کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

قوانین را یادم بده، اما بگذار خودم بازی کنم

۲۲ دی ۱۴۰۳

نویسنده: ‌مهرداد خوشبختی
جمع‌خوانی داستان ‌کوتاه «قوانین بازی۱»، نوشته‌ی ایمی تن۲


«قوانین بازی» داستان تقابل است؛ تقابل دو دسته از قوانین و تلاشی برای رهایی از یکی و حرکت به‌طرف دیگری. مادر که متولد چین است و با سنت و قوانین چینی خو گرفته، اصرار دارد مای‌مای، راوی قصه را به هر طریقی به تبعیت از قوانین آمریکایی وادار کند تا ازاین‌طریق قدرت پنهانی به او بیاموزد که کمک‌شان می‌کند «از شرایط‌شان فراتر روند.» اما فکر یک چیز را نمی‌کند و آن هم فاصله‌ای است که بین خودش و نسل بعدی مهاجران، یعنی دخترش و هم‌سن‌و‌سالان او وجود دارد. مادر، ازآن‌جایی‌که الگوپذیری و همراهی کودک بیشتر است، شروع به آموزش قوانین می‌کند: «شش سالم که بود، مادرم فوت‌وفن قدرت پنهان را یادم داد.» متوجه هستیم که در سنین کم به‌دلیل آسیب‌پذیری بیشتر، آموزش با سرعت و تأثیرگذاری بیشتری انجام می‌شود. مای‌مای در زمانی حوالی شش‌سالگی، وقتی هنوز برای به‌ دست آوردن خواسته‌هایش گریه می‌کرده، از این قاعده مستثنی نبوده و مادر، گویی در امر فرهنگ‌پذیر کردن کودکش موفق‌تر بوده. تلاش‌های مادر به‌عنوان شخصیتی عمیقاًساخته‌و‌پرداخته‌شده، درجهت این فرهنگ‌پذیر کردن به دفعات و با رفتارهای متعدد صورت می‌گیرد.
چیدمان عناصر و پی‌ریزی پی‌رنگ به‌گونه‌ای است که از همان ابتدا با نشان دادن و معرفی قسمت‌های مختلف محله و افرادی که در آن ساکنند و کار می‌کنند، به‌دقت جامعه‌ای را که در دل جامعه‌ی دیگر شکل گرفته نشان می‌دهد؛ جامعه‌ای مهاجر که افراد درونش ترکیبی‌اند از افرادی که هنوز چینی باقی ‌مانده‌‌اند و به سنت‌ها پایبندند و افرادی که به‌تدریج درحال فرهنگ‌پذیر شدن هستند: عطاری داخل کوچه با داروهای عجیب‌و‌غریبش که انگار از طب چینی نشئت گرفته و بیماری‌های لاعلاج را شفا می‌دهد و کافه‌ای که منوی انگلیسی برای توریست‌ها ندارد، درمقابل ماهی‌فروشی‌ای که پر از توریست است و همه‌جور ماهی‌ای می‌فروشد. در میان چنین جامعه‌ای مای‌مای به‌مرور و هم‌زمان با ورود شطرنج به خانه‌شان، به یادگیری قوانین به‌شکل خودآموز علاقه نشان می‌دهد و این قوانین را در بازی با برادرهایش و بعد با مردی که در پارک انتهای کوچه است، یاد می‌گیرد. اما به‌تدریج مای‌مای از جهانی که مادرش سعی دارد برای او ترتیب دهد، فاصله می‌گیرد یا دست‌کم سعی می‌کند فاصله بگیرد: «یک روز گفتم: “مامان وقتی وایستادی اون‌جا، نمی‌تونم تمرین کنم.”» اما میل به استقلال هویتی مای‌مای به همین‌جا ختم نمی‌شود. در صحنه‌ای کلیدی که راوی مشغول انجام تنهاوظیفه‌ای است که نمی‌تواند از زیر آن شانه خالی کند، در بازار، می‌بینیم که مای‌مای از این‌که مادرش برای احساس افتخار خودش پز او را به دیگران می‌دهد به تنگ می‌آید و در لحظه‌ای حیاتی دست مادر را رها می‌کند و از او دور می‌شود.
اگر این صحنه را در تقابل با صحنه‌ای که در ابتدای داستان آمده و در آن راوی دست مادرش را گرفته و گریه می‌کند قرار دهیم، می‌بینیم با شخصیتی روبه‌رو هستیم که در قالب قوانین شطرنج، درطول داستان قوانین بازی زندگی را نیز یاد می‌گیرد و در نقطه‌ای که متوجه می‌شود واقعاً چه می‌خواهد، دست مادرش را رها می‌کند، مقابل سلطه‌ی او می‌ایستد و به‌سمتی که احساس می‌کند بیشتر دوست دارد حرکت می‌کند. اما دراین‌بین، او اطمینان تمام‌و‌کمالی از این مطلوب ندارد؛ جایی‌که در نقطه‌ای از پایان‌بندی و در سطر پایانی می‌گوید: «چشم‌هایم را بستم و به حرکت بعدی فکر کردم.» درواقع سیری که مای‌مای از ابتدای داستان شروع می‌کند و به پایان می‌رساند، سیر یادگیری قوانینی است که همسو با قوانین شطرنج اتفاق می‌افتد؛ قوانینی که از مادر شروع می‌شود، اما با میل به استقلال مای‌مای و مقاومت دربرابر سلطه‌گری مادر ادامه می‌یابد.


۱. Rules of The Game (1994).
۲. Amy Ruth Tan (1952).

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, قوانین بازی - ایمی تن, کارگاه داستان دسته‌‌ها: ایمی تن, جمع‌خوانی, داستان غیرایرانی, داستان کوتاه, قوانین بازی, کارگاه داستان‌نویسی

تازه ها

وقتی ادبیات به دیدار نقاشی می‌رود

غولی در این چراغ نیست.

جعبه‌ی پاندورا

مهم‌ترین آرزویت را بگو، برآورده می‌شود

پنجره‌ای رو به فلسفه‌ی زندگی

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد