کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

دو شکاف سیاه‌رنگ خشمگین

۲۲ دی ۱۴۰۳

نویسنده: هدیه جلالی
جمع‌خوانی داستان ‌کوتاه «قوانین بازی۱»، نوشته‌ی اِیمی تن۲


ایمی تن در داستان «قوانین بازی» با نثری روان و گیرا، بازی شطرنج را به استعاره‌ای برای زندگی و روابط انسانی تبدیل می‌کند. هر حرکت شطرنج بازتابی از تلاش وِیورلی، شخصیت اصلی داستان، برای مانور دربرابر حریف‌های قدرتمند زندگی‌اش است: مادر، سنت‌ها، و هویت دوگانه‌ی او به‌عنوان دختری چینی‌ـ‌آمریکایی. در همان سن پایین ویورلی از پس سنت و هویت دوگانه‌اش برمی‌آید. او می‌داند بابانوئل چینی نبوده، می‌داند برای این‌که هدیه‌ی کریسمس بهتری گیرش بیاید باید کدام بسته را بردارد و می‌داند چطور باید جواب کشیش را بدهد؛ اما درمقابل مادرش با چالش روبه‌رو می‌شود.
مادر برای هر فردی در زندگی شخصی مهم است. عشق مادری همیشه زبانزد هر فرهنگ و زمانه‌ای بوده و هست و در بسیاری از داستان‌ها به آن پرداخته می‌شود. اما میزان تأثیرگذاری رفتار مادر، چه به‌صورت خودآگاه چه ناخودآگاه، بر شخصیت فرزند درون‌مایه‌‌ای است که در داستان‌های مدرن بیشتر به آن پرداخته شده. کارل گوستاو یونگ معتقد بود که رابطه‌ی مادر و دختر می‌تواند درونی‌ترین بخش‌های روان دختر را تحت ‌تأثیر قرار دهد. در داستان «قوانین بازی» از همان خط‌های ابتدایی روشن است که چقدر روح و روان ویورلی متأثر از این رابطه است. خانواده‌ی ویورلی مهاجرهای چینی هستند و مادر سعی می‌کند تمام قوانین را رعایت کند تا در جامعه‌ی آمریکایی پذیرفته شود و می‌گوید: «آدم عاقل مخالف باد نرفت.» ایمی تن مادر شرقی مهاجری را ساخته که کمبود عزت‌‌نفسش در جای‌جای داستان دیده می‌شود؛ مادری که پیروزی‌های دخترش در شطرنج را نه ازروی پشتکار و استعداد بلکه ازروی شانس می‌داند.
اما شخصیت ویورلی دختری که مهاجر نسل دوم است، سرکش و کنجکاو ساخته شده. او بی‌چون‌وچرا پیرو قوانین نمی‌شود، درباره‌ی چرایی حرکت هر مهره سؤال دارد، برای این‌که شطرنج را یاد بگیرد فقط به‌ کمک مادر و کتابچه‌ی راهنما اکتفا نمی‌کند و از لائوپو، پیرمرد چینی، قواعد و استراتژی‌های بازی را می‌آموزد. می‌فهمد همه‌ی ضعف‌ها و امتیازها برای حریف قدرتمند آشکار می‌شود و از چشم حریف خسته پنهان می‌ماند. او یکی‌یکی همه‌ی حریف‌هایش را می‌برد و عکسش در مجله‌ی «لایف» به‌عنوان نابغه‌ی خردسال آمریکایی چاپ می‌شود. این دستاورد برای مادری که دچار کمبود عزت‌نفس است مورد استفاده قرار می‌گیرد؛ چیزی ‌که ویورلی را آزار می‌دهد و می‌خواهد با انجام حرکتی از این آزار خلاص شود.
نقطه‌ی اوج داستان هنگامی رقم می‌خورد که ویورلی تصمیمش را عملی می‌کند و دستش را از دست مادر در خیابان می‌کشد و پا به فرار می‌گذارد. آن‌قدر می‌دود که پاهایش به زق‌زق می‌افتد و می‌فهمد که هیچ‌جا را ندارد برود، که از هیچ‌چیز نمی‌گریزد. ایمی ‌تن ویورلی را به خانه برنمی‌گرداند، این ویورلی است که تصمیم می‌گیرد برگردد. نویسنده با مهارت تمام داستان را جوری می‌چیند که تمام صحنه‌های آن قابل‌باور و واقعی باشد. صحنه‌ای که به خانه می‌رسد، شمارش پله‌ها، قفل بودن در خانه و بعد دیدن ماهی توی دیس که مثل خودش بیهوده تلاش کرده بوده خلاف جریان آب بگریزد و «کله‌ی گوشتالویش هنوز به استخوان‌هایش وصل است»، صحنه‌ای تأثیرگذاری برای خواننده است. ویورلی به حرکت بعدی‌اش در صحنه‌ی پیچیده‌ی بازی زندگی فکر می‌کند تا بتواند از زیر یوغ اقتدار مادرش بیرون بیاید. حریفش را روبه‌رویش تصور می‌کند که با دو شکاف سیاه‌رنگ خشمگین نگاهش می‌کند.


۱. Rules of The Game (1994).
۲. Amy Ruth Tan (1952).

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, قوانین بازی - ایمی تن, کارگاه داستان دسته‌‌ها: ایمی تن, جمع‌خوانی, داستان غیرایرانی, داستان کوتاه, قوانین بازی, کارگاه داستان‌نویسی

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد