کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

تغییر کلمه‌ای بود که روی آن مکث کرد

۲۹ دی ۱۴۰۳

نویسنده: منصوره محمدصادق
جمع‌خوانی داستان ‌کوتاه «هنر آشپزی و پذیرایی۱»، نوشته‌ی مارگارت اَتوود۲


مارگارت اَتوود در داستان «هنر آشپزی و پذیرایی» گذر راوی داستانش را از دنیای ساده‌ی کودکی تا رسیدن به بلوغ و عصیانِ نوجوانی به تصویر می‌کشد. راوی داستان دخترکی یازده‌ساله است و دست‌مایه‌ی این تغییر طوفانی‌ که از شکم مادرش شروع می‌شود و زندگی‌اش را زیرورو می‌کند. داستان اَتوود داستان فروخوردن و سرریز شدن است و او برای نمایش این روند، پیمانه‌ی صبر راوی را با شخصیت‌پردازی خوب قطره‌قطره پر می‌کند. به‌ همین‌ دلیل می‌توان گفت سنگ‌بنای این داستان هم مانند سایر داستان‌های او بر شخصیت‌پردازی استوار شده. اَتوود برای خلق شخصیت اصلی یا راوی داستانش هم‌زمان از مشخصه‌های ظاهری و ذهنی او کمک می‌گیرد. بهانه‌ی ساخت جهان کودکانه‌ی راوی، بافتن یک دست لباس سیسمونی ا‌ست که نویسنده در ابتدای داستان اولین رج‌هایش را سرمی‌اندازد. او ابتدا از ظاهر راوی شروع می‌کند: انگشت‌هایش هنوز کوتاه‌تر از آن است که نخ را بامهارت دور انگشت سبابه بپیچاند. اندام کوچکش قوز می‌کند و پشتش درد می‌گیرد. عصب و عضله‌اش هنوز آن‌قدر هماهنگ نشده‌اند که مثل بزرگ‌ترها درحین بافتن مجبور نباشد به بافتنی نگاه کند و این کار برای او نیازمند تمرکز کامل حواس و فشار آوردن به اعصابش است. با این مقدمه نویسنده ظاهر راوی را سروشکل می‌دهد و کوچکی و ناتوانی‌اش را در مواجهه با طوفانی که در راه است به نمایش می‌گذارد.
در گام بعدی اَتوود پای خواننده‌ را به عالم ذهنی کودک می‌کشاند و در این مسیر به‌شکل کنایه‌آمیزی لایه‌های پنهان داستان را می‌بافد. او از چاشنی طنز کمک می‌گیرد تا هرآنچه می‌تواند توجه کودکی را به خود جلب می‌کند، نشان دهد. راوی در تصویرهایی که دیده به خرگوش روی پتو، پاچه‌های شبیه به کدوتنبل و گوش‌های کلاه ــ که مثل دو کلم دو طرف صورت کودک را در دست گرفته‌‌اند ــ اشاره می‌کند. تا این‌جای کار نوزاد برای او هنوز شبیه کیک خامه‌ای نرم و لطیفی است، اما خبر ندارد بچه قرار است چه فواره‌‌ها و نهرهایی ــ یا درواقع چه مصیبت‌هایی ــ به راه بیندازد و به نظر می‌رسد مثل هر کودکی این کارها را برای جلب توجه پدرومادرش و مصون ماندن از انگ حسادت و اثبات نیت خیرش انجام می‌دهد. او کار را از بخش‌های ساده‌تر مثل دستکش شروع می‌کند تا به بخش‌های پیچیده‌‌تر بافتنی برسد؛ درست مثل ستینگ داستان که راوی را گام‌به‌‌گام به سخت‌ترین مرحله‌ی چالشش در مواجهه با نوزادی که در راه است، نزدیک می‌کند.
کمی جلوتر نویسنده آن‌جا که زمان را تا ماه می عقب می‌‌کشد، پیچیدگی‌های ذهن راوی را به خواننده نشان می‌دهد و ابعاد روان‌شناختی دیگری به داستان می‌افزاید: بافتن این لباس‌ها مکانیزم دفاعی راوی در مواجهه با نوزادی است که مثل تهدید آرامش خانه را به ‌هم زده. پدر به راوی گفته که مادرش شرایط خطرناکی دارد و ممکن است این بچه سالم به دنیا نیاید. او این خطر را نمی‌شناسد و آنچه در تاریکی و ابهام قرار دارد ترسناک‌تر و سهمگین‌تر به نظر می‌رسد. به ‌همین ‌خاطر او سرش را به سحر و افسون بافتن مشغول کرده. بافتن این لباس‌ها برای نوزادی که ممکن است ناقص‌الخلقه باشد، به او هیئت و سروشکلی شبیه به سایر بچه‌ها می‌دهد و ترس راوی را به کاری عملی و خیرخواهانه تبدیل می‌کند. درنتیجه او با تمرکز و پشتکار بیشتر می‌بافد؛ اما ازسوی‌دیگر نویسنده با اشاره به این‌که راوی قصد دارد مسئله‌ی کوتاه بودن یکی از لنگه‌های شلوار را با کشیدن آن حل ‌کند، به ذهن ساده و کودکانه‌ی او برمی‌گردد و تضادهای شخصیتی‌ و برزخ بین عالم کودکی و نوجوانی را ترسیم می‌کند. علاوه‌بر‌این اَتوود نشان می‌دهد که تلاش‌های زیادی که راوی در تمام ماه‌های بعد برای خدمت به مادر انجام می‌دهد، ریشه در ترس و نگرانی او دارد. پدر با گذاشتن بار مسئولیت مراقبت از مادر به دوش راوی او را قدرتمند‌تر و مسن‌تر از هم‌سالانش جلوه می‌دهد، اما نمی‌داند آنچه او را ساکت و فرمان‌بردار کرده، چیزی جز ترس‌های فروخورده‌اش نیست.
اَتوود لحن راوی داستان را بدون آن‌که هیچ دیالوگی در دهان او بگذارد، تنها در مواجهه‌‌‌اش با لحن بزرگ‌ترها به‌زیبایی می‌سازد. دنیای بزرگ‌ترها با توجه کردن راوی به لحن و نشانه‌های تصویری رفتار آن‌ها ساخته می‌شود: از لحن سرد و خشک پدر معلوم است که خطر جدی است. از چین‌های دلواپسی روی پیشانی و لب‌های به‌هم‌فشرده‌ی دوستان مادر معلوم است که سن مادر برای بچه‌دار شدن زیاد است. از ناهار سرهم‌بندی‌شده و بی‌میلی‌اش به خوردن معلوم است که حوصله‌‌ی حرف زدن جدی با راوی را ندارد. در میانه‌های داستان پس از آن‌که شخصیت راوی و سایه‌روشن‌های ذهنش دربرابر طوفانی که او را در بر گرفته ساخته می‌شود، اَتوود با ادامه دادن داستان در مکانی دیگر، جزیره، بستری فراهم می‌کند تا راوی در تنهایی فرصت شناخت بیشتری از خود و مادرش داشته باشد. فشارها و ترس‌های او در نبود پدر و برادر به اوج می‌رسد، اما او آن‌چنان در نقش پرستار مادر فرورفته که نه‌تنها به خودش اجازه‌ی گریه نکردن نمی‌دهد، بلکه در تخیلات کودکانه برای نجات مادر به راندن بلم، آتش زدن جنگل، هواپیمای آبی و حتی به زندان افتادن فکر می‌کند.
فشارها بیشتر و بیشتر می‌شود و پیمانه قطره‌قطره رو به سرریز شدن می‌رود. بافتن لباس‌ها سرعت می‌گیرد و راوی مادرش را می‌بیند که با نبافتن جوراب‌ها ــ برخلاف قولی که داده بوده ــ انگار پشتش را خالی کرده و تنهایی‌اش پررنگ‌تر می‌شود. تنها پناهگاه او کتاب‌هاست؛ پنجره‌هایی که از پشت آن‌ها می‌تواند به زندگی‌های دیگر سرک بکشد. گرچه می‌داند که پنجره‌ها برخلاف درها محلی برای عبور نیستند، اما دست‌کم به او اجازه می‌دهند زندگی‌های مجذوب‌کننده‌ی درون‌ آن‌ها را ببیند. اَتوود با این تمثیل اولین مواجهه‌ی بزرگسالانه‌ی راوی را برای داشتن هویت مستقل و روبه‌رو شدن با مفهوم عبور کردن و تمنای تجربه‎های تازه نشان می‌دهد. او شوق راوی را برای استقلال در خیال‌پردازی او برای چیدن خانه‌ای به‌دلخواه خود به تصویر می‌کشد؛ جایی که شبیه خانه‌ی مادرش نیست، جایی که نه دستوری در کار است و نه ملامتی و در آن قرار است از دوستانش پذیرایی کند. این‌جاست که راوی برای اولین بار از خودش می‌پرسد «این دوستان چه کسانی هستند؟»
او کمی بعد روی کلمه‌ی تغییر مکث می‌کند. تمام چیزی که برای رسیدن به خواسته‌هایش به آن نیاز دارد، متمرکز شدن بر روی همین کلمه است. راوی با تجربه‌ی یک عمر از ییلاق برمی‌گردد. نوزاد بی‌نقص به دنیا می‌آید. او براساس عادت بازهم پشت مادر را خالی نمی‌کند و امیدوار است زندگی به شکل سابق برگردد، اما یکی از آن بدقلق‌هایش نصیب مادر شده. حالا نه‌تنها نگرانی جای خودش را به خشم می‌دهد، بلکه با سالم به دنیا آمدن بچه دیگر دلیلی هم برای ترس و اطاعت وجود ندارد. راوی هنوز تنهاست. بین دوستانش زبان و موضوع مشترکی برای تبادل نظر ندارد. به زندگی پرازشوروشوق دوستانش نگاه می‌کند، اما از نگاه کردن به زندگی‌های دیگران از پشت پنجره خسته شده. بالأخره پیمانه‌ سرریز می‌شود: او بار پدرومادر را روی زمین می‌گذارد و به خودشان تحویل می‌دهد و تمام عقده‌های فروخورده، حرف‌های نگفته، گریه‌های نکرده و ‌ترس‌هایش را در یک جمله رو به مادر می‌گوید، بعد خودش را از پشت پنجره‌های دیگران عقب می‌کشد، در را باز می‌کند و به‌سوی تجربه‌هایی که انتظارش را می‌کشند، پرواز می‌کند.


۱. The art of cooking and serving (2006).
۲. Margaret Atwood (1939).

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان, هنر آشپزی و پذیرایی - مارگارت اَتوود دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, داستان غیرایرانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی, مارگارت اَتوود, هنر آشپزی و پذیرایی

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد