کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

کمکم کن شبم را سحر کنم

۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴

نویسنده: منصوره محمدصادق
جمع‌خوانی داستان ‌کوتاه «تو گرو بگذار، من پس می‌گیرم»، نوشته‌ی شرمن الکسی


«مدت‌هاست چیزی برایم این‌قدر مهم نبوده.» این جمله‌ای است که جکسون، شخصیت اصلی داستان «تو گرو بگذار، من پس می‌گیرم» رو به پلیسی که او را از روی ریل قطار بلند می‌کند، می‌گوید. تمام داستان حول بازپس گرفتن چیزی است که برای او در لحظه‌ای که داستان خلق می‌شود، مهم‎‌ترین چیز دنیا شده. نویسنده برای نشان دادن اهمیت این چیز در نگاه جکسون، روایت را از زبان او نقل می‌کند تا خواننده را مخاطب قرار‌دهد و برایش بیست‌وچهار ساعت از زندگی‌اش را به تصویر بکشد. شرمن الکسی با داستانش جهانی می‌سازد که به‌دقت طراحی شده، اما زیبایی این جهان در این است که طراحش هیچ‌کجای این جهان دیده نمی‌شود. هیچ‌چیز از بیرون به داستان تحمیل نمی‌شود و نویسنده ضرورت هرچه را که در این جهان می‌سازد، با گذاشتن نشانه‌ای در دل داستان قطعیت می‌بخشد. او زاویه‌دید را اول‌شخص انتخاب می‌کند و با هشدار جکسون به جونیور که دلش می‌خواهد قصه‌ی فک‌‌و‌فامیلش را خودش تعریف کند، دلیل آن را می‌سازد. به‌این‌ترتیب جکسون بی‌واسطه خودش را برای خواننده افشا می‌کند و همدلی او را می‌خرد. حالا خواننده آماده است جکسون را همراهی کند تا مهم‌ترین چیز دنیا را پس بگیرد.
همه‌چیز از ظهر روزی شروع می‌شود که جکسون همراه رفقایش موقع پرسه‌زنی‌ در شهر لباس مادربزرگ را پشت ویترین گروفروشی‌ای می‌بینند. ضرورت انتخاب این لحظه‌ برای خلق داستان نیز با نمایش اهمیت مادربزرگ در فلش‌بک‌هایی به گذشته نشان داده می‌شود. جکسون با دیدن لباس مادربزرگ به یاد می‌آورد که هنوز چیزهایی برای تعریف کردن دارد، حتی اگر این حرف‌ها برای هیچ آدمی مهم نباشد و او و رفقای سرخ‌پوستش به‌چشم بقیه مشتی آدم معمولی و کسل‌کننده باشند. لباس رقص بهانه و تلنگری است که جکسون پیشینه‌اش را به یاد بیاورد؛ چیزی که مصداق هویت گمشده‌ی جکسون است و او را که این روزها درحال محو شدن است به اصل و نسبش پیوند می‌دهد. دنیای خالی و کسل‌کننده‌ی جکسون با زنده شدن عطر مادربزرگ رنگ می‌گیرد و لباس می‌شود مهم‌ترین دستاویز او به زندگی.
شرمن الکسی در شخصیت‌پردازی داستان نیز بسیار موفق عمل کرده. جکسون در ابتدای داستان خودش را دیوانه‌ای تمام‌عیار معرفی می‌کند. همین معرفی مقدمه‌ای است تا ذهن آزاد و متخیل جکسون باورپذیر شود. اما نوع دیوانگی جکسون از جنس دیوانگی بهلول است، جایی که خرد خود را پشت دیوانگی پنهان می‌کند تا درد و تلخی زندگی قابل‌تحمل شود. سرکارویلیامز جایی از داستان به این باهوشی و تیزی جکسون اشاره می‌کند و الکسی آن را هم در حرف‌های طنازانه و دوپهلوی جکسون و هم در موضع‌گیری‌اش با دیگران به‌خوبی نشان می‌دهد؛ مثلاً ‌جایی که او فهمیده بهترین کاری که دربرابر سفیدپوست‌ها می‌شود کرد سکوت است، چراکه جهان درونی و آرام او که به‌عنوان سرخ‌پوست از دل زندگی طبیعی برآمده، در نبرد با جهان سفیدپوست‌ها، حرفی برای گفتن ندارد. بااین‌همه او تمام این سال‌ها بارندی گلیم زندگی‌اش را از راه تعامل با سفیدپوست‌ها از آب بیرون کشیده.
جکسون گمان می‌کند ممکن است سرطان مادربزرگ از روزی شروع شده باشد که لباس رقصش را گم کرد. رقص مصداقی از شادی و حرکت است و شاید گم ‌شدن لباس مادربزرگ افسردگی‌ و بی‌دفاع شدنش را دربرابر هجوم بیماری‌ها نشان می‌دهد. او با دیدن سه سرخ‌پوست آلوت و انتظارشان برای رسیدن نجات‌دهند‌ه به فکر فرومی‌رود و با خودش می‌گوید نکند اگر جم نخورند و یک‌جا بنشینند، راستی‌راستی فسیل شوند؟ او به سرکارویلیامز می‌گوید می‌خواهد قهرمان شود و برای قهرمان شدن به جای درافتادن با سفیدپوست‌ها به فکر زنده کردن هویتش با پس گرفتن لباس مادربزرگ افتاده؛ چیزی که می‌تواند به یاد دیگران بیاورد قبیله‌اش روزی وجود داشته‌ و استعمار چه بلایی سرشان آورده. به‌این‌ترتیب سفر قهرمانانه‌ی او برای زنده کردن هویتش آغاز می‌شود. در سفری که جکسون در پیش می‌گیرد، سایر شخصیت‌های داستان مانند نقش‌هایی مکمل می‌آیند، بخشی از داستان را می‌سازند و ناپدید می‌شوند. رُزشارون، جونیور، سه سرخ‌پوست آلوت و حتی آلوین همگی غیب‌شان می‌زند، چون قرار است حالا که جکسون تصمیم گرفته اولین کار قهرمانانه‌ی زندگی‌اش را بکند، آن را به‌تنهایی به ثمر برساند.
شرمن الکسی از ساخت دقیق زبان و لحن جکسون نه‌تنها برای کمک به شخصیت‌پردازی او بلکه به‌عنوان عاملی برای نمایش تاب‌آوری‌اش کمک می‌گیرد. جایی که جکسون‌ می‌گوید در ذات نسل‌کشی اساساً یک‌جور خوشمزگی خوابیده، به شوخ‌طبعی جهودها و سرخ‌پوست‌ها اشاره می‌کند و نشان می‌‌دهد چگونه پناه بردن به طنز گریزگاهی از تلخی‌ها و ایستادن در کنار زندگی است. ازطرفی نویسنده در گفت‌وگوی مادربزرگ و سربازی مائوری، به لحن شوخ‌طبعانه‌ی مادربزرگ و خردمندی او نیز اشاره می‌کند: «وقتی پاهایت را از دست داده‌ای باید آن‌قدر دست‌هات را پرزور کنی تا بتوانی روی دست‌هات بدوی.» با یادآوری این خاطرات است که تأثیر نقش مادربزرگ و حرف‌هایش روی جکسون و تلاش او برای زنده کردنش باورپذیر می‌شود.
جکسون سر ظهر با پنج دلار در دست همان ‌جایی ایستاده که روز قبل داستان از آن نقطه شروع شده بوده، اما حالا سفر قهرمانانه‌اش به پایان رسیده، بازی را برده و لباس مادربزرگ را به دست آورده؛ لباسی که نه با جور کردن پول بلکه با نمایش حسن‌نیت و صداقت و یکی شدنش با آنچه دنبال به دست آوردنش بوده، به او بازگردانده می‌شود؛ جایی که سطح واقعیت تغییر می‌کند، شهر می‌ایستد و او بالأخره مادربزرگش را در آغوش می‌گیرد و با او می‌رقصد. جکسون می‌شود همان منجوق زرد که مصداق هویت پنهان‌شده‌‌اش است و می‌شود خود مادربزرگ و هویتی که دوباره زنده شده.
داستان شرمن الکسی داستان امید و ایستادن طرف زندگی است. جکسون در تمام طول داستان به انسان‌ها و زندگی خوش‌بین و امیدوار است. او در پایان داستان به‌رغم تمام سختی‌های اطرافش، رو به خواننده می‌‌گوید در دنیا آن‌قدر آدم‌های خوب زیادند که نمی‌توان شمرد؛ آدم‌هایی که کمک می‌کنند تا امثال جکسون شب‌شان را سحر کنند و خوش‌دلی‌اش یکی از این آدم‌ها را سر راهش قرار می‌دهد تا دوباره ریشه‌ها و هویتش را زنده کند.


۱. What You Pawn I Will Redeem (2003).
۲. Sherman Joseph Alexie (1966).

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, تو گرو بگذار، من پس می‌گیرم - شرمن الکسی, جمع‌خوانی, کارگاه داستان دسته‌‌ها: تو گرو بگذار، من پس می‌گیرم, جمع‌خوانی, داستان غیرایرانی, داستان کوتاه, شرمن الکسی, کارگاه داستان‌نویسی

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد