کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

رودخانه‌ای به‌بلندای یک عمر

۱۲ آبان ۱۴۰۳

نویسنده: منصوره محمدصادق
جمع‌خوانی داستان کوتاه «شناگر۱»، نوشته‌ی جان چیوِر۲


جان چیور در «شناگر» با چید‌مانی که برای داستان انتخاب می‌کند، زندگی مردی به‌نام ند مریل را در دو وجه مختلف به تصویر می‌کشد؛ وجهی که مربوط به عرصه‌ی حقیقت می‌شود و با نمایش تغییرات طبیعت نشان داده شده و وجه دیگری که به واقعیت پهلو می‌زند و با گذر ندی از استخرهای مختلف در مسیرش تا رسیدن به خانه، نمایش داده می‌شود. این دو عرصه گهگاه با هم‌پوشانی یکدیگر مرز میان واقعیت و حقیقت را کم‌رنگ می‌کنند و داستان را در بستری پیش می‌برند که ذهن خواننده به‌مرور با حدس‌وگمان به کشف لایه‌های زیرینش معطوف شود و درنهایت با قطعیتی که در چند خط پایانی با آن مواجه می‌شود، ضربه‌ی نهایی داستان برایش بسیار کوبنده‌‌تر ‌باشد.
داستان «شناگر» داستان زوال است؛ داستان کم‌رنگ شدن هر آن ‌چیزی که به جهان ماده تعلق دارد؛ از توان بدنی و قدرت فیزیکی گرفته تا ثروت، اعتبار و شهرتی که در سایه‌ی داشته‌های مالی حاصل شده. جان چیور در ابتدای داستان، ند را درحالی‌که شادمانه با اندامی چابک از پله‌ها سُر می‌خورد، درحال لمس پیکره‌ی آفرودیت ــ الهه‌ی عشق و زیبایی ــ نشان می‌دهد و با این کار پای خدایان اُلمپ را به داستان باز می‌کند. او کمی جلوتر با نشان دادن غرور و سرمستی ند از زیبایی و توان بدنی‌اش، علاقه‌ و تبحر او در شنا و سپس با تصمیمی که برای آغاز کردن سفر خلاقانه‌اش از مسیری عجیب به خانه می‌گیرد، هرمس، یکی دیگر از خدایان المپ، را به ذهن خواننده می‌آورد. هرمس مصداق جوان ابدی، خدای سرعت، شور و غرور است که زوال و ناتوانی را از خود دور می‌بیند و سرمست جذابیتی است که هرگز رو به افول نمی‌گذارد. او به‌خاطر سریع بودنش دارای توانایی آزادانه سفر کردن بین جهان‌هاست، که این توانایی در داستان با عبور ند از استخرهای متعدد با نام خیالی‌ای که بر آن گذاشته ــ رودخانه‌ی لوسیندا ــ به نمایش گذاشته می‌شود.
ازآن‌جاکه چیور قصد دارد داستان زوال انسان را به تصویر بکشد، ند درنهایت چاره‌ای جز روبه‌رو شدن با حقیقت توانایی‌های روبه‌افول انسانی‌اش ندارد و برای به تصویر کشیدن این مفهوم چیور از تمثیل‌های کنایی مختلفی بهره می‌برد: ندی در تمام طول سفر بدون هیچ پوششی مسیرش را تا رسیدن به خانه طی می‌کند. لخت بودن ندی به بی‌دفاعی او دربرابر حقیقت زوال‌پذیری وجود انسان اشاره دارد. او هیچ سلاحی دربرابر مختصات زندگی، که گذر از توانایی به ناتوانی و میان‌سالی به کهن‌سالی است، ندارد. در لایه‌ی موازی با حرکت ندی به‌سوی خط پایان، طبیعتی قرار دارد که همراه او از تابستانی سبز به پاییزی برگ‌ریز می‌رسد و مانند نقش‌مکملی درخشان، ند را در مسیر این بازی یاری می‌دهد.
جان چیور با مسیری که برای ند مریل تا رسیدن به خط پایان و رویارویی با حقیقت طراحی می‌کند، فرازوفرودهای زندگی او را به نمایش می‌گذارد: نمایش سرخوشی و قدرت ندی در ابتدای داستان ــ در استخر تمیز و نیلگون وسترهیزی‌ها ــ در نیمه‌ی راه به استخر عمومی با چهارچوب‌های آزارنده می‌رسد، که نشانگر شروع محدودیت‌ها و ناتوانی‌هایی است که کم‌کم خودشان را به ندی تحمیل و لذت‌های او را کم‌رنگ می‌کنند. با آمدن طوفان و سرما بخش‌های دیگری از مسیر سخت زندگی ندی به نمایش گذاشته می‌شود؛ حالا او نیمی از مسیر رودخانه‌ی لوسیندا را طی کرده و نویسنده با به میان ‌آوردن لرزش‌ها و سرمایی که بدن او را در بر گرفته، اولین گام‌های ندی به‌سوی کهن‌سالی و ناتوانی را به تصویر می‌‌کشد. این ناتوانی‌ها تنها محدود به جسم ندی نمی‌شود و آن‌جا که او تصویری از فروش اسب‌های خانواده‌ی لیندلی را به یاد می‌‌‌‌آورد و نمی‌آورد، حقیقت زوال حافظه نیز خود را نشان می‌دهد؛ بااین‌حال او تمام چیزهایی را که با ‌آن روبه‌رو می‌شود، به‌پای طرد واقعیت‌های نامطبوع زندگی‌اش می‌گذارد؛ به‌پای آن‌که حافظه‌اش را طوری عادت داده که حقیقت را نبیند. جان چیور با طراحی این صحنه و اشاره به گفت‌وگوی درونی ندی با خودش لایه‌ی عمیق دیگری بر داستانش می‌افزاید و خواننده را با برزخی که ممکن است ندی به آن دچار شده باشد، مواجه می‌‌کند؛ این‌که ندی حقیقت روزهای تلخ گذشته را ازطریق طرد واقعیت‌های نامطبوع زندگی‌اش تحمل‌پذیر می‌کند و شاید تمام آنچه درحال نمایش است، تنها در خیال ندی روی می‌دهد. و بالأخره آن‌جا که ندی برای اولین بار مجبور می‌شود در نیمه‌ی پایانی سفرش در آب تیره‌ی استخر ساده و سنگی خانواده‌ی هالوران شنا کند، اندوه بر او چیره می‌شود. در همین نقطه است که اولین زمزمه‌های حقیقت ازطرف پیرمرد و پیرزن داستان که به‌نسبت بقیه‌ی همسایه‌ها با او نزدیک‌تر و همدل‌تر هستند به گوش ندی می‌رسد: از دست دادن خانه و خانواده‌ی شاد و زندگی بی‌دغدغه‌اش. این صحنه به شباهت وضعیت ندی به این دو نفر و رسیدن او به کهن‌سالی اشاره دارد. از این لحظه به بعد ندی لحظه‌به‌لحظه با حقایق بیشتری مواجه می‌شود: مایویی که به تنش گشاد شده، لاغری اندامش، درد مفاصل و… و هم‌زمان که جسمش تحلیل می‌رود، نویسنده با نشان دادن رفتار تلخ همسایه‌ها، بی‌ادبی مسئول بار و برخورد ناخوشایند همسر سابق ندی بیان می‌کند که جز ظاهر، اعتبار و جایگاه اجتماعی ‌او نیز دستخوش تغییر شده.
جان چیور نه‌تنها با میزانسن و طراحی فضا و صحنه‌ در مسیر حرکت ندی، بلکه با کمک گرفتن از نمایش کنش و رفتار سایر شخصیت‌ها گام‌به‌گام زوال و افول یک انسان را چه به‌جهت توانایی‌‌ و چه جایگاه اجتماعی‌اش به تصویر می‌کشد. نمایش این زوال زمانی که نه زور شانه‌های کم‌توان ندی قدرت باز کردن در خانه‌ را دارد و نه مشت‌های گره‌کرده و فریادهایش راه به جایی می‌برد، به اوج زیبایی خود می‌رسد و خواننده همراه ندی از پشت پنجره‌های خانه‌ی خالی و تاریک، به اندوهی غیرقابل‌وصف دچار و با این حقیقت روبه‌رو می‌شود که قدرت انسان دربرابر خواب و خیال‌هایی که زندگی برایش در سر دارد و آنچه با گذر زمان اتفاق می‌افتد، تا چه اندازه ناچیز است.


۱. The Swimmer (1964).
۲. John Cheever (1912-1982).

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, شناگر - جان چیور, کارگاه داستان دسته‌‌ها: جان چیور, جمع‌خوانی, داستان غیرایرانی, داستان کوتاه, شناگر, کارگاه داستان‌نویسی

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد