کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

مهم‌ترین آرزویت را بگو، برآورده می‌شود

۳ فروردین ۱۴۰۴

نویسنده: سمیه لطف‌محمدی
جمع‌خوانی داستان ‌کوتاه «بیست‌سالگی۱»، نوشته‌ی هاروکی موراکامی۲


هاروکی موراکامی نویسنده‌ی نام‌آشنای ژاپنی از چهره‌های شناخته‌شده‌ی ادبیات پست‌مدرن است. او در سبک سوررئالیسم و رئالیسم جادویی تخصص دارد و آن‌‌ها را به‌روش خاص خودش به اجرا درمی‌آورد. موراکامی درون شخصیت‌های داستانش نفوذ می‌کند و در بیشترمواقع تنهایی‌شان را به‌شکلی نامحسوس به مخاطب نشان می‌دهد. داستان «بیست‌سالگی» همان‌طورکه از نامش پبداست، خاطره‌ای را از بیست‌سالگی شخصیت داستان روایت می‌کند. ابتدای داستان به نظر می‌رسد روایت با نظرگاه سوم‌شخص از زبان دختری بیست‌ساله‌ باشد، اما با اندکی پیشروی در داستان، چرخشی در روایت اتفاق می‌افتد و خواننده متوجه می‌شود راوی فردی است که درحال ایستاده و شب تولد بیست‌سالگی دخترکی را برای مخاطبش تعریف می‌کند؛ راوی و مخاطبی که خواننده‌ی داستان تا انتها نمی‌شناسدشان. به‌عبارت‌دیگر دخترک زمانی خاطره را برای راوی فعلی تعریف کرده و حالا راوی بخش‌هایی از آن را خودش تعریف می‌کند و قسمت‌هایی را از زبان دختر. تمهید موراکامی در فرم روایی داستان بسیار قابل‌توجه است. زمان و زاویه‌دید داستان به‌کمک یکدیگر توانستهاند پیچیدگی‌ای خلق کنند که برای خواننده دلچسب و خوشایند باشد و نویسنده با استفاده از آن‌ها به‌شکل دلخواه روایت داستانش رسیده. فرم روایی داستان بسیار نرم پس از چرخشی که با استفاده از فعل گفت اتفاق می‌افتد، برای خواننده آشکار می‌شود. این شکل از روایت امکان صحبت از گذشته و ایجاد ابهام در داستان را برای نویسنده فراهم کرده. موراکامی تعلیق موردنظرش را در داستان با ابهام‌ها می‌سازد، اما در پایان هم خیلی از آن‌ها را برطرف نمی‌کند؛ به‌ این‌ دلیل که مسئله‌‌ی او چیز دیگری است، نه روشن کردن شبهه‌های ظاهری روایت.
داستان «بیست‌سالگی» ازنظر معنایی نیز قابل‌توجه است. درمیان سال‌روزهای تولد هر انسانی دو یا سه سن خاص وجود دارد که دید او را نسبت به زندگی تغییر می‌دهد. بیست‌سالگی یکی از آن‎هاست؛ نقطه‌عطفی در زندگی؛ سن رهایی از سرگرمی‌های کودکی و پا گذاشتن به جهان بزرگ‌سالی. همین است که موراکامی در این داستان هم مانند چند داستان دیگرش به این سن توجه ویژه‌ای کرده.
داستان در جمعه‌ای اتفاق می‌افتد که قرار بوده برای دخترک پیشخدمت متفاوت باشد، از این ‌لحاظ که به‌بهانه‌ی تولدش سرکار نیاید. اما پیشخدمت دیگر که شیفت او را قبول کرده بوده بیمار می‌شود و دختر به‌ناچار آن جمعه هم کار می‌کند. خانه‌ی صاحب رستوران در طبقه‌ی ششم همان ساختمان رستوران است، اما هیچ‌کدام از کارکنان رستوران او را ندیده‌اند و تنها چیزی که از او می‌دانند شام تکراری‌ای است که هر شب مدیر رستوران برایش می‌برد. روز تولد دختر اتفاق غیرمنتظره‌ و بی‌سابقه‌ای می‌افتد. مدیر رستوران بیمار می‌شود و از او می‌خواهد که شام را ببرد و این‌طوری دختر صاحب رستوران را ملاقات می‌کند. او که متوجه تولد دختر می‌شود، ازش می‌خواهد آرزویی را بگوید تا برایش برآورده کند؛ می‌تواند هر آرزویی باشد، ولی فقط یک آرزو. دختر زیبایی بیشتر، هوش یا ثروت، چیزهایی را که خواستن‌شان برای سن او عادی و معمولی است، نمی‌خواهد. آرزوی او در داستان نمی‎آید و خواننده هرگز متوجه ماهیت آن نمی‌شود، اما مهم هم نیست و چیزی که اهمیت دارد حرفی است که نویسنده می‌خواهد بزند. بیست‌سالگی جدا شدن از دنیای کودکی است و ورود به آینده‌‌ای با تصمیم‌های مهم. نمی‌توان حدس زد دختر از پیرمرد چه خواسته، اما بی‌شک آرزوی او فراتر از سنش بوده و جنبهی مادی نداشته.
داستان دو سطح معنایی دارد: وجه ظاهری داستان یا همان تولد و آرزو که شبیه قصه‌های کودکانه‌ی پریان و غول چراغ جادو می‌تواند خواننده را سرگرم کند و جنبه‌ی درونی داستان که مخاطب را به تفکر و تأمل وا‌می‌دارد. البته که همان وجه ظاهری داستان نیز سبب می‌شود خواننده به مهم‌ترین آرزویش فکر کند. موراکامی این‌جا به‌ تنهایی انسان مدرن می‌پردازد؛ به تنهایی دختر در سال‌روز تولدش به‌طور واضح و به تنهایی پیرمرد صاحب رستوران به‌شکلی غیرمستقیم. داستان‌های موراکامی درعین پیچیدگی بسیار قابل‌فهم و تأمل هستند. در داستان‌های او ابهام وجود دارد، اما این پوشیدگی برای خواننده آزار‌دهنده نیست و ذهنش را درگیر نمی‌کند؛ چون فکر او مشغول مسئله‌ی مهم‌تری است که موراکامی در داستان‌هایش می‌آورد‌، مانند کامل نکردن اطلاعات در همین داستان تا بتواند به آن سطح معنایی دلخواهش برسد. پایان داستان هم بخشی از همان ابهام تعمدی نویسنده است. مخاطبی که خواننده‌ی داستان می‌تواند خودش را جای او قرار دهد از بیست‌سالگی‌اش گذشته و حالا آرزویی به ذهنش نمی‌رسد. جمله‌ی پایانی راوی مدت‌ها ذهن خواننده را مشغول نگه می‌دارد: فرصتی برای آرزو کردن که پیش از این از دست رفته. داستان «بیست‌سالگی» پس از پایان نیز زنده و پویاست و این نمونه‌ای از هنر داستان‌نویسی هاروکی موراکامی است که مخاطب را همراه داستان‌هایش نگه می‌دارد.


۱. Birthday Girl (2002).
۲. Haruki Murakami (1949).

گروه‌ها: اخبار, بیست‌سالگی - هاروکی موراکامی, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان دسته‌‌ها: بیست‌سالگی, جمع‌خوانی, داستان غیرایرانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی, هاروکی موراکامی

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد