کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

دو روی یک سکه

۲۴ شهریور ۱۴۰۳

نویسنده: مریم تسلیمی
جمع‌خوانی داستان کوتاه «دشمن‌ها۱»، نوشته‌ی آنتوان چخوف۲


داستان «دشمن‌ها» درمورد رفتار انسان در موقعیت‌های بحرانی زندگی است؛ لحظات سختی مثل مرگ فرزند یا از دست دادن همسر. همان‌طورکه خود چخوف خیلی واضح اشاره می‌کند، وقتی غم بر انسان چیره شود، آدمی بی‌رحم، بی‌صبر و بی‌ادب می‌شود و برایش سخت است گذشت داشته باشد یا محترمانه رفتار کند. ابتدای داستان خواننده تحت ‌تأثیر از خودگذشتگی دکتر قرار می‌گیرد، ولی به‌مرور به‌محض ‌این‌که از تاریکی خانه‌ی دکتر بیرون می‌آید، کم‌کم جزئیات بیشتری از ظاهر و شخصیت کریلوف برایش آشکار می‌شود، تاجایی‌که کریلوف و آبوگین مثل دو دشمن روبه‌روی هم قرار می‌گیرند و به یکدیگر ناسزا می‌گویند. داستان با مرگ آندرِی تنهاپسر دکترکریلوف آغاز و همین‌جا پارادوکس بزرگی برای خواننده ایجاد می‌شود: کریلوف دکتری است که نتوانسته جان پسرش را نجات دهد. چخوف چنان بر شخصیت کریلوف سخت گرفته که تنها مرگ پسر را برایش کافی نمی‌داند و پیشه‌اش را هم طبابت می‌گذارد تا درماندگی‌اش را دوچندان کند. و درست در همان لحظات پس از مرگ پسرک، درِ خانه به صدا درمی‌آید.
چخوف که نویسنده‌ای دقیق است قبل از آن‌که برای خواننده سؤال شود چرا خود دکتر در را باز می‌کند، به ما اعلام می‌کند که به‌علت بیماری دیفتری خدمه را مرخص کرده‌اند؛ پس دکتر یکه‌وتنها در را باز می‌کند و غریبه‌ی رنگ‌پریده‌ای را می‌بیند که برای نجات جان همسرش که بی‌مقدمه از حال رفته، از او کمک می‌خواهد. مرد که از طبقه‌ی اشراف است و خود را آبوگین معرفی می‌کند، از حضور دکتر در خانه بسیار خرسند می‌شود، اما کریلوف از پذیرفتن درخواست او امتناع می‌کند و توضیح می‌دهد که پسرش دقایقی پیش از دنیا رفته. آبوگین بسیار متأثر ‌می‌شود و با دکتر همدلی می‌کند، اما او که همچون بچه‌ها ترسیده و ترس از دست دادن همسرش او را به وحشت انداخته، پای انسانیت را وسط می‌کشد و از نجات جان انسانی دیگر سخن می‌گوید. کریلوف که نتوانسته جان پسرش را نجات دهد، برای همراهی با آبوگین و درمان همسر او مردد می‌شود. او برعکسِ همسرش و اسباب خانه که با مرگ پسر در سکوت مرگباری فرورفته‌اند، برای هضم این غم‌واندوه نیاز به حرکت دارد و در خانه، از اتاقی به اتاق دیگر راه می رود. اتاق‌خواب پسر مرده در آرامش است. همسر دکتر که او هم تفاوت چندانی با مرده ندارد، کنار جنازه نشسته و همه‌ی وسایلی که در مدت بیماری آندرِ‌ی با آن‌ها سخت مشغول کار بوده‌اند، حالا در سکون گوشه‌ای افتاده‌اند؛ گویا آن‌ها نیز به آرامش رسیده‌اند. کریلوف در اتاق‌کارش نگاهی به کتاب‌ها می‌اندازد؛ دانشی که نتوانسته‌ زندگی پسرش را نجات دهد. حالا غریبه‌ای دم در ایستاده و از چنین دکتری می‌خواهد زنش را از بستر مرگ نجات دهد. این‌جاست که پارادوکس بی‌نظیری در داستان ایجاد می‌شود.
درنهایت دکتر همراه آبوگین می‌شود و سر از خانه‌ی مجلل او درمی‌آورد. در راه، طبیعت نیز با این شب تاریک و تار همراهی می‌کند. صدای کلاغ می‌آید، تاریکی همه‌چیز را می‌بلعد و ماه پشت ابرها ناپدید می‌شود: «آدم به هرجا رو می‌کرد، طبیعت چون گودالی تاریک، سرد و بی‌انتها به نظر می‌رسید که از آن نه کریلوف، نه آبوگین و نه نیمه‌ی ماه هیچ‌کدام مجال گریز نداشتند.» اما در خانه‌ی آبوگین بوی خیانت می‌‌آید. همسر او با مردی از طبقه‌ی پایین‌تر فرار کرده و آبوگین خشمگین و بهت‌زده شده. حالا دو مرد مقابل یکدیگر قرار می‌گیرند. هردو چیز عزیزی را از دست داده‌اند و آماده‌ی انفجارند. دکتر که غم مرگ پسرش او را از خود بی‌خود کرده، به آبوگین و سبک زندگی‌اش ناسزا می‌گوید. در خانه‌ی آبوگین اشیای قیمتی و سازها خودنمایی می‌کنند، برعکس خانه‌ی دکتر که پر است از کتاب و سرشار از عطر دارو و آمونیاک. دو مرد خشم درونی را بر هم خالی می‌کنند. دکتر که خود از دست رفته، نمی‌تواند با آبوگین همدلی کند و برعکس، نفرت و خشمش از او و طبقه‌ی اجتماعی او بیشتر می‌شود. آبوگین که ازطرف دکتر همدلی دریافت نمی‌کند، درصدد انتقام و نقشه‌ای شوم به‌دنبال زن خانه را ترک می‌کند.
در این داستان چخوف دو شخصیت از دو طبقه‌ی اجتماعی مختلف و با دو پیشینه‌‌ی مختلف را که هردو عزیزی را از دست داده‌اند ــ یکی با مرگ یکی با خیانت ــ مانند دو دشمن رودرروی هم قرار می‌دهد. آبوگین و کریلوف می‌توانستند روی مفهوم مشترک از دست دادن به‌هم نزدیک شوند، باهم همدلی کنند و یکدیگر راتسکین دهند، ولی چخوف با دقت فروان و نشانه‌هایی که از ابتدای داستان درمورد چیدمان خانه و سرووضع و لباس پوشیدن و لحن گفت‌وگوی دو کاراکتر به ما می‌دهد، رفته‌رفته فضا را آماده می‌کند تا آبوگین و کریلوف مثل دو دشمن رودرروی یکدیگر قرار گیرند.


۱. Enemies (1887).
۲. Anton Chekhov (1860-1904).

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, دشمن‌ها – آنتوان چخوف, کارگاه داستان دسته‌‌ها: آنتوان چخوف, جمع‌خوانی, داستان غیرایرانی, داستان کوتاه, دشمن‌ها, کارگاه داستان‌نویسی

تازه ها

وقتی ادبیات به دیدار نقاشی می‌رود

غولی در این چراغ نیست.

جعبه‌ی پاندورا

مهم‌ترین آرزویت را بگو، برآورده می‌شود

پنجره‌ای رو به فلسفه‌ی زندگی

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد