کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

واندای جذاب رستوران رنسانس یا ناستاسیای شرمگین درون آینه؟

24 آگوست 2024

نویسنده: سما کاسه‌گرها
جمع‌خوانی داستان کوتاه «آشنای دست‌ودلباز1»، نوشته‌ی آنتوان چخوف2


داستان «آشنای دست‌ودلباز» روایت خودباختگی و اِلینه شدن زنی روسپی‌ است که هویت و قدرتش را تنها وقتی بازمی‌یابد که در لباس‌های تجملاتی مدروز باشد؛ گویی این لباس‌ها هستند که سبب جذابیت و خویشتن‌دوستی او می‌شوند، نه آنچه خودش است. واندا به‌حدی در شغل خود و نقش روسپی اغواگر حل شده که هیچ خواسته‌ای ندارد، جز داشتن لباس‌ و کلاه و کفش برنزی که ابزار کار او هستند. او وقتی این لباس‌ها را بر تن می‌کند، واندایی ا‌ست قدرتمند و جذاب برای مردانی که خواهان هم‌بستری با او هستند. واندا حالا برای درخواست مقداری پول که او را به‌ تنهاخواسته‌اش برساند ــ داشتن لباس مدروز ــ با دودلی و حس شرم راهیِ خانه‌ی فینکل دندان‌پزشک می‌شود و در خیال خود می‌پندارد که فینکل ــ همان‌که زمانی از مشتریانش بوده و دستبندی هم به او هدیه داده بوده ــ حتماً رویش را زمین نمی‌اندازد. ولی به‌محض این‌که به خانه‌ی او می‌رود، با دیدن دربان و بعد مواجهه‌ی خود در آینه‌ی بزرگ و مجلل، حس شرم و اضطراب به جانش می‌افتد و مجبور می‌شود همان اسکناس یک‌روبلی‌ای را که دارد برای کشیدن اجباری دندانش بدهد.
مواجهه‌ی واندا با آینه، انگار او را متوجه اصل و هویت واقعی‌اش می‌کند. او که لابد سال‌ها کوشیده تا بر این هویت نقابی از جذابیت و خواستنی بودن در محافل بزند، مستأصل و شرمگین برای تنهاروزنه‌ی امیدی که در ذهنش می‌پرورانده با غرور خود دست‌وپنجه نرم می‌کند، تا دوباره بتواند هویت جعلی و زرق‌وبرقی خود را بازیابد. اما این ‌بار هم شکست می‌خورد. پس با دهانی پرخون و چشم‌هایی اشک‌بار بی‌هدف در خیابان پرسه می‌زند و زندگی فلاکت‌بار خود را مرور می‌کند: «وای چقدر وحشتناکه! خدایا چقدر ترسناکه!» بااین‌حال او کسی نیست که بخواهد به هویت اصلی خود و در نقش خدمتکار یا رخت‌شویی بی‌نوا بازگردد. او از پا نمی‌نشیند تا جبر زندگی و فلاکت فقر و تمام آنچه را که ازش گریزان بوده دوباره تحمل کند. شاید پذیرش شرم روسپی‌گری برای واندا قابل‌قبول‌تر از تحمل سرکوفت‌هایی باشد که از نداشتن و خوب نپوشیدن شنیده. واندای جذاب رستوران رنسانس شمع محافل است و آن‌قدری قدرت دارد که لیوان آب‌جو را روی سر دنداپزشک عبوس خالی کند و حتی مورد التفات او هم قرار گیرد؛ ولی اگر بخواهد ناستاسیای شرمگین با لباس‌های مندرس ــ همان که در آینه به او خیره شده بود ــ باشد، دیگر نمی‌تواند در جامعه‌ی معنا‌باخته‌ای که اصول و ارزش‌هایش برمبنای ظواهر اشخاص و سلسه‌مراتب و جایگاه‌های شغلی‌ است، زندگی کند. در پایان داستان واندا را می‌بینیم که به رستوران رنسانس بازگشته و روی پای خود بند نیست. او تاجر جوانی اهل کازان را یافته؛ آشنای دست‌ودلبازش را.


1. A Gentleman Friend (1866).
2. Anton Chekhov (1860-1904).

گروه‌ها: آشنای دست‌ودلباز – آنتوان چخوف, اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان دسته‌‌ها: آشنای دست‌ودلباز, آنتوان چخوف, جمع‌خوانی, داستان غیرایرانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی

تازه ها

زنبورهای بی‌کندو

راهی برای بقا

زنبورها همیشه به خانه برمی‌گردند

بررسی ویژگی وحدت در عین کثرت در داستان «زنبورها؛ بخش اول»

تولید یک کتاب واقعی

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد