کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

فهم واقعیت زیرپوست خیال و تمثیل

۱۰ آذر ۱۴۰۳

نویسنده: سمیه لطف‌محمدی
جمع‌خوانی داستان ‌کوتاه «در سرزمین مجازات۱»، نوشته‌ی فرانتس کافکا۲


شاید مخاطبی که داستانی از کافکا نخوانده باشد با خواندن یک داستان از او با خود فکر کند آنچه کافکا از آن سخن می‌گوید در جهان واقعی ابداً امکان وجود ندارد؛ اما بی‌شک خوانندگان آثار کافکا خوب می‌دانند که او استاد است تا دنیایی خیالی و تمثیلی بسازد با بیشترین نزدیکی به جهان واقعی. شباهت بین این دو وجه داستان‌های کافکا در باطن مضمون و وضعیت ماجرا اتفاق می‌افتد. دنیای خیالی و واقعی داستان‌های او با یکدیگر تضادی ندارند. این دو جهان بدون آن‌که به یکدیگر ضرر بزنند یا ارتباطی ظاهری با همدیگر داشته باشند، به‌هم کمک می‌کنند تا خواننده را به آن‌جایی که باید، برسانند. همان‌گونه‌که در جهان حقیقی هرگز انسانی آن‌چنان مسخ نخواهد شد که مانند گرگور زامزا به حشره‌ای عظیم‌الجثه مبدل شود، محاکمه‌ای نیز به‌شیوه‌ی محاکمه‌ی یوزف ک. دیده نخواهد شد؛ بااین‌حال با دقت‌نظر می‌توان دریافت که این مسخ ظاهری یا آن محاکمه‌ای خیالی به‌گونه‌‌ای با مفهومی باطنی ارتباط دارد که زیر لایه‌های داستان و در درونی‌ترین بخش آن نهفته. داستان «در سرزمین مجازات» نیز به همین شیوه قصد دارد با ظاهری تمثیلی و خیالی به مفهومی واقعی و مهم اشاره کند؛ روایت ماشین اعدامی که روزگاری در سرزمینی استفاده می‌شده، اما با مرگ فرمانده‌ پیشین و حضور فرمانده‌ جدید، دستگاه دارد کارآیی خود را از دست می‌دهد. کافکا تغییر فرمانده را به‌عنوان نشانی از دگرگونی شرایط به کار می‌گیرد. تحول و تغییر لازمه‌ی هر محیط و شرایطی است. هرآنچه دیروز ممکن و مورداستفاده بوده، قطعاً که در حال و آینده به همان شیوه‌ و شکل، دیگر قابل‌استفاده نخواهد بود.
مکان روایت جزیره‌ای است که نام‌ونشانی ندارد و سرزمین مجازات خوانده می‌شود. این شیوه‌ی داستان‌نویس است تا ذهن خواننده را محدود نکند و به او اختیار بدهد محل وقوع روایت را هرجایی که دلخواهش است، تصور کند. جهانگردی به این سرزمین آمده تا دستگاه و مراسم اعدام را تماشا کند. این جهانگرد چه تأثیری در داستان می‌تواند داشته باشد؟ آیا بی‌ حضور او داستان قابلیت روایت نخواهد داشت؟ می‌توان گفت کافکا خواننده‌ی روایتش را تحت ‌عنوان جهانگرد به داستان وارد کرده. خواننده می‌تواند خود را به‌جای جهانگرد تصور کند و با خود بیندیشد که او چه عکس‌العملی نسبت به این مکان و این عمل دارد. شخصیت‌های داستان نیز نام و هویتی ندارند، بلکه براساس نقش و وظیفه‌شان در داستان صدا زده می‌شوند. کافکا این ترفند را نیز درراستای روشی که برای مکان روایت به کار گرفته استفاده می‌کند تا خواننده بتواند هرکدام از این شخصیت‌ها را نماد و مثالی از آن‌که خودش می‌خواهد در نظر بگیرد.
افسری در روایت حضور دارد که همچنان مدافع روش پیشین است. او نه‌تنها نتوانسته خود را با تغییرات وفق دهد، بلکه همچنان به افکار فرمانده‌ قبلی وفادار است. این افسر نماینده‌ی همه‌ی افراد دگمی است که جزم‌‌اندیشانه حاضر به تجدیدنظر در روش‌های خشک و متحجرانه‌ی خود نیستند و باتعصب از آن‌ها دفاع می‌کنند. ‌آن‌ها تا جایی پیش می‌روند که خود را نیز وفادارانه قربانی این تفکرات و اعمال کنند. افسر آن‌چنان با دستگاه اعدام رفتار می‌کند که گویی عاشقی است درحال نوازش معشوق خود. او دستگاه را ریز‌به‌ریز بررسی می‌کند و از عملکرد قطعه‌به‌قطعه‌ی آن مطمئن می‌شود. هستی افسر به وجود ماشین اعدام وابسته است؛ انگار که این‌دو در هم تنیده و حل شده‌اند، به‌طوری‌که افسر بودنش را بدون این ماشین بی‌معنی می‌داند و درپایان هردو باهم محکوم به نابودی می‌شوند. در داستان مراحل کار دستگاه باجزئیات شرح داده می‌شود، چراکه نویسنده سعی دارد مخاطب با رگ‌وپوست خود هرچه بیشتر عملکرد این روش ضدانسانی را درک کند.
محکوم داستان دلیل مجازات خود را نمی‌داند. علتی که افسر بیان می‌کند هم تناسبی با میزان مجازات تعیین‌شده ندارد. به او حتی فرصتی برای دفاع نیز داده نشده. همه‌ی این‌ها درراستای این موضوع آورده شده‌اند که خواننده متوجه شود تا چه حد پافشاری افسر در روش خود دور از معیارهای انسانی و نامعقولانه است. محکوم نیز می‌تواند مثالی از انسان‌هایی باشد که قربانی تعصب بیجا و اصرار بر شیوه‌های کهنه و منسوخ هستند. در‌عین‌حال متهم ازنظر درونی خود را مغلوب به مجازات می‌داند، چراکه هیچ تلاش و حرکتی برای رهایی از سرانجامی که در انتظارش است، انجام نمی‌دهد. سرباز نیز در روایت از خود تصمیم و حرکتی ندارد. او نمادی است از افراد حلقه‌به‌گوش و مطیع که درعین‌حال وفاداری‌ای به افسر و سیستم اجرایی‌اش ندارد؛ چراکه هنگامی که شرایط را مهیا و به نفع خود می‌بیند، خبری از سرسپردگی و وظیفه‌شناسی‌اش نیست. مردمی که برای تماشای مراسم اعدام صف می‌کشند، حالا به آنچه روی قبر فرمانده‌ قبلی نوشته شده و وعده‌ی بازگشت او می‌خندند. کافکا به‌خوبی نشان می‌دهد که نه‌تنها روش‌های متعصبانه و متحجرانه درمیان مردم جایگاهی ندارد، بلکه اجتماع نیز به افراد معتقد به این روش‌ها وفایی نخواهد داشت.
اما نکته‌ی بسیار قابل‌توجه ماهیت وجودی سرباز، متهم و مردم است که نان‌به‌نرخ‌روزخوری و بی‌تفاوتی نسبت به وضع موجود پیشه کرده‌اند. کافکا خواسته بگوید این افراد که ثبات رأی و اراده‌ای برای ابراز ندارند و نه مانند افسر به روش پیشین معتقدند نه برضد آن اقدامی می‌کنند، باید که در همین سرزمین بمانند. به‌ همین‌ دلیل است که درپایان جهانگرد به‌گونه‌ای شتاب‌زده از جزیره فرار می‌کند و حتی به سرباز و محکوم نیز اجازه نمی‌دهد تا با او از جزیره بگریزند و به‌زور مانع آن‌ها می‌شود. این شتاب‌زدگی عمدی است که کافکا به کار می‌گیرد تا بار دیگر جهانگرد را به‌عنوان نماد مخاطب و فردی نشان دهد که هرچه زودتر سعی دارد از این سرزمین و ساکنانش دور شود.


۱. In the Penal Colony (1919).
۲. Franz Kafka (1883-1924).

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, در سرزمین مجازات - فرانتس کافکا, کارگاه داستان دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, داستان غیرایرانی, داستان کوتاه, در سرزمین مجازات, فرانتس کافکا, کارگاه داستان‌نویسی

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد