کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

زنبورها همیشه به خانه برمی‌گردند

12 جولای 2025

نویسنده: منصوره محمدصادق
جمع‌خوانی داستان‌ کوتاه «زنبورها؛ بخش اول1»، نوشته‌ی الکساندر همن2


«زنبورها؛ بخش اول» داستان واقعیت‌ها و رنج‌های نادیده‌ای است که از هر جنگ بر زندگی آدم‎ها، پشت صحنه‌ی نبرد برجا می‌ماند. داستان با نمایش صحنه‌ای از فیلمی در سینما کلید می‌خورد؛ صحنه‌ای که پس از سال‌ها در خاطر راوی داستان مانده و نقطه‌عطفی‌ است که زندگی او و پدرش را دستخوش تغییر کرده؛ لحظه‌ای که زخم‌های کهنه‌ی پدر سر باز می‌کند و تصمیم می‌گیرد داستان زندگی‌اش را که بازتاب واقعیت است، در قالب فیلم به تصویر بکشد. جاروجنجالی که پدر در سینما برای غیرواقعی بودن فیلم به راه می‌اندازد، گرچه اغراق‌آمیز و عجیب به نظر می‌رسد، اما بهانه‌‌ای ا‌ست که راوی به‌کمک آن عصیان پدر و تمایل او را برای نمایش واقعیت نشان می‌دهد و مجالی که پدر را در زمان به عقب بازمی‌گرداند تا داستان زندگی‌اش را بازگو کند.
الکساندر همن با این مقدمه‌گویی داستان را با دو راوی، که هردو آسیب‌های جنگ را تجربه کرده‌اند، پیش می‌برد. او پدر و پسر را در یک نقش کنار هم می‌گنجاند، و با این تمهید نه‌تنها به پدر ــ به‌عنوان خالق فیلم ــ فرصت بازگویی روایت زندگی‌اش را می‌دهد، بلکه به پسر هم ــ که در صحنه‌ی آغازین فیلم در نقش چهارده‌سالگی پدر بازی می‌کند ــ این امکان را می‌دهد تا از منظر خود، رفتار و عملکرد پدر را قضاوت کند و به‌این‌ترتیب نگاه دو نسل را به جنگ و حواشی‌اش نشان می‌دهد. نویسنده ستینگ داستان را هم منطبق بر حال‌وهوای فیلم طراحی می‌کند و از‌این‌رو نام‌گذاری و صحنه‌بندی داستان با بخش‌هایی که هرکدام حال و گذشته‌ی دو شخصیت محوری داستان را می‌سازند نیز معنادار می‌شود. انتخاب صحنه‌ی خداحافظی پدر از خانه برای اولین صحنه‌ی شروع فیلم اهمیت این لحظه را در ذهن پدر نشان می‌دهد. جدایی و دوری از خانه به‌مثابه‌ ترک وطن و آوارگی لحظه‌ی تأثرانگیزی است که تا پایان داستان دست از سر پدر برنمی‌دارد و او را وامی‌دارد در میان‌سالی با ساختن فیلمی از زندگی گذشته‌اش تصویری واقعی از آسیب‌های جنگ نشان دهد. در همین صحنه است که نویسنده هم‌زمان لنز دوربین را می‌چرخاند و زنبوری را که روی گلی نشسته نشان می‌دهد و پای زندگی زنبورها را در این‌همانی با پدر و نمایش تاب‌آوری‌اش برای ساختن دوباره‌ی خانه‌وزندگی به داستان باز می‌کند.
داستان «زنبورها؛ بخش اول» نبرد زندگی و تباهی ا‌ست و پدر و زنبورها مصداق قهرمانان این نبردند. از‌این‌رو نویسنده با نزدیک شدن به روحیات پدر، ایستادگی او و چنگ انداختنش را به زندگی نشان می‌دهد. پدر مردی است که سایه‌ی شوم جنگ را، که گام‌به‌گام به جاده‌ی خاکی خانه نزدیک می‌شده، لمس و آوارگی حاصل از آن را تجربه کرده. او نسل‌به‌نسل حفظ کندوهای عسل‌ را به‌مثابه‌ جوهره‌ی زندگی و بقا توسط اجدادش دیده و تحمل سختی‌ها او را آب‌دیده کرده و به‌همین‌خاطر به هیچ‌چیز جز واقعیت باور ندارد؛ واقعیتی که ریشه در زندگی گذشته‌اش دارد. جنگ زندگی پدر را دو نیمه کرده و بخشی از او را برای همیشه در گذشته ناتمام گذاشته. علاقه‌ی او به حیات‌وحش به‌عنوان مفهومی که هیچ‌وقت شک برنمی‌دارد، اعتماد او به صفحه‌ی ترحیم روزنامه که از مرگ به‌عنوان قطعی‌ترین واقعیت دنیا می‌گوید، اطمینانش به مدادهای خودشان که متعلق به گذشته‌اند نه مدادهای مغازه‌ی اجناس نودونه‌سنتی، نفرتش از ادبیات به‌عنوان مجموعه‌‌ی کلماتی که روی هوا هستند و هرگز اتفاق نیفتاده‌اند، نشان‌‌دهنده‌ی تعلق‌خاطر او به گذشته و همه‌ی چیزهایی است که دوام و ثبات‌شان برایش در گذشته به اثبات رسیده‌اند. و واقعی‌ترین این چیزها زنبورها هستند که تکثیرشان بی‌اعتنا به شعله‌ور شدن جنگ الهام‌بخش پدر برای تلاش و ساختن دوباره‌ی خانه‌و‌زندگی است.
الکساندر همن آن‌جا که آتش جنگ دومین بار پدر را مجبور به ترک خانه و زندگی ‌می‌کند و ناامیدی او را از پا می‌اندازد، نوشتن را مانند دستاویزی برای نجات او به میدان داستان می‌آورد. پدر حالا در خانه‌‌ی لخت و بی‌اثاثی‌ است که از پنجره‌هایش جز برف و دودکش‌های کارخانه‌ها ــ که تنها به سردی فضای خانه می‌افزاید ــ چیزی پیدا نیست. همه‌چیز سیاه‌وسفید و خاکستری است و غیرواقعی بودن زندگی پدر را وامی‌دارد تا برای زنده کردن واقعیت‌های گذشته و ساختن جهانی آشنا که بتواند در آن دوام بیاورد، به نوشتن پناه ببرد. او که پیش از این توانایی ابراز احساساتش را نداشته و حتی برای فروریختن اشک‌های خائنش پشت ترانه‌ها پناه می‌گرفته، شروع به نوشتن می‌کند.کم‌کم یاد می‌گیرد کلمه‌های سرد و بی‌روح با آوردن صفت‌هایی در کنارشان جان می‌گیرند و او می‌تواند خشم‌ها و رنج‌هایش را به‌کمک آن‌ها ابراز کند و آرام شود. نوشتن برای پدر آن‌قدر شفابخش است که حاضر می‌شود یک‌بند، سه‌ربع‌ ساعت بنویسد، که برای آدم کم‌حوصله‌ای مثل او معادل یک قرن است. نوشتن به یادش می‌آورد که چطور زنبورها با نزدیک شدن به‌هم تلاش می‌کردند خودشان را گرم نگه دارند تا شاید از حمله‌ی سربازها جان به در ببرند.
نوشتن به یادش می‌آورد چطور ردی از قطره‌های عسل مانند خونی که از کشته‌های جنگ به جا مانده باشد، پشت سر زنبورهای مرده ماند و آن‌ها چطور با انفجار نارنجک‌ها در هوا به پرواز درآمدند و گویی دوباره جان گرفتند. نوشتن به یادش می‌آورد چطور شرکت سوسیالیستی کندوهای پدرش را ضبط کرد و به‌جایش مسئولیت دویست کندو را به او سپرد و پدرش مثل درخت سیبی که وسط محوطه‌ی زنبورداری شاخه‌هایش از سنگینی بار میوه خم شد، تا پای شکستن رفت و دوام آورد. نوشتن تاب‌آوری پدر را بالا می‌برد و او را سر پا نگه می‌دارد. الکساندر همن زنبورها و ادبیات را پیوندگاهی برای اتصال پدر به زندگی فرض می‌کند. پدر که در شروع داستان وقتی به اصرار پسر دست‌به‌قلم می‌شود از عبارت ناتمام سال‌ها قبل… پیش‌تر نمی‌رود، حالا نویسنده‌ی‌ حکایت‌هایی می‌شود که ازپی‌ هم داستان را پیش ‌می‌برند؛ حکایت‌هایی که فرصت دوباره‌ دیدن زخم‌ها و بازخوانی رنج‌هایش را به او می‌دهند.
با نوشتن است که او می‌تواند به یاد بیاورد پدرش او و برادرهایش را جمع کرد تا پیغامی را به آن‌ها برساند؛ پیغامی که نانوشته پیداست جز حفظ زنبورها که مصداق حفظ خانواده و تلاش برای بقاست، چیز دیگری نبوده. نویسنده داستان را با به انجام رساندن این پیغام به پایان می‌برد؛ پدر تلخی شغلی را که از آن بیزار است با احیای دوباره‌ی زنبورها و برگرداندن آن‌ها به زندگی‌اش قابل‌تحمل می‌کند. او به‌کمک پیوندی نادیدنی ــ که همان درک طبیعت به‌عنوان مفهومی قطعی و خدشه‌ناپذیر است ــ به زنبوردار مجار گره می‌خورد. او که حالا توانایی ابراز احساساتش را پیدا کرده، با مرد مجار از تمایلش برای دیدن زنبورها می‌گوید. دو مرد بی‌که زبان مشترکی داشته باشند، به‌هم نزدیک می‌شوند و سرانجام پدر موفق می‌شود زنبورها را برای همیشه به خانه برگرداند.


1. The Bees, Part 1 (2002).
2. Aleksandar Hemon (1964).

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, زنبورها؛ بخش اول - الکساندر همن, کارگاه داستان دسته‌‌ها: الکساندر همن, جمع‌خوانی, داستان غیرایرانی, داستان کوتاه, زنبورها؛ بخش اول, کارگاه داستان‌نویسی

تازه ها

ساختار سیال یا مغشوش؟ تحلیل و نقد ساختاری روان‌شناختی داستان «شام شب عید»

«شام شب عید» با دسر کابوس و خیال هم مزه نداشت

یک روز فشرده

مردی در آستانه‌ی فصلی سبز

دلبستگی و رنج

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد