کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

گذشته پیش روی ماست

8 فوریه 2025

نویسنده: زرین ذوالفقار
جمع‌خوانی داستان ‌کوتاه «سخنرانی1»، نوشته‌ی آیزاک باشویس سینگر2


آیزاک باشویس سینگر، نویسنده‌ی لهستانی‌تبار آمریکایی، تمام آثارش را به‌زبان ییدیش، یعنی زبان مادری خود نوشته. آثار سینگر با خاطرات نسل‌کشی یهودیان در زمان جنگ‌جهانی دوم آمیخته؛ کابوسی که بازماندگان این فاجعه را رها نمی‌کند. فضای داستان‌های او متأثر از دنیای یهودیان شرق اروپاست. سینگر بااین‌که دغدغه‌ی انسان نسل خود را دارد و نگران فرهنگ و اخلاقیات جامعه است، به سرگرم‌کننده بودن داستان بسیار اهمیت می‌دهد. او در سخنرانی‌اش به‌مناسبت دریافت جایزه‌ی نوبل ادبیات دراین‌باره گفته: «داستان‌نویس و شاعر زمانه‌ی ما، مانند هر زمانه‌ی دیگری، باید خواننده را به معنی واقعی کلمه سرگرم کند، نه آن‌که صرفاً مبلغ آرمان‌های سیاسی یا اجتماعی باشد. هیچ بهشت موعودی برای خواننده‌ی ملول وجود ندارد و هیچ عذری برای ادبیات کسالت‌آور پذیرفته نیست.» ‌همین است که جهانی داستانی او در «سخنرانی» واقع‌بینانه و به‌دور از قربانی‌انگاری خلق شده.
راوی اول‌شخص داستان نویسنده‌ی یهودی لهستانی‌ای است که از رژیم نازی‌ نجات یافته و اکنون شهروند آمریکاست. او برای سخنرانی درباره‌ی آینده‌ی زبان ییدیش عازم سفر می‌شود. وقتی در قطار نشسته و می‌بیند هیچ‌کس توجهی به او ندارد، می‌گوید: «من قربانی گوشه‌گیری و کم‌رویی و بیگانگی خودم با دنیا هستم» و خود را قربانی هولوکاست نمی‌داند، اما از گذشته و تجربیاتی که از سر گذرانده راه گریزی نیست. نویسنده که به‌دلیل تجربه‌های گذشته احساس عدم امنیت دارد، نسبت به باقی مسافران لباس زیاد می‌پوشد و غذا و کنیاک همراه دارد و از بی‌خیالی بقیه‌ی مسافران تعجب می‌کند؛ انگار که آن‌ها هرگز نام هیتلر یا استالین را نشنیده‌اند. او به یاد می‌آورد که در لهستان یهودی‌ها اجازه‌ی سوار شدن به قطار را نداشتند. این‌جا اما هیچ‌کس در قطار بحث سیاسی نمی‌کند. سفر با قطارهای آمریکایی ابتدا با راحتی همراه است، اما وقتی به‌خاطر سرما از حرکت می‌ایستد، رؤیای آمریکایی فرومی‌ریزد و واقعیت خشن لهستانی به او هجوم می‌آورد. این قسمت از داستان برای تأثیرگذاری بیشتر در زمان حال روایت شده و نشان از این دارد که تجربه‌های گذشته نه‌تنها او را رها نکرده‌‌اند، بلکه کماکان حس‌و‌حال کاراکتر نسبت به ماجراهایی که از سر گذرانده تغییری نکرده و برایش بسیار زنده‌اند.
او از کنیاکی که همراه دارد می‌نوشد و کمی گرم می‌شود و نسبت به هیاهویی که در قطار جریان دارد بی‌تفاوت می‌شود و می‌گوید: «به همه‌ی آن‌ها نشان خواهم داد که هیچ‌کدام از این اضطراب‌ها اثری بر من ندارد؛ من فراتر از این اتفاق‌های پیش‌پاافتاده‌ی روزمره هستم.» داستان در توصیف مکان و وضعیت و موقعیت‌های آدم‌ها بسیار خوب عمل می‌کند. قطار خیلی دیر به مقصد می‌رسد و درنتیجه هیچ‌کس در ایستگاه منتظر او نیست، به‌جز پیرزنی و دخترش که نویسنده را به‌عنوان آقای ن شناسایی می‌کنند. پیرزن که یهودی لهستانی است، نوشته‌های نویسنده را تحسین می‌کند و کل شب منتظر او ایستاده. او نویسنده را به خانه‌اش می‌برد: «ناگهان بوهایی که مدت‌ها پیش فراموش‌‌شان کرده بودم به من هجوم آوردند: بوی سیب‌زمینی کپک‌زده، پیاز گندیده، کاسنی و چیز دیگری که اسمش را نمی‌دانستم. این مادر و دختر به‌نحو اسرارآمیزی موفق شده بودند تمام حال‌وهوای فقیرانه و فلاکت‌بار خانه‌ی قدیم‌شان در لهستان را با خود به این‌جا بیاورند.»
نویسنده متوجه می‌شود متن سخنرانی را گم کرده، اما خیلی ناراحت نمی‌شود، زیرا نسبت به خوش‌بینی موجود در سخنرانی احساس رضایت نمی‌کرده و متن سخنرانی را دروغی بیش نمی‌دانسته. او نیمه‌شب با صدای گریان دختر از خواب می‌پرد و می‌فهمد که پیرزن مرده. دختر برای کمک گرفتن بیرون می‌رود و او با جنازه‌ی پیرزن تنها می‌ماند. مرگ پیرزن نشان از رو به زوال رفتن زبان ییدیش است، زیرا این زبان یکی دیگر از مخاطبانش را از دست می‌دهد. به‌قدری اتفاقات آن شب برای نویسنده سخت می‌گذرد که فکر می‌کند به لهستان بازگشته و حتی نسبت به واقعی بودن نامه‌ی تابعیت خودش دچار تردید می‌شود و آن را مطالعه می‌کند تا باور کند زندگی‌اش در آمریکا خیالات نبوده. دختر که با توصیفات سینگر نماد یهودیت تلقی می‌شود، «چشم‌هایش زرد بود و پیشانی‌اش بلند، دماغش عقابی، لب‌هایش باریک و چانه‌اش دراز…»، بازمی‌گردد. نویسنده به پیشواز دختر می‌رود و حس‌وحالش را این‌گونه توصیف می‌کند: «زندگی برگشته بود. آن کابوس طولانی به پایان رسیده بود». او دختر را در آغوش می‌گیرد و متوجه شماره‌ی خالکوبی‌شده‌ی روی دستش می‌شود و می‌گوید: «بینل، من تنهات نمی‌ذارم. به روح مادرت قسم…» نویسنده توجهش از مخاطبان متن سخنرانی‌اش به بازماندگان یهودیت جلب می‌شود و قسم می‌خورد برای محافظت از دست‌کم یکی‌شان تلاش کند.


1. The Lecture (1967).
2. Isaac Bashevis Singer (1904-1991).

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, سخنرانی - آیزاک باشویس سینگر, کارگاه داستان دسته‌‌ها: آیزاک باشویس سینگر, جمع‌خوانی, داستان غیرایرانی, داستان کوتاه, سخنرانی, کارگاه داستان‌نویسی

تازه ها

مشترک موردنظر در دسترس نمی‌باشد

خداحافظ ای عزیز‌ترین

در ستایش میل

خوانشی استعاری از داستان کوتاه «کارم داشتی زنگ بزن»

خوانشی میان‌رشته‌ای از پی‌رنگ بلوغ دخترانه در داستان کوتاه «فلامینگو»

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد