کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

یافتن ایمان در غیاب پاسخ

20 جولای 2025

نویسنده: هدا مدد
جمع‌خوانی داستان‌ کوتاه «خوبی خدا1»، نوشته‌ی مارجوری کمپر2


مارجوری کمپر در فضای آرام داستان «خوبی خدا» ایمان را در دل رنج به محک می‌گذارد و با چیدمانی دقیق از نشانه‌ها روایتی می‌آفریند که درعین سادگی حامل تأملاتی عمیق درباره‌‌ی معنی زندگی، ایمان، مرگ و امید است. جمله‌ی آغازین داستان از همان ابتدا مخاطب را وارد اقلیم اعتقادی شخصیت اصلی می‌کند: «لینگ تان، پیش از هرچیز، بیش از هرچیز، و پس از هرچیز، خودش را مسیحی می‌دانست.» این جمله به‌سادگی تمام لایه‌های بعدی داستان را به حرکت درمی‌آورد. لینگ زنی مهاجر است که در فقر زندگی می‌کند، غذای کافی ندارد و ‌دنبال کار می‌گردد، اما حتی در این وضعیت نیز شکرگزاری و دعا را ترک نمی‌کند. این باور دینی شاید کمی کلیشه‌‌ای به نظر برسد، اما برای او چیزی درونی و نهادینه است. داستان زمانی شکل می‌گیرد که لینگ ازسوی مؤسسه‌‌ی کاریابی به خانه‌ای فرستاده می‌شود تا از مایک، نوجوانی با بیماری لاعلاج، مراقبت کند.
پی‌رنگ کلی درظاهر ساده و بی‌حادثه است، اما نویسنده با ساختاری سه‌پرده‌ای، تنش را نه ازطریق رویدادهای بیرونی، بلکه درون شخصیت‌ها می‌پرورد. در پرده‌‌ی نخست، ورود لینگ به خانه‌‌ی خانواده‌‌ی تیپتون آغازی است برای مناسکی روزمره که او باصبوری در پیش می‌گیرد. پرده‌‌ی دوم به رابطه‌‌ی تدریجی میان لینگ و مایک می‌پردازد. لینگ هر روز با گفت‌وگو تلاش می‌کند امید را زنده نگه دارد و صبح پرده‌ها را با این جمله‌‌ کنار می‌زند: «…مایکی! خدا یک روز قشنگ دیگر آفرید، فقط به‌خاطر تو…» در پرده‌‌ی سوم پایان محتوم فرامی‌رسد. مایک در سکوت نیمه‌شب از دنیا می‌رود و لینگ در صبح پس از آن می‌گوید: «خدا یک صبح زیبای دیگر آفرید، مایکی… ولی این‌‌یکی برای تو نبود.»
در ساحت معنی روایت به‌ظرافت وارد سطحی نمادین‌تر می‌شود. کمپر سعی دارد در این داستان آدم‌های متفاوتی را کنار هم نشان دهد که در رویارویی با رنج و مرگ کنش‌های متفاوتی برمی‌گزینند: مادر به باغبانی پناه می‌برد، پدر به فلسفه و هگل و مایک درطول داستان مشغول خواندن «کتاب ایوب» است؛ متنی از «عهد عتیق» که به رنج بی‌دلیل انسان و پرسش از عدل الهی می‌پردازد. لینگ درمقابل، «مزامیر» داوود را می‌خواند؛ سرودی شاعرانه و پرستش‌محور که خدا را در موسیقی و شادی می‌جوید. این دو متن مقدس نماینده‌‌ی دو سوی طیف ایمانند: ایوب می‌پرسد، داوود می‌سراید. کمپر با درونی‌سازی هوشمندانه‌‌ی این منابع آن‌ها را از سطح ارجاع بیرونی به زبان و رفتار شخصیت‌ها می‌کشاند؛ برای نمونه مایک با لحن و ساختار جمله‌پردازی «کتاب ایوب» با لینگ حرف می‌زند: «آیا سفیده‌ی تخم مرغ را طعمی خوشایند است؟» شوخی‌های تلخ و سبک مکاشفه‌گونش که نه‌‌فقط نشانه‌‌ی فرورفتن در متن که کنشی برای مواجهه‌‌ با ترس است.
با این پس‌زمینه کنش نهایی لینگ معنی دیگری می‌یابد. پس از مرگ مایک او در اتاق رو به عکس مشهور اینیشتین زبان درمی‌آورد. در نگاه نخست حرکتی طنزآمیز و شاید کودکانه به نطر می‌رسد، اما اگر بدانیم آن تصویر نمادی شده از علم مدرن و عقل‌گرایی در قرن بیستم، ناگهان این ژست بدل به مواجهه‌ای می‌شود میان عقل و ایمان، میان خنده و سوگ و میان صورت و معنا. لینگ از دل دعا و «مزامیر» به‌ نوعی پذیرش می‌رسد؛ نه به‌معنی تسلیم، بلکه پذیرشی که درون خود قابلیت زندگی دارد. در خوانشی گسترده‌تر می‌توان گفت لینگ تان در مرکز تقاطع چهار گفتمان ایستاده: «کتاب ایوب» که رنج را بدون وعده‌‌ی پاداش روایت می‌کند، «مزامیر» داوود که دعوت به نیایش از دل تاریکی است، اینیشتین به‌عنوان چهره‌ای از عقلانیت مدرن و هگل که در فلسفه‌اش تاریخ را عرصه‌‌ی تحقق روح می‌دانست اما نه بدون عبور از رنج.
داستان درظاهر روایتی است ساده و بی‌حادثه، اما در لایه‌‌ی زیرین گفت‌وگویی میان فلسفه‌‌ی علم (اینیشتین)، دیالکتیک تاریخ (هگل)، مرثیه‌سرایی رنج (ایوب) و نیایش شادی‌بخش («مزامیر» داوود) شکل می‌گیرد. این چهار خط فکری در تعامل باهم معنی پیچیده‌ای از انسان، رنج و امید را می‌سازند.
داستان ضعف‌هایی هم دارد؛ برای مثال شخصیت‌های فرعی عمق چندانی نمی‌یابند و بیشتر کارکردی‌اند تا چندبعدی. روایت باآن‌که پر از ظرافت‌های معنایی‌ است، در سطح پی‌رنگ ممکن است برای برخی مخاطبان یکنواخت و کم‌فراز باشد. شوخی‌های مایک با زبان ایوبی گاه مرز باریکی با تصنع دارند و پایان‌بندی با تصویر کلیشه‌وار اینیشتین گرچه درخشان است، خطر شکل نگرفتن آشنایی‌زدایی‌ را به‌ دنبال دارد. اما این ایرادات خدشه‌ای بر تأثیر عاطفی و تأمل‌برانگیز متن وارد نمی‌کنند و اشاره به آن‌ها صرفاً دعوتی‌است برای مواجهه‌ای دقیق‌تر و چندوجهی‌تر با متنی که درنهایت تجربه‌ای انسانی، ایمانی و تأمل‌برانگیز را برای مخاطب رقم می‌زنند.
لینگ نه فیلسوف است نه پیامبر نه دانشمند، اما کیفیت زیستش چیزی کم از ایمان ایوب و سرود داوود و عبور هگلی از تاریخ ندارد. او به‌جای آن‌که رنج را انکار ‌کند، آن را در آغوش می‌گیرد و لحظه‌ای می‌سازد که شایسته‌‌ی ثبت در حافظه باشد. از این منظر، کنش پایانی لینگ تنها شوخی نیست، نقطه‌‌ی اوج بلوغ ایمان اوست. او دیگر انتظار معجزه ندارد، بلکه از درون تاریکی نوری بیرون می‌کشد که آرام ولی قطعی است. «خوبی خدا» داستان یافتن ایمان در غیاب پاسخ است؛ داستانی که مرگ را به‌مثابه‌ آستانه‌ای برای درک عمیق‌تر زندگی بازخوانی می‌کند.


1. God’s Goodness. (2002).
2. Marjorie Kemper (1944–2009).

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, خوبی خدا - مارجوری کمپر, کارگاه داستان دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, خوبی خدا, داستان غیرایرانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی, مارجوری کمپر

تازه ها

ساختار سیال یا مغشوش؟ تحلیل و نقد ساختاری روان‌شناختی داستان «شام شب عید»

«شام شب عید» با دسر کابوس و خیال هم مزه نداشت

یک روز فشرده

مردی در آستانه‌ی فصلی سبز

دلبستگی و رنج

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد