کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

قاعده‌ی بازی

6 جولای 2024

نویسنده: منصوره محمدصادق
جمع‌خوانی داستان کوتاه «آدمکش‌ها1»، نوشته‌ی ارنست همینگوی2


درِ خوراک‌پزی هنری که باز می‌شود، خواننده با دو تبهکار به فضای صحنه پا می‌گذارد. همینگوی مانند دیگرداستان‌هایش قله‌ی کوه یخی‌اش را بیرون از آب، مقابل چشم مخاطب پدیدار می‌کند تا اگر او اهل مکاشفه باشد، در عمق روایت داستان شیرجه بزند و به آنچه نویسنده از پیش چشم‌ها مخفی کرده، دست پیدا کند. داستان «آدمکش‌ها» تقابل دو دنیا را به تصویر می‌کشد: دنیای آدم‌هایی که با حذف کردن، دربرابر زندگی می‌ایستند و دنیای آدم‌هایی که در جریان عادی زندگی شناورند. بار اصلی نمایش این تقابل بر دوش دیالوگ‌‌ شخصیت‌های داستان است. دیالوگ‌ها نه‌تنها موقعیت، فضاسازی و تعلیق داستان، بلکه کنش ‌آدم‌ها را می‌سازند و سوگیری شخصیت‌ها را با نمایش افکار و درون آن‌ها به ما نشان می‌دهند.
دو جهانی که همینگوی برای خلق داستانش طراحی می‌کند، با نمایش تفاوت‌ رویکردهای شخصیت‌های داستان، پیکره‌ی روایت را قوام می‌بخشد. دو آدمکش اجیر‌شده‌ی داستان و حتی ال اندرسن ــ که به‌گفته‌ی سایر شخصیت‌ها آدم بدی نیست ــ به‌جهت خطای بزرگی که در گذشته کرده، جهان خلاف‌کارها را تشکیل می‌دهند که گرچه در منش و رفتار به هم شبیه نیستند، اما همه جریان عادی زندگی را بر هم می‌زنند. درمقابل آن‌ها، دنیای سایر شخصیت‌ها قرار دارد؛ دنیای آدم‌های معمولی‌ که به جریان عادی زندگی متصلند. نقطه‌ی مشترک این دو جهان پیروی شخصیت‌ها از قاعده‌ی ازپیش‌تعیین‌شده‌ی بازی قدرت و ضعف است: خلاف‌کارها همیشه قلدری می‌کنند و مردم عادی چاره‌ای جز تسلیم ندارند. تا این‌جای داستان، چنین جهانی گرچه شفقت‌انگیز است، اما از‌آن‌جاکه چیزی به جهان آشنا و روزمره‌ی خواننده نمی‌افزاید، بیش از جلب ترحم مخاطب کاری از پیش نمی‌برد. اما داستان همینگوی داستان روزمرگی نیست و آن‌جایی از این جریان فراتر می‌رود که کسی قاعده‌ی بازی را بر هم می‌زند.
او در داستان ‌«آدمکش‌ها» تصویری از جامعه‌ای کوچک و‌ آشنا را به نمایش می‌گذارد. ترس، محافظه‌کاری، انکار، منفعت‌طلبی و مقاومت راهکارهای متفاوتی‌اند که آدم‌ها در مواجهه با ظلم در پیش می‌گیرند و در داستان «آدمکش‌ها» در قالب شخصیت‌ها به نمایش گذاشته می‌شوند: سام آشپز گرچه از همه‌چیز آگاه شده، اما نماینده‌ی ترس است؛ کسانی که گوش‌های‌شان را می‌گیرند و آگاهی را پس می‌زنند، تا حتی در مواجهه با ترس‌های‌شان هم قرار نگیرند. جورج نماینده‌ی محافظه‌کاری است؛ کسانی است که حرکت آن‌ها بیش از آن‌که در خدمت اقدامی مؤثر باشد، برای رهایی از عذاب وجدان و پایین گذاشتن بار سنگینی است که آگاهی بر دوش‌شان گذاشته. خانم بل که رفتار غیرعادی ال اندرسن را می‌بیند اما با تشویق او به قدم زدن در هوای قشنگ پاییزی، آن را در ذهنش انکار می‌کند، نماینده‌ی کسانی است که تن به اندیشیدن نمی‌دهند و به آنچه در سطح پیش چشم آن‌ها آشکار می‌شود قناعت می‌کنند. خانم هیرش که حتی در داستان حضور خارجی ندارد، نماینده‌ی منفعت‌طلبی‌ است؛ کسانی که راست‌و‌ریس کردن امورات‌شان را به دیگران می‌سپارند و تن به هیچ حادثه‌ای آلوده نمی‌کنند تا هیچ‌چیز نه‌تنها جان‌شان بلکه کسب‌وکارشان را هم به مخاطره نیندازد. درمقابل تمام این شخصیت‌ها نیک‌ آدامز قرار دارد.
توانایی همینگوی در شخصیت‌پردازی داستان با خلق نیک آدامز به کمال می‌رسد. همینگوی بدون تلاش برای قهرمان‌سازی و ایجاد چرخش ناگهانی و نمایش حرکتی دورازانتظار در کنش نیک، شخصیتی باور‌پذیر خلق می‌کند که مصداق کسی است که یک قدم از جایی که ایستاده جلوتر می‌رود. در جهان داستانی که ‌آدمکش‌هایش پیگیرانه هدف‌شان را هرجا که باشد دنبال و پیدا می‌کنند، جایی که شکار چاره‌ای جز انتظار برای رسیدن شکارچی‌ها ندارد چراکه از دست نماینده‌های قانون ــ پلیس‌ها ــ هم کاری برای نجات برنمی‌‌‌‌‌‌آید، در معادله‌ی نابرابری که جنگیدن کمترین احتمالی برای پیروزی به ذهن نمی‌‌‌آورد، حرکتی که نیک می‌کند درتقابل با سایر شخصیت‌ها، بزرگترین مبارزه و حرکت قهرمانانه‌ی داستان را شکل می‌دهد. همینگوی تمایز عملکرد نیک با سایر شخصیت‌های داستان را نه‌تنها در عمل داستانی او، بلکه در فضا و صحنه‌ی داستان نیز نشان می‌دهد.
صحنه‌ی روایت داستان به صحنه‌ی تئاتر شبیه است. شخصیت‌های اصلی داستان پیش از شروع روایت در کافه حضور دارند، حریف‌ها برای ساختن کشمکش داستان وارد کافه می‌شوند، تقابل و درگیری در صحنه‌ی ثابت نمایش شکل می‌گیرد و در همان فضا به سرانجام می‌رسد. تنها کسی که چهارچوب‌های این نمایش تک‌پرده‌ای را می‌شکند و با خارج شدن از فضای صحنه، نمایش را به فضایی بیشتر ارتقا می‌دهد، نیک است. او تن به مخاطره‌ی رویارویی دوباره با تبهکارها می‌دهد و با روی دیگر سکه مواجه می‌شود. خروج او از چهارچوب صحنه تمایز نحوه‌ی مواجهه‌ی او با اتفاقی که محوریت داستان را شکل داده و تحول نهایی نیک را می‌سازد.
همینگوی در مسیر رسیدن نیک آدامز به ال‌ اندرسن و بازگشت از پیش او، دو بار به پیش رفتن از کنار خط تراموا اشاره می‌کند. حرکت نیک به‌موازات قطاری که ماهیتش توقف و ایستادن نیست و با حرکت و گذشتن معنی پیدا می‌کند، تصمیم او در پایان داستان را معنی‌دار می‌کند و تمایزش را با سایر شخصیت‌های داستان می‌سازد. همینگوی در داستان «آدمکش‌ها» با به تصویر کشیدن شهری غبارگرفته و خواب‌زده، جهانی از رفتارها و اندیشه‌های راکد و منفعل را بازتاب می‌دهد؛ جهانی که به نصیحت جورج برای فکر نکردن ختم می‌شود؛ ورطه‌ای که برای عبور از آن، تنها چاره گذشتن و پیوستن و آزمودن مسیری تازه‌ است؛ مسیری که نیک‌ آدامز نه با جنگیدن، بلکه با ترک کردن در پیش می‌گیرد و خواننده را بیرون از جهان داستان به دنبال خود می‌کشد.


1. The Killers (1927).
2. Ernest Miller Hemingway (1899-1961).

گروه‌ها: آدمکش‌ها - ارنست همینگوی, اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان دسته‌‌ها: آدمکش‌ها, ارنست همینگوی, جمع‌خوانی, داستان غیرایرانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی

تازه ها

ساختار سیال یا مغشوش؟ تحلیل و نقد ساختاری روان‌شناختی داستان «شام شب عید»

«شام شب عید» با دسر کابوس و خیال هم مزه نداشت

یک روز فشرده

مردی در آستانه‌ی فصلی سبز

دلبستگی و رنج

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد