کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

قصه‌ای برای سالا، تسکینی برای جانپی

۳ خرداد ۱۴۰۴

نویسنده: الهه روحی
جمع‌خوانی داستان‌ کوتاه «شیرینی عسلی»، نوشته‌ی هاروکی موراکامی


هاروکی موراکامی در داستان کوتاه «شیرینی عسلی» بار دیگر نشان می‌دهد چگونه می‌توان با زبانی ساده و روان، جهانی پیچیده از درون انسان را پیش چشم مخاطب ترسیم کرد. داستان در ابتدا روایتی از عشقی مثلثی به نظر می‌رسد، اما درحقیقت، مواجهه‌ی مردی درون‌گرا و ناتوان در ابراز احساسات با خویشتنِ خویش است و آنچه درظاهر روایتی عاشقانه است، در عمق، تلاشی‌ است برای ترمیم روان زخمی و آشتی دادن بخش‌های متضاد شخصیت.
جانپی، شخصیت اصلی داستان، نویسنده‌ای است درون‌گرا، منزوی و محتاط. در همان ابتدای جوانی باوجود پذیرش در دو رشته، ادبیات را به بازرگانی ترجیح می‌دهد، اما از ترس نارضایتی خانواده، دروغ می‌گوید و همین تصمیم، باعث فاصله‌گیری عاطفی او با والدینش می‌شود. او در دانشگاه با دو نفر آشنا می‌شود: سایوکو و تاکاتسوکی. جانپی عاشق سایوکو می‌شود، اما از ابرازش می‌ترسد و هرگز احساسش را بیان نمی‌کند. او آن‌قدر ساکت می‌ماند تا می‌شنود سایوکو قصد دارد با تاکاتسوکی، که مردی اجتماعی و پرشور است، ازدواج کند. جانپی درمقابل این ضربه‌ی روحی خود را راضی می‌کند که لیاقت سایوکو را نداشته: «دلخور نبود. عصبانی هم نبود. اگر هم بود از دست خودش بود. عشق‌وعاشقی تاکاتسوکی و سایوکو طبیعی‌ترین چیز دنیا بود. تاکاتسوکی تمام ویژگی‌های لازم را داشت و خودش هیچ‌کدام را نداشت؛ به همین سادگی.»
موراکامی با مهارتی کم‌نظیر و با خلق جزئیاتی دقیق، به ما اجازه می‌دهد جهان ذهنی جانپی را ببینیم. این جهان مملو است از ترس، احساس پوچی و حقارت. او پس از پایان دانشگاه کاملاً با خانواده‌اش قطع ارتباط و خود را وقف نوشتن می‌کند؛ اما مانند زندگی شخصی‌اش، در کار هم به موفقیت کامل نمی‌رسد. آثارش نامزد می‌شوند، اما هرگز جایزه‌ای نمی‌برد؛ تمثیلی از زیستن در وضعیت «نه‌تمام، نه‌ناکام».
یکی از اتفاق‌های مهم داستان، زلزله‌ای‌ است که در شهر پدری جانپی، کوبه، رخ می‌دهد. این زلزله به‌ احتمال زیاد باعث مرگ خانواده‌ی او می‌شود، اما جانپی هیچ واکنشی نشان نمی‌دهد: «دیگر هیچ‌وقت تلویزیون نگاه نمی‌کرد، روزنامه هم کمتر می‌خواند و هر‌وقت صحبت از زلزله می‌شد، لام‌تاکام حرف نمی‌زد.» او پیش‌تر خانواده‌اش را در درون خود از دست داده بوده و زلزله فقط این فقدان را از سطح عاطفی به واقعیتی بیرونی و فیزیکی تبدیل می‌کند. بااین‌همه زلزله تأثیرش را روی جانپی می‌گذارد و بعضی از جنبه‌های زندگی‌اش را تغییر می‌دهد، بی‌صدا اما همه‌جانبه: «من هیچ ریشه‌ای ندارم. هیچ پیوندی ندارم.»
سالا دختر کوچک سایوکو و تاکاتسوکی بعد از دیدن اخبار زلزله‌ی کوبه دچار کابوس‌های شبانه می‌شود. جانپی برای سالا قصه می‌گوید: داستان دو خرس، ماساکیچی و تانکیچی. ماساکیچی خرسی است که عسل ‌جمع‌ می‌کند و می‌تواند با انسان‌ها حرف بزند. اما همین توانایی‌اش باعث شده هم بین انسان‌ها و هم بین خرس‌ها تنها بماند و دوستی نداشته باشد. خرس دیگر، تانکیچی، یک خرس خیلی معمولی است که نه بلد است حرف بزند و نه بلد است بشمارد و تنها هنرش گرفتن ماهی از رودخانه است. این دو خرس، به‌شکلی نمادین، بازتاب دو وجه متضاد شخصیت جانپی هستند. ماساکیچی نماد توانایی هنری و نیروی خیال است و تانکیچی نماد بی‌اعتماد‌به‌نفسی.
درطول داستان این دو خرس باهم دوست می‌شوند. اما اتفاق بدی می‌افتد و تانکیچی گرفتار باغ‌وحش می‌شود. اوج داستان جایی است که جانپی پایان قصه‌اش را می‌سازد؛ جایی که تانکیچی با عسلی که ماساکیچی جمع می‌کند شیرینی عسلی می‌پزد و کارش حسابی می‌گیرد و این دو خرس با خوبی و خوشی کنار هم زندگی می‌کنند. در این لحظه، جانپی با کمک خیال و قصه، به آشتی درونی می‌رسد و با بخش‌های سرکوب‌شده‌ی وجودش صلح می‌کند. جانپی داستان خرس‌ها را برای آرام کردن سالا شروع می‌کند، ولی باعث تسکین و آرامش خودش هم می‌شود. ادبیات و داستان نقشی نجات‌بخش می‌یابند؛ نه‌فقط برای سالا که از زلزله ترسیده، بلکه برای نویسنده‌ای که سال‌ها خودش را باور نداشته و در نوشتن به دام تکرار افتاده: «دلم می‌خواهد قصه‌هایی بنویسم که با تمام چیزهایی که تا حالا نوشته‌ام فرق کند. دلم می‌خواهد از آدم‌هایی بنویسم که رؤیایی در سر دارند و در آرزوی روشنایی منتظرند شب تمام شود تا بتوانند عزیزان‌شان را در آغوش بگیرند.»
موراکامی بدون آن‌که از مرز واقع‌گرایی عبور کند، با ساختن یک روایت در روایت دیگر به خواننده می‌فهماند که نجات گاهی نه از تغییر جهان بیرون، بلکه از اصلاح جهان درون آغاز می‌شود. جانپی پس از سال‌ها انفعال، نقشی فعال می‌پذیرد. ابتدا درمقام قصه‌گو و شاید در آینده، پدر یا شریک زندگی. شیرینی عسلی‌ای که تانکیچی می‌پزد، درنهایت استعاره‌ای است از امید؛ امید به این‌که انسان، حتی با گذشته‌ای پر از سکوت و و تلخی شکست، می‌تواند دوباره ازنو شروع کند. و داستان «شیرینی عسلی» اثری است درباره‌ی فقدان، سکوت، تخیل، و سرانجام، بازسازی خویشتن. موراکامی با انتخاب‌های فرمی ساده، اما تمثیل‌هایی عمیق، نشان می‌دهد که چگونه می‌توان در دل شکست، دوباره رشد کرد. داستان او دعوتی‌ است به همه‌ی ما که روزی جایی ایستاده‌ایم و از ترس یا تردید، چیزی را از دست داده‌ایم: دعوت به آن‌که بازگردیم، قصه‌ای جدید بگوییم و با عسل درون‌مان، شیرینی تازه‌ای بسازیم.

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, شیرینی عسلی - هاروکی موراکامی, کارگاه داستان دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, داستان غیرایرانی, داستان کوتاه, شیرینی عسلی, کارگاه داستان‌نویسی, هاروکی موراکامی

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد