کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

منجوق زرد

17 می 2025

نویسنده : پرستو جوزانی
جمع‌خوانی داستان ‌کوتاه «تو گرو بگذار، من پس می‌گیرم1»، نوشته‌ی شرمن الکسی2


داستان «تو گرو بگذار، من پس می‌گيرم» با تأکيد بر رازها شروع می‌شود، با اين جمله که «امروز برای خودت خانه‌ای داری و سقفی بالای سرت است و فردا دربه‌دری.» اين جمله خلاصه‌ی وضعيت سرخ‌پوست‌هاست در مواجهه با استعمار سفيدها. اما دلايل خاص اين دربه‌دری رازی است که بايد دست سفيدهای فضول نيفتد. داستان حول لباس رقصی شکل می‌گيرد؛ به‌عبارتی مسئله‌ی داستان لباس رقص مادربزرگ شخصیت محوری، جکسون است که در جشن‌های مقدس با آن می‌رقصيده و او خيال می‌کند از غصه‌ی دزديده شدن لباس بوده که غده‌های سرطانی در تن مادربزرگ رشد کرده‌اند و او را کشته‌اند و حالا با پس گرفتن لباس ممکن است مادربزرگ زنده شود. جکسون جادوجنبل را قبول دارد. بسياری از باورهای اجداد او حالا فقط جادوجنبل به حساب می‌آيند و شرايط روحی و روانی خودش هم ــ گرچه هرگز آزارش حتی به مورچه نرسيده ــ جوری ناهنجاری اجتماعی تلقی می‌شود.
اين وضعيت اوليه است که در آن جکسون دست به عمل می‌زند و می‌خواهد مثل قهرمان قصه‌های پريان همان شاهزاده‌ای باشد که مادربزرگ را نجات می‌دهد و او را زنده می‌کند. اين‌جا اين‌همانی‌ای بين مادربزرگ و لباس رقص برقرار می‌شود. از وجهی ديگر مادربزرگ خود نماينده‌ی تاریخ، فرهنگ و سرزمينی است که جکسون به آن تعلق داشته؛ به‌عبارتی جکسون نه‌فقط برای پس گرفتن لباس مادربزرگ يا حتی برگرداندن خود مادربزرگ به زندگی، بلکه برای تمام نياکان، سرزمين و فرهنگ غارت¬شده‌اش دست به مبارزه می‌زند. اما می‌داند در ذات نسل‌کشی اساساً يک‌جور خوشمزگی نهفته. چطور می‌شود بدون بذله‌گويی و زندگی بی‌قيدانه اين وضعيت فاجعه‌بار را تاب آورد و در آن زندگی کرد؟ برگردان اين سؤال در عمل داستانی می‌شود اين‌که چطور ممکن است سرزمينی را با تمام نياکان و فرهنگش باخت و بعد برای هزار دلار جنگيد؟
جکسون با ديدگاه قبيله‌ای خود با پنج دلار وارد بازی سرمايه می‌شود. پول‌های بادآورده را با بی‌فکری يکی‌ پس از ديگری هدر می‌دهد. در تمام بيست‌وچهار ساعتی که بازه‌ی روايت را می‌سازد، او مشغول همين کار است. او وارد بازی می‌شود، اما هيچ‌وقت يادش نمی‌گيرد. ذهن او مثل معده‌ی سرخ‌پوستی‌اش که اساساً تنها خوش دارد آن‌قدر غذا را در خودش نگه دارد که زنده بماند، برای اين بازی طراحی نشده. در پايان بيست‌وچهار ساعت او بازهم پنج دلار دارد، اما اين پنج دلار همان پنج دلار اول نيست. جکسون برای ثابت نگه داشتن دارايی‌اش بسيار تلاش کرده. دراين‌بين پنج نفر از دوستان و قوم‌وخويشانش سربه‌نيست شده‌اند؛ آدم‌هايی که وقتی يک دل سير غذا خورده‌اند، به این صرافت افتاده‌اند؛ انگار اين محبت بادآورده که ازجانب جکسون به آن‌ها شده آن‌قدری توان به آن‌ها بخشيده که دست به کاری بزنند و اين کار نابودی خودشان است؛ چون هيچ راه ديگری پیش‌ روی‌شان نبوده.
فروشنده در آخر داستان لباس را به جکسون می‌دهد و می‌گويد «تو بُرده‌ای»، اما خواننده اين برد را باور نمی‌کند. به‌طورکلی نوعی رازوارگی از ابتدای برخورد با گروفروشی در داستان به چشم می‌خورد: گروفروشی جلوِ پای هر سه نفر سبز می‌شود، و اين مسئله‌ی غريبی است چون آن‌ها برای همه‌ی گروفروشی‌ها رادار سرخود دارند. در پايان هم جکسون بیست‌‌سی‌تا چهارراه را عقب و جلو می‌رود، به چپ و راست می‌پيچد، در دفتر تلفن دنبال اسم گروفروشی می‌گردد، حتی از رهگذرها سؤال می‌کند، اما گروفروشی عين کشتی ارواح غيبش زده، تا اين‌که فکر می‌کند اگر پيدايش نکند تلف می‌شود و درست همان‌موقع در جايی که چند دقيقه قبل هيچ اثری از آن نبوده، پيدايش می‌شود. ظهور ناغافل گروفروشی در پايان و آغاز داستان و همين‌طور دست‌ودل‌بازی غيرقابل‌پيش‌بينی فروشنده، اين خوانش را به ذهن می‌آورد که شايد گروفروشی‌ای در کار نبوده و نياز به مبارزه آن را در قالب پس گرفتن خاطره‌ی لباس مادربزرگ در آرزوها و خيالات جکسون مجسم کرده.
جکسون در اين‌همانی ديگری خودش را همان منجوق زردی می‌بيند که مثل راز در جای نامربوطی به لباس دوخته شده. تأکيد اول داستان روی رازها و اشاره به ناهنجاری اجتماعی برای وضعيت روانی جکسون به‌عنوان وصله‌ی ناجور در جامعه، اين‌همانی‌اش را با منجوق زرد محکم‌تر می‌کند. در چند جمله‌ی پایانی جکسون خود مادربزرگ می‌شود. اين‌همانی و توتميسم در فرهنگ‌های قبيله‌ای به‌ویژه بين سرخ‌پوست‌ها باوری رايج است. افراد هر قبيله شیء يا جانوری را به‌عنوان نمادی وحدت‌بخش انتخاب می‌کنند و حتی به پرستش آن می‌پردازند. شمن‌ها در مراسم آيينی که رقص بخش مهمی از آن است، خود به آن توتم تبديل و رابطی می‌شوند بين انسان و نيروهای ماورائی. رقص جکسون درميان چهارراه و نگاه خيره‌ی تمام شهر به او بی‌شباهت به همان رقص مقدس نيست. جکسون برای پس گرفتن لباس مادربزرگ به هزار دلار احتياج ندارد. او هر چيزی را از همان طريقی به دست می‌آورد که نياکانش برای هزاران سال به دست آورده‌اند و در رقصی آيينی خود تبديل می‌شود به نياکان و به سرزمين و فرهنگ غارت‌شده‌اش.

گروه‌ها: تو گرو بگذار، من پس می‌گیرم - شرمن الکسی

تازه ها

برای اولین و هزارمین‌‌ بار

زنی که پرواز را دوست داشت

تعلیق در خلأ؛ چرا داستان «گم شدن یک آدم متوسط» ناتمام می‌ماند؟

ساختار سیال یا مغشوش؟ تحلیل و نقد ساختاری روان‌شناختی داستان «شام شب عید»

«شام شب عید» با دسر کابوس و خیال هم مزه نداشت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد