کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

امکان زیستن با زخم

28 ژوئن 2025

نویسنده: هدا مدد
جمع‌خوانی داستان‌ کوتاه «فلامینگو1»، نوشته‌ی الیزابت کمپر فرنچ2


بعضی زخم‌ها در جایی تاریک از روان پنهان می‌شوند و سال‌ها بعد، شاید در خوابی، یا در سکوتی طولانی، خودشان را نشان می‌دهند. در داستان کوتاه «فلامینگو» نوشته‌ی الیزابت کمپر فرنچ، دختری نه‌ساله راوی تجربه‌ای‌ است که مرز میان کودک بودن و بالغ شدن را با تروما، خاموشی و فقدان طی می‌کند. این داستان در دل تجربه‌های درونی، سکوت و اشیاء نمادین پیش می‌رود؛ به‌گونه‌ای که هر بخش از روایت آینه‌ای برای بازتاب وضعیت روانی راوی‌ است. این یادداشت تلاش می‌کند از سه منظر به داستان بپردازد: ساختار روایی، روان‌شناختی و پیوندهای بینامتنی.
ساختار داستانْ غیرخطی و مبتنی بر بازگشت‌های ذهنی ا‌ست. آغاز داستان مرگ خودخواسته‌ی لیبی است و درپی آن، باقی ماندن فلامینگوی چوبی در انباری خانه. همین نقطه‌ی آغاز بذر روایت را می‌کارد؛ حضور شی‌ئی زیبا و ساکن که تنها شنونده‌ی بی‌قضاوت راوی است. روایت میان زمان حال، خاطرات مدرسه، افسردگی مادر و حادثه‌ی تصادف، مدام در رفت‌وآمد است. اما این پرش‌ها تصادفی نیستند، بلکه براساس تداعی‌های حسی و روانی تنظیم شده‌اند و آنچه داستان را پیش می‌برد نه اتفاق‌ها که ضربان عاطفی شخصیت است: ترس، گناه، امید، دلسوزی، سکوت و درنهایت صدایی که بالأخره بازمی‌گردد.
در لایه‌ی روان‌شناختی، داستان تصویری عمیق از زخم‌های عاطفی کودک ارائه می‌دهد. رابطه‌ی راوی با مادر نمونه‌ای از دلبستگی ناایمن است: مادرْ ناپایدار، افسرده و نیازمند مراقبت است و کودکْ ناگزیر نقش نگهدارنده را به عهده دارد. دختر نه‌تنها حمایت نمی‌گیرد، بلکه بار احساسی مادر را هم به دوش می‌کشد. تجربه‌ی تروما (تلاش آزار جنسی ازسوی راننده) هم‌زمان با تصادف، زبان او را خاموش می‌کند؛ نه، انگار دیگر کلمات کافی نیستند. این سکوت از منظر روان‌تحلیلی، مکانیسم دفاعی روان دربرابر واقعیتی تحمل‌ناپذیر است.
دراین‌میان، شیء فلامینگو نقشی کلیدی دارد. به‌تعبیر وینیکات، او ابژه‌ای انتقالی‌ است؛ چیزی میان کودک و جهان واقعی، میان وابستگی و رهایی. فلامینگو نه حرف می‌زند، نه واکنش نشان می‌دهد، ولی همواره «هست»؛ مثل بخش سالم روان، که در اوج ترس، فقط نظاره‌گر است. لحظه‌ای که راوی در انبار به فلامینگو می‌گوید «متأسفم» و بی‌صدا شروع به حرف‌ زدن می‌کند، درواقع شروع تماس دوباره با بخش خاموش وجودش است.
یکی از صحنه‌های پیچیده داستان تصویر خواب است. خواب پرنده در گلو نقطه‌ی اوج تمثیلی این مسیر روانی‌ است. راوی در خواب می‌بیند چیزی در گلویش گیر کرده: پرنده‌ای کوچک، لرزان و زنده. برای بیرون‌ آوردنش باید به او گلبرگ و سوسک بدهد: ترکیبی از مراقبت و مواجهه با حقیقت زشت. پرنده بیرون می‌آید: یک بچه کلاغ. در نمادشناسی روان‌تحلیلی، کلاغ کودکِ سایه است؛ بخشی زنده اما نادیده، ترسناک اما ضروری. دختر حالا می‌تواند او را در آغوش بگیرد، نه انکار کند، نه از آن بترسد. این روایت همچنین با متون و سنت‌هایی ادبی هم گفت‌وگویی پنهانی دارد. از لحاظ بینامتنی، داستان درامتداد صدای زنانی چون آلیس مونرو، ویرجینیا وولف و حتی افسانه‌ی یونانی فیلوملا قرار می‌گیرد. خاموشی زبان، فشارهای جنسی، رابطه‌ی آسیب‌زای مادر/دختر و بازگشت صدا از دل خواب تم‌هایی مشترکند.
درنهایت «فلامینگو» داستانی درباره‌ی نجات نیست. درباره‌ی پیروزی یا تطهیر هم نیست. در صحنه‌ای کلیدی، وقتی راوی مادرش را در بیمارستان می‌بیند، می‌گوید: «من با هر قدم به جلو، در خودم چیز تازه‌ای کشف می‌کردم؛ می‌دیدم که می‌توانم به‌طرفش بروم، بغلش کنم، و بگذارم روی شانه‌ام گریه کند و تکانم بدهد، و درعین‌حال کوچک‌ترین توقعی هم نداشته باشم. قدم‌به‌قدم به‌طرفش می‌رفتم و لحظه‌به‌لحظه از او فاصله می‌گرفتم؛ و نیازم به او کمتروکمتر می‌شد.» این فاصله گرفتن، شکلی از رهایی‌ است؛ رهایی بدون انکار پیوند، بدون قطع کامل بند روانی. راوی، همان‌طورکه در متن پیداست، «رها نشده»، فقط آموخته چطور از زخمش زندگی بسازد. او نمی‌خواهد زبان باز کند، اما می‌داند بالأخره مجبور است. نمی‌خواهد پرنده را بکشد، فقط باید یاد بگیرد چطور دستش بگیرد و نگاهش کند. راوی نمی‌خواهد از مادر جدا شود، اما باید فاصله بگیرد. این همان قدرت ادبیات است که اجازه می‌دهد زخم زنده بماند، بی‌آن‌که مانع زیستن شود.


1. Flamingo (2001).
2. Elizabeth Kemper French.

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, فلامینگو - الیزابت کمپر فرنچ, کارگاه داستان دسته‌‌ها: الیزابت کمپر فرنچ, جمع‌خوانی, داستان غیرایرانی, داستان کوتاه, فلامینگو, کارگاه داستان‌نویسی

تازه ها

مشترک موردنظر در دسترس نمی‌باشد

خداحافظ ای عزیز‌ترین

در ستایش میل

خوانشی استعاری از داستان کوتاه «کارم داشتی زنگ بزن»

خوانشی میان‌رشته‌ای از پی‌رنگ بلوغ دخترانه در داستان کوتاه «فلامینگو»

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد