کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

اپیفنی‌ در داستان «آشنای دست‌ودل‌باز»

24 آگوست 2024

نویسنده: پریسا همتیان
جمع‌خوانی داستان کوتاه «آشنای دست‌ودلباز1»، نوشته‌ی آنتوان چخوف2


آنتوان چخوف داستان «آشنای دست‌ودل‌باز» را در سال ۱۸۸۶ می‌نویسد. همان سال داستان دیگری می‌نویسد با نام «دختر آوازه‌خوان». شخصیت اصلی هر دو داستان زنی روسپی است. همان ابتدای داستان «آشنای دست‌ودل‌باز» واندا در شرایطی وخیم به تصویر کشیده می‌شود. او از بیمارستان مرخص شده و نه پولی دارد و نه سرپناهی و به‌جای این‌که به فکر غذا یا سرپناه باشد، دنبال راهی می‌گردد که لباسی مدروز برای خودش تهیه کند؛ چراکه تنها با داشتن ظاهری آراسته می‌تواند درآمدی داشته باشد و خودش را از دربه‌دری نجات دهد. پس در ذهنش فهرست مردهایی را که می‌شناسد مرور و ازمیان آن‌ها دندان‌پزشکی متمول را انتخاب می‌کند که از او پول قرض بگیرد. می‌توان تصور کرد که هدف نویسنده به تصویر کشیدن حقارت زنی روسپی است که شرایطش به‌آنی از این‌روبه‌آن‌رو‌ و یک‌شبه بی‌پناه می‌شود. اما چخوف مطمئناً به‌‌دنبال نوشتن داستانی با مضمونی نیست که درباره‌ی آن بسیار نوشته شده. زن در باشگاه رنسانس وقتی سرووضع مدروزی داشته، کلی سربه‌سر دندان‌پزشک می‌گذاشته و حتی او را دست می‌انداخته. در راه خانه‌ی دندان‌پزشک نقشه می‌کشد که بیست‌وپنج روبل پول از او‌ بخواهد و اگر رویش را زمین ‌بیندازد، تمام چراغ‌های خانه‌اش را خرد کند. اما وقتی می‌خواهد زنگ در را بزند، همه‌چیز عوض می‌شود. زن به‌یک‌باره اعتمادبه‌نفسش را از دست می‌دهد. او به‌خاطر سرووضعش نامناسب حسابی سرافکنده است. حتی وقتی دندان‌پزشک به ‌خاطرش نمی‌آورد، بیشتر دست‌وپای خود را گم می‌کند و مجبور می‌شود بگوید که برای معاینه‌ی یکی از دندان‌هایش پیش او آمده. در این‌جا خواننده با خود می‌اندیشد چخوف به چه نکته‌ی ظریفی اشاره کرده: زنی که تمامیت وجودش به ظاهرش خلاصه می‌شود با خدشه‌دار شدن آن به‌کلی خود را می‌بازد و عزت‌نفسش را از دست می‌دهد. اما نویسنده‌ای که در هرچه بیشتر دراماتیک‌ کردن داستان‌هایش مهارت خاصی دارد به این موضوع بسنده نمی‌کند.
قبل از پایان‌بندی داستان که زن دوباره در لباسی فاخر در رستوران رنسانس با مرد دیگری نشسته، پاراگرافی هست که نکته‌ی موردنظر چخوف در آن گنجانده شده. زن از خانه‌ی دندان‌پزشک خارج می‌شود، درحالی‌که دندانش را کشیده و خون دهانش را روی زمین تف می‌کند. او به زندگی‌اش می‌اندیشد، به زندگی تلخ و فلاکت‌بارش و به تمام تحقیرهایی که شده و تا آخر عمرش خواهد شد. اپیفنی برای این زن به‌جای این‌که او را در جایگاهی بهتر در زندگی قرار دهد و به درکی والاتر از زندگی برساند، کاملاً برعکس اتفاق می‌افتد. او تازه می‌فهمد که چه زندگی حقارت‌باری دارد و هیچ‌وقت از شر آن رها نخواهد شد. برای چخوف همیشه انسان‌ها در رابطه با جایگاه اجتماعی‌شان موردتوجه هستند. او حس حقارتی را که طبقه‌ی پایین اجتماع دربرابر اشراف داشته‌اند، به‌خوبی در داستان‌هایش به تصویر می‌کشد و علاوه‌برآن احساس شرم و کلاه از سر برداشتن به‌قصد احترام ازسوی فرد پایین‌دست را به‌تلخی در داستان‌هایش نشان می‌دهد؛ این‌که طبقه‌ی فرودست نه‌تنها احساس حقارت می‌کند،‌ بلکه به این فرومایگی باور دارد و با بیچارگی به این شرایط تن می‌دهد. واندا بعد از ترک خانه‌ی دندان‌پزشک از دست او خشمگین نیست ــ چراکه دندان‌پزشک نه‌تنها او را به‌ خاطر نیاورد، تازه دندانش را با دست‌هایی آلوده‌به‌توتون کشید ــ از دست زندگی خودش و جایگاهش در اجتماع به‌عنوان زنی روسپی است که غمگین است و واقعیت زندگی خودش را این‌طور می‌بیند و حتی به تغییر آن نمی‌اندیشد.


1. A Gentleman Friend (1866).
2. Anton Chekhov (1860-1904).

گروه‌ها: آشنای دست‌ودلباز – آنتوان چخوف, اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان دسته‌‌ها: آشنای دست‌ودلباز, آنتوان چخوف, جمع‌خوانی, داستان غیرایرانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی

تازه ها

برای اولین و هزارمین‌‌ بار

زنی که پرواز را دوست داشت

تعلیق در خلأ؛ چرا داستان «گم شدن یک آدم متوسط» ناتمام می‌ماند؟

ساختار سیال یا مغشوش؟ تحلیل و نقد ساختاری روان‌شناختی داستان «شام شب عید»

«شام شب عید» با دسر کابوس و خیال هم مزه نداشت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد