کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

خوانشی استعاری از داستان کوتاه «کارم داشتی زنگ بزن»

5 جولای 2025

نویسنده: پریسا جوانفر
جمع‌خوانی داستان‌ کوتاه «کارم داشتی زنگ بزن1»، نوشته‌ی ریموند کارور2


داستان کوتاه «کارم داشتی زنگ بزن» اثر ریموند کارور مانند دیگرآثار او جهانی خالی از زرق‌وبرق، پر از سکوت‌های معنابخش، موقعیت‌هایی به‌ظاهرساده اما ازدرون‌پیچیده را بازتاب می‌دهد. سه عنصر مرکزی خانه، اسب‌ها و رابطه بر تاروپود روایت سایه می‌افکنند، در بستری از شک و سکوت روایت می‌شوند و مفاهیم پنهانی درباره‌ی زوال، گذر و ناپایداری در روابط انسانی را به‌شکلی عمیق به تصویر می‌کشند. داستان درباره‌ی زوجی به‌نام نانسی و دن است که تجربه‌ی رابطه‌ی چندضلعی دارند و حالا با اجاره دادن خانه‌شان در پالو آلتو، برای ترمیم رابطه‌شان به شهر اورکا می‌روند. اما این تلاش به‌رغم سادگی‌ در پیچیدگی‌هایی از خاطره، اشتیاق و سردرگمی عاطفی غرق می‌شود. این یادداشت تلاش می‌کند استعاره‌ی خانه، ورود ناگهانی اسب‌ها و بازنمایی عشق، رابطه و جدایی را در بستر این داستان بررسی کند.

خانه به‌مثابه رابطه‌ی مشترک
خانه در داستان «کارم داشتی زنگ بزن» نه‌فقط مکانی فیزیکی، بلکه تجسمی از رابطه‌ی زناشویی است: فضایی مشترک که شخصیت‌ها در آن قرار می‌گیرند و رابطه‌ در آن زیست می‌کند. دن و نانسی بعد از تجربه‌ی روابط دیگر به‌جای تصمیم به مرمت درونی خانه‌ی فعلی، تصمیم می‌گیرند با تغییر مکان و اجاره‌ی خانه‌ای جدید رابطه‌ی آسیب‌دیده‌شان را احیا کنند؛ اما این تلاش برای نو شدن ازطریق تغییر مکان و نجات رابطه ازطریق تغییر بیرونی بی‌ثمر می‌ماند. آن‌ها پوسته را تغییر می‌دهند، اما هسته تغییری نمی‌کند.
آنچه در بطن رابطه‌ی دن و نانسی به چشم می‌آید نه تلاشی صادقانه برای بازسازی رابطه، بلکه شکل‌گیری تدریجی یک توهم نجات است؛ آن‌ها با کمک آتش شومینه (گرما)، ماهی‌گیری (صبر)، و داشتن سگ (وفاداری) در خانه‌ی جدید قصد دارند رابطه را احیا کنند، اما نه‌تنها رابطه‌شان بهبود نمی‌یابد، بلکه به این تفاهم می‌رساندشان که این رابطه دیگر کار نمی‌کند و تنها با تغییر پوسته و ظاهر خانه ترمیم نمی‌شود؛ خانه‌ای در شهری که دن زمانی با سوزان (رابطه‌ی موازی) در آن بوده و این مسئله تلاش دن برای ساختن خاطره‌ای تازه را با نانسی تضعیف می‌کند. خانه‌ی اجاره‌ای ساختاری است که دیگر امنیت نمی‌دهد و تبدیل به میدانی از مقایسه‌ها و خاطرات دردناک می‌شود. ازسویی زن هم به‌طور مستقیم به مرد می‌گوید که او می‌تواند دوست‌دخترش را به خانه دعوت کند، چون خودش می‌رود. همین نشان می‌دهد خانه دیگر جای «ما» نیست، بدل شده به انبار موقتی روابط. کارور در این‌جا از خانه به‌عنوان استعاره‌ای برای رابطه‌ای تهی‌شده‌ازمعنا استفاده می‌کند. خانه نه حفاظ و مرزی دارد و نه درودیوار مستحکمی، چراکه دیگر چیزی برای نگهداری باقی نمانده. همین می‌شود که اسب‌ها سرزده و شبانه وارد خانه می‌شوند.

اسب‌ها استعاره‌ی آزادی، زیبایی و روابط بیرون‌ازازدواج
ورود شبانه‌ی اسب‌ها به خانه‌ی این زوج لحظه‌ای از تعلیق و شگفتی در داستان است. آن‌ها به‌طور غیرمنتظره‌ای از تاریکی و مه وارد می‌شوند، زیبا، آرام و بی‌مقدمه. دن نانسی را بیدار می‌کند تا آن‌ها را ببینند. لحظه‌ای که این‌دو کنار هم ایستاده‌اند و باهم اسب‌ها را تماشا می‌کنند، به‌ظاهر لحظه‌ای از وصال دوباره است: مشارکت در شگفتی و تماشای آزادی و روابط ناآرام.
اسب‌ها موجوداتی زیبا، آزاد و رام نشدنی‌اند؛ دقیقاً مانند روابطی که خارج از چارچوب زناشویی قرار دارند: پرکشش و هیجان‌انگیز، اما گذرا. حضور آن‌ها می‌تواند استعاره‌ای باشد برای روابط عاشقانه‌ی بیرون‌ازازدواج؛ همان‌طور زیبا، هیجان‌انگیز و درعین‌حال گذرا و نا‌پایدار. ممکن است برای لحظه‌ای احساس زنده بودن و هیجان بیاورند، اما نمی‌مانند. اسب‌ها چمن‌‌های خانه را خراب می‌کنند و می‌روند. فردا فقط ردپای‌شان روی چمن‌ها باقی مانده؛ ردپایی یادآور حضورشان و نه خودشان. این ورود غیرمنتظره و خروج آنی خللی در سکون زندگی آن‌ها ایجاد می‌کند. زیبایی گذرای اسب‌ها همان‌قدرکه آرامش می‌بخشد، یادآور واقعیت موقتی نجات‌ است: می‌آیند، می‌درخشند و بی‌صدا ناپدید می‌شوند.
از‌سوی‌دیگر اسب‌ها شاید نشان نوعی آزادی باشند، که نانسی می‌فهمد خودش هم بی‌توجه به رابطه‌اش با دن می‌تواند تجربه‌اش کند. او پیش از ورود اسب‌ها تصمیم می‌گیرد خانه و یا رابطه را ترک کند و دیدن اسب‌ها تأکیدی است بر تصمیم او. آن‌ها به زن نشان می‌دهند که جهانِ رابطه محدود به دن نیست و آزادی همچنان ممکن است: در قالب همان روابط گذرا، اما پرکشش و هیجان‌انگیز. فردای آن روز اما ردپای اسب‌ها روی چمن‌ها باقی مانده و خرابکاری‌شان مشهود است و نانسی به‌جای این‌که دنبال اسب‌ها به‌معنای رابطه‌ی جدید برود، به خانه‌ی پسر و مادرش می‌رود؛ انتخابی که بیشتر ریشه در بازگشت به ریشه‌ها و بودن با پسرشان به‌عنوان تنها نقطه‌ی اتصال رابطه‌ی زناشویی‌شان دارد تا ورود به تجربه‌ای تازه. ازطرفی آمدن پلیس و صاحب اسب‌ها هم شاید اشاره‌ای باشد به این‌که این روابط درنهایت به نظم اجتماعی یا قراردادهای قبلی بازمی‌گردند. در جهان کارور آزادی مطلق همیشه با پیامدی همراه است.

عشق و روابط: وصال، جدایی یا تعلیق؟
عشق در داستان کارور نه متعالی، رمانتیک و نیرویی نجات‌بخش و زیبا که پراگماتیک، پُرزخم و با ترمیم‌های شکست‌خورده است. در آثار او عشق نه نجات می‌دهد، نه همیشه معنا می‌آورد، نه تضمینی دارد. در ابتدای داستان نانسی و دن به‌هم ابراز علاقه می‌کنند، اما درعمل نمی‌توانند رابطه‌شان را نجات دهند. زن زودتر از مرد به پایان راه می‌رسد: نوعی بلوغ عاطفی. او انتخاب می‌کند که برود، اما مرد در حالتی از تعلیق عاطفی باقی می‌ماند: نه می‌ماند، نه کامل می‌رود. زنگ می‌زند به سوزان، اما انگار این تکرار است، نه شروعی تازه.
این موضوع در عنوان داستان هم مشخص است. عنوان داستان یعنی عبارت «Call If You Need Me» نیز پر از دوگانگی است. ازیک‌سو نوعی از رابطه‌ی همراه با توجه و حمایت را نشان می‌دهد، ازسوی‌دیگر یادآور فاصله است. این نه‌فقط جمله‌ای رایج در زبان انگلیسی، بلکه بیانی از وضعیت ناپایدار روابط است؛ یعنی اگر لازم شد و اگر نیاز داشتی تماس بگیر: نوعی رابطه‌ی تعلیقی که نه پایان کامل است، نه ادامه‌ی جدی؛ گویی دن به نانسی اجازه می‌دهد اگر هنوز نیاز دارد ارتباط داشته باشد، ولی تعهدی در کار نیست. این جمله نشانه‌ی نوعی پذیرش جدایی هم هست. نانسی می‌گوید: «برایت از آن نامه‌های بلندبالا می‌نویسم، مثل زمان دبیرستان.» این نوع نوشتن بازگشتی به گذشته است، به چیزی که دیگر نیست. دن هم درنهایت با گفتن جمله‌ی «برو ای عزیزترین، خدا به همراهت» وداعی می‌کند که درعین آرامش، تلخ است؛ چراکه آنچه زمانی ممکن بود، دیگر شدنی نیست، گرچه نوعی پیوند نامرئی و مبهم وجود دارد که هنوز قطع نشده.

درنهایت می‌توان گفت در داستان «کارم داشتی زنگ بزن»، کارور با مینیمالیسم آشنای خود، سه محور مرکزی را در هم تنیده می‌کند: خانه به‌عنوان بستر رابطه، اسب‌ها به‌عنوان ورود زیبایی ناپایدار و رابطه به‌عنوان نیرویی پیچیده و ناتمام. شخصیت‌هایش گیر کرده‌اند میان گذشته و حال، میان خاطره و تمنا و تلاش برای وصال که بی‌ثمر می‌ماند. روابط در داستان‌ کارور نه عامل نجاتند، نه تجلی‌گاه معجزه‌های عاشقانه. آن‌ها بیشتر شبیه پناهگاه‌هایی موقتند برای آدم‌هایی خسته، پشیمان و درحال‌فروپاشی. آنچه بین شخصیت‌هاست، بیش از آن‌که عشق به‌معنای کلاسیک و رمانتیک باشد، زیستن کنار هم با حداقل امید و حداکثر واقع‌گرایی است. درعین‌حال کارور قضاوت نمی‌کند. نمی‌گوید روابط باید گذرا باشند یا پایدار، فقط نشان می‌دهد گاهی تلاش برای حفظ رابطه‌ای شکست‌خورده مثل عوض کردن خانه‌ای قدیمی است با خانه‌ای دیگر که فقط ظاهرش جدید است. پس خانه‌ فرومی‌ریزد، نه ازنظر فیزیکی، بلکه به‌عنوان سنگر رابطه. اسب‌ها می‌آیند و می‌روند، همانند روابط زودگذر و بیرون از چهارچوب رسمی اما زیبا و جذاب، و عشق همانند تکه‌ی مه‌آلودی در گذشته باقی می‌ماند که شاید تنها در نامه‌هایی بلندبالا دوباره زنده شود.


1. Call If You Need Me (Late 1980s).
2. Raymond Carver (1938-1988).

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان, کارم داشتی زنگ بزن - ریموند کارور دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, داستان غیرایرانی, داستان کوتاه, ریموند کارور, کارگاه داستان‌نویسی, کارم داشتی زنگ بزن

تازه ها

مشترک موردنظر در دسترس نمی‌باشد

خداحافظ ای عزیز‌ترین

در ستایش میل

خوانشی استعاری از داستان کوتاه «کارم داشتی زنگ بزن»

خوانشی میان‌رشته‌ای از پی‌رنگ بلوغ دخترانه در داستان کوتاه «فلامینگو»

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد