نویسنده: سحر خوشگفتار ملیح
جمعخوانی داستان کوتاه «شیرینی عسلی» نوشتهی هاروکی موراکامی
در داستان «شیرینی عسلی» از مجموعهی «بعد از زلزله»، هاروکی موراکامی با صدایی نرم و بیادعا ما را وارد جهان شخصیتهایی میکند که بیشتر از آنکه زندگی کنند، از لبهی زندگی به آن نگاه میکنند. این داستان اگرچه در سایهی زلزلهی واقعی کوبه روایت میشود، تمرکزش بر لرزههایی است که درون انسانها اتفاق میافتد: ترسهای قدیمی، دلدادگیهای خاموش، مسئولیتهایی که پذیرفته نشدهاند و فرصتهایی که در سکوت از دست رفتهاند.
جانپی، راوی داستان، نویسندهای است که عاشق سایوکو بوده اما هیچگاه آن را به زبان نیاورده. سایوکو درنهایت با مرد دیگری ازدواج کرده؛ مردی که او و جانپی از زمان دانشگاه با او دوست بودهاند و مثلثی خاموش از علاقه، رقابت و پشیمانی شکل گرفته. اکنون که ازدواج سایوکو به پایان رسیده، جانپی همچنان در زندگی او و دختر کوچکش، سالا، حضور دارد، اما نمیداند چگونه عشق خود را ابراز کند.
دراینمیان، کابوسهای سالا نقش مهمی در داستان ایفا میکنند. او مدام خواب موجودی بهنام «مرد زلزله» را میبیند؛ مردی که میخواهد سالا را داخل قوطیای بگذارد و مهروموم کند. این تصویر استعارهای تکاندهنده است: جهانی که در آن کودکان احساس امنیت ندارند و ممکن است در هیاهوی جدایی والدین و تزلزل زندگی، «در یک قوطی» ناپدید شوند. این خوابها نهفقط ترس کودکانهاند، بلکه پژواکی از همان زلزلهی درونیاند که موراکامی در کل داستانش دنبال میکند. سالا، با تمام کوچکی و بیپناهیاش، محرک اصلی بیداری جانپی است. ترسهای کودکانهی او از «مرد زلزله» و قوطی مهرومومشده، برای جانپی صرفاً نگرانیهای یک کودک نیست، بلکه بازتابی از ترسهای سرکوبشدهی خود اوست: ترس از تنها ماندن، نادیده گرفته شدن و ناتوانی در محافظت از کسی که دوستش دارد. سالا با حضور معصوم و نیازمندش، جانپی را وادار میکند از نقش تماشاگر صرف بودن بیرون بیاید، قصه بسازد، دل بسوزاند و درنهایت، بخواهد که بماند. او همان جرقهای است که جانپی را از دنیای واژهها به دنیای عمل میکشاند؛ به جایی که عشق فقط نوشتنی نیست، بلکه زیستنی است.
در واکنش به این ترس، جانپی سعی نمیکند آن را انکار یا درمان کند، درعوض برای سالا قصهای تعریف میکند؛ قصهای دربارهی دو خرس: ماساکیچی که حرف میزند و عسل میفروشد و تانکیچی که ساکت است و ماهی میگیرد. این قصه که در ابتدا تنها برای آرام کردن سالا ساخته شده، بهمرور، در لایهای پنهان، بازتابی میشود از جهان شخصیتها. این دو خرس نمادی از خود جانپی و دوست قدیمیاش ــ همسر سابق سایوکو و پدر سالا ــ هستند و نمادی از دو شیوهی بودن: یکی ارتباط برقرار میکند، دیگری در سکوت کار خودش را انجام میدهد؛ درست مثل جانپی، که سالها در حاشیه مانده و تنها نوشته، اما حالا درگیر این پرسش شده که آیا میخواهد وارد زندگی واقعی شود یا نه. شاید این قصه ناخودآگاه جانپی باشد برای درک رابطهای که روزی رقابتی خاموش بین دو دوست قدیمی بوده و اکنون، انتخابی که پیش روی جانپی قرار گرفته: همچنان تماشاگر باقی بماند، یا مثل ماساکیچی تصمیم بگیرد شیرینی عسلی هم بپزد، آن را با دیگران تقسیم کند و دل به زندگی واقعی بدهد. در پایانبندی ظریف و درخشان داستان جانپی راه دوم را انتحاب میکند. تغییر رویهی ماساکیچی نماد تحول درونی جانپی است؛ او به مشارکتکننده تبدیل میشود و از کسی که تنها واژه میسازد، به کسی که حالا میخواهد زندگی بسازد. این پایان نه قهرمانانه است و نه قطعی، اما نوعی سکوت گرم دارد؛ نوید حرکتی کوچک اما انسانی.
داستان «شیرینی عسلی» دربارهی همین معنی است: معنی بودن، نه فقط در واژهها، بلکه در عمل؛ معنی عشق، نه در گفتن، بلکه در ماندن؛ و معنی شفقت، نه در فرار از ترس، بلکه در ساختن قصهای که از دل همان ترس بیرون میآید. شاید زندگی چیزی نباشد جز یاد گرفتن اینکه چطور باهم شیرینی عسلی درست کنیم؛ حتی اگر بیرون دنیا درحال لرزیدن باشد. این داستان دعوتی است به دلدادگی، به محافظت و به بودن. موراکامی میگوید: «گاهی باید نوشت تا فهمید چه میخواهی، اما گاهی هم باید نوشت تا جرئت کنی آنچه را میخواهی، زندگی کنی.» «شیرینی عسلی» درنهایت، داستان عبور از سکوت است؛ داستان مردی که بالأخره میفهمد هیچچیز واقعیتر از عشق و هیچ نیازی ضروریتر از حضور نیست. عشق و حضور شفابخشند. حتی اگر زلزلهای درونی در راه باشد، حتی اگر ترسهایی شبیه «مرد زلزله» در گوشهی ذهنمان پنهان شده باشند، قصه گفتن، مراقبت کردن، و دل دادن به دیگران، راهی است برای عبور از شب. در جهانی که مدام میلرزد، عشق، خیال و دل سپردن به دیگران میتوانند نجاتبخش باشند. ما تنها با نگاه کردن و نوشتن نجات پیدا نمیکنیم. باید جرئت کنیم وارد زندگی شویم، باید خودمان شیرینی عسلیمان را بپزیم و آن را با کسانی که دوستشان داریم، تقسیم کنیم.
هاروکی موراکامی در این داستان چند تکنیک شاخص به کار میبرد:
– زبان مینیمال و ساده، با عمق احساسی پنهان: موراکامی در «شیرینی عسلی» از زبانی استفاده میکند که درظاهر بیپیرایه و حتی روزمره به نظر میرسد، اما همین سادگی، لایههایی از احساس و تأمل را در خود پنهان دارد. جملههای او کوتاهند، دیالوگها بدون اغراق یا پیچیدگی بیان میشوند و توصیفها اغلب بهجای آنکه پرزرقوبرق باشند، تصویری خام و واقعی از جهان ارائه میدهند. در این سادگی، نوعی سکوت درونی وجود دارد که خواننده را به فکر وامیدارد. موراکامی به ما اعتماد میکند که خودمان فاصلهی بین کلمات را پر کنیم؛ که پشت هر جملهی ساده، تنهایی، عشق، یا ترسی بینام را کشف کنیم.
– قصه در قصه؛ درمان با خیال: یکی از تکنیکهای برجستهی موراکامی در این داستان، استفاده از ساختار «قصه در قصه» است. وقتی جانپی برای سالا داستان خرسها را میگوید، تنها روایتی کودکانه خلق نمیکند؛ بلکه دنیایی خیالی میسازد که سالا در آن میتواند ترسهایش را پردازش کند و احساس امنیت داشته باشد. در این قصه، همانطورکه ماساکیچی با حرف زدن و ساختن شیرینی به دنیای اطرافش پاسخ میدهد، جانپی نیز آرامآرام یاد میگیرد چگونه با دیگران وارد رابطه شود و مسئولیت بپذیرد. این روایت درونی برای سالا نوعی تسکین روانی است و برای جانپی نوعی بیداری؛ ابزاری است که خیال را به خدمت ترمیم میگیرد، نه صرفاً برای سرگرمی، بلکه برای فهم، دلداری و دگرگونی.
– نمادپردازی لطیف و چندلایه: موراکامی در «شیرینی عسلی» از نمادهایی استفاده میکند که با لطافت و بیادعا وارد داستان میشوند، اما هرکدام بار معنایی عمیقی دارند. مرد زلزله در کابوسهای سالا، نمادی است از ترسهای نادیدهگرفتهشده و ناامنی روانی کودکان در جهانی پرتنش. قوطیای که سالا باید در آن زندانی شود، میتواند نشانهای از سرکوب احساسات، فراموش یا حذف شدن از دنیای اطراف باشد. خرسهای قصهی جانپی استعارههایی هستند از دو نوع مواجهه با زندگی: خاموشی یا ارتباط، سکوت یا آغوش. و درنهایت، شیرینی عسلی نمادی است از خلاقیت، بخشش و تمایل به ارتباط انسانی. هرکدام از این عناصر، بیآنکه مستقیم چیزی را بیان کنند، احساسی از عمق و رمزآلودی را در دل داستان مینشانند؛ همانطورکه در زندگی واقعی هم، بیشتر ترسها و امیدهایمان بیکلامند، اما حضورشان را حس میکنیم.