کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

پشت این نقاب خرسند پیرمردی شکسته در حال گریستن است

20 جولای 2024

نویسنده: هانیه عزیزی
جمع‌خوانی داستان کوتاه «جنگ1»، نوشته‌ی لوئیجی پیراندللو2


چه کسی است که در دهه‌ی شصت ایران زیسته و صدای آژیر قرمز لرزه بر اندامش نینداخته باشد و یا با شنیدن صدای گوینده‌ی رادیو که باهیجان می‌‌گفت شنوندگان عزیز رزمندگان اسلام در فلان عملیات چنین‌وچنان کرده‌اند، گوش تیز نکرده و این خاطرات را از یاد برده باشد؟ دراین‌بین اما صدای ناله‌‌های جگرسوز مادرانی که فرزندان‌‌شان را میان آتش فرستادند تا ابد در گوش تاریخ زنگ خواهد زد؛ چه آنان که جنازه‌ی‌‌ دلبندان‌‌شان را تحویل گرفتند و چه آن‌‌هایی که حتی راضی به تکه‌استخوانی بودند و هیچ نصیب‌‌شان نشد. من نیز فرزند همان دوران سیاه هستم. کودکی تاریکم درس بزرگی به من داد؛ تا ابد جنگ درنظرم عفریته‌‌ای کریه‌‌المنظر است که سیاست‌‌مدارانی پیر برای بقای خود با سخنرانی‌‌هایی پرهیجان و با شعارهایی چون تن برای وطن و جانم فدای میهنم، جوانانی را که هنوز طعم خوش روزگار را نچشیده‌‌اند، سپر بلای خود می‌کنند و به میدان می‌‌فرستند.
در داستان «جنگ» هم پیراندللو جنگ را پس‌‌زمینه‌ی مناظره و گفت‌وگو قرار داده و آن را مقابل ارزش حیات بشر دانسته. پیراندللو که استاد تقابل معنی است این ‌‌بار داستانش را در واگنی دود‌‌زده و طی گفتمان بین افرادی بیان کرده که فرزندان‌‌شان را به جنگ فرستاده‌‌اند و هریک نظری دارند. اما دو شخصیت اصلی این گفت‌وگو زن سیاه‌‌پوش و پیرمردی با پالتوی قهوه‌‌ای هستند: زن که فقط‌وفقط با حرکاتش و صرفاً ادای صداهایی نامفهوم غمش را بی‌‌هیچ سخنی نشان می‌‌دهد و میان حرف‌‌های اندوهناک همسفران اندکی همدلی درنمی‌‌یابد و پیرمردی که باافتخار از جنگ و فرزند کشته‌شده‌‌اش می‌‌گوید. او شعارهایی درباب وطن‌‌پرستی سرمی‌‌دهد و دیگران را وادار به تصدیق کلامش می‌‌کند. پیرمرد چنان از رضایت ‌‌خاطر پسران سربه‌راه کشته‌شده در لحظه‌ی مرگ حرف می‌‌زند و فلسفه‌‌بافی می‌‌کند که هرگونه احساس غیر از آن را مردود به نظر می‌رسد. زن با شنیدن سخنان پیرمرد که فرزندش را از دست داده گویی همراه و همدلی پیدا کرده‌‌ و چیزی را کشف کرده که تاکنون از آن غافل بوده؛ تاجایی‌که بالأخره سر از گریبان بیرون می‌‌آورد و با پرسشی به‌ظاهر ابلهانه و درواقع درست و بنیادین اوج داستان را رقم می‌‌زند. او می‌‌پرسد: «پس… راستی‌راستی پسرتان مرده؟» خواننده که اکنون منتظر است پیرمردِ صبور شجاعانه پاسخ مثبت بدهد تا زن متحول شود، ناگهان با مردی مواجه می‌‌شود که گویی خبر کشته شدن پسرش را اکنون شنیده و نقاب شجاعت از صورتش افتاده. به‌این‌‌ترتیب این رنج جان‌‌کاه میان آن‌دو تقسیم می‌‌شود.
پیراندللو چون بقیه‌ی هنرمندان مکتب مدرنیسم برخلاف مکاتب پیشینش که جهانی آرمانی را به تصویر می‌‌کشیدند، تمام زشتی‌‌ها را با چندصدایی درراستای هدفی واحد به نمایش می‌‌گذارد؛ گویی او مخاطبش را دربرابر خطوط کج‌‌و‌‌معوج تابلوهای پیکاسو برای دیدن حقایق تلخ قرار می‌‌دهد تا بر تمام باورها و آیین‌‌های کمال‌‌گرایانه خط بطلان بکشد. نویسنده از همان ابتدا با قرار دادن تضادهای بسیار در داستان چون قطار سریع‌‌السیر و قطار کوچک محلی، زن درشت‌‌اندام دربرابر مردی ریزاندام و کلماتی چون نصف و دو برابر، موقعیتی طنزآمیز را درمقابل خواننده‌‌اش قرار می‌‌دهد. او با تقابل تضادها در این موقعیت طنز، هم‌چون داستان «لباس پادشاه» پرده از حقیقتی تلخ برمی‌‌دارد که همه شجاعت بازگو کردنش را ندارند، اما در بین جمعیت کسی از آن حرف می‌‌زند؛ حرفی که بقیه در پس تاریک‌‌خانه‌ی ذهن‌‌شان پنهان کرده بوده‌‌اند.


١. War (1918).
٢. Luigi Pirandello (1867-1936).

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, جنگ - لوئیجی پیراندللو, کارگاه داستان دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, جنگ, داستان غیرایرانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی, لوئیجی پیراندللو

تازه ها

ساختار سیال یا مغشوش؟ تحلیل و نقد ساختاری روان‌شناختی داستان «شام شب عید»

«شام شب عید» با دسر کابوس و خیال هم مزه نداشت

یک روز فشرده

مردی در آستانه‌ی فصلی سبز

دلبستگی و رنج

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد