کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

گوش کر و فریاد خاموش

27 جولای 2025

نویسنده: کاوه سلطان‌زاده
جمع‌خوانی داستان‌ کوتاه «جناب آقای رئیس‌جمهور1»، نوشته‌ی گِیب هادسون2


داستان «جناب آقای رییس‌جمهور» نوشته‌ی گیب هادسون، در قالب نامه‌ای به رئیس‌جمهور فریادی تلخ و بلند است که از گلوی لاوِرن، سربازی بازگشته از جنگ خلیج فارس، درمی‌آید. لاورن با اعتماد به دولتمردان کشورش در جنگی شرکت کرده، ازنظر جسمی سالم به خانه برگشته، اما هست‌ونیستش را بعد از این تجربه‌ی وحشتناک از دست داده. گیب هادسون، که خود سابقه‌ی حضور در نیروی ذخیره‌ی تفنگداران دریایی آمریکا را داشته، با دیدگاهی منحصربه‌فرد و با سبکی ترکیبی از واقع‌گرایی تلخ و سوررئالیسم سراغ پیامدهای جنگ رفته. این اثر اغلب با آثار کلاسیک نقد جنگ مثل «تبصره‌ی 22» اثر جوزف هلر و «سلاخ‌خانه‌ی شماره‌ی پنج» اثر کورت ونه‌گات مقایسه می‌شود.
لاورن در جنگ خلیج فارسی که آمریکا در آن علیه صدام به کمک کویت رفته بوده، شرکت داشته و بی‌آن‌که بخواهد و حتی انتظارش را داشته باشد، شرایطی بحرانی و وحشتناک را از سر گذرانده. او پیش از دیدن صحنه‌ی گروتسک و دلخراش نصف شدن هم‌رزمش، بریکس، روی پشت‌بام در موقعیت مواجهه‌ی مستقیم با دشمن قرار نگرفته بوده و این اتفاق تأثیری عمیق و ویرانگر بر روح و روانش می‌گذارد. (نام بریکس Brix، که واحد سنجش قند است، می‌تواند از دیدگاه نویسنده کنایه‌ای به سرنوشت غیرشیرین و تلخ او باشد.)
لاورن در نامه‌اش به رئیس‌جمهور مدام از او قدردانی می‌کند و عمق وفاداری‌اش را به او، نظام و سیستم تا انتهای نامه نشان می‌دهد. اما از لابه‌لای سفیدخوانی این تک‌گویی نمایشی می‌توان به‌وضوح دریافت چه بر او و بسیاری از سربازهای دیگر آمده. لاورن مثل هم‌قطارهایش چنان به فرمانده اعتماد داشته که فکر می‌کرده قرص‌های ضدمیکروب او را نجات خواهند داد. اما تصویر رئیس‌جمهور هنگام آخرین خوش‌وبش با سربازها و ماسک ضدمیکروبش ــ که تنها خودش را محافظت می‌کند ــ نشان می‌دهد که قدرتمندان همواره به فکر خود هستند نه کسانی که وادارشان کرده‌اند به جنگیدن. این صحنه نقد گزنده‌ای به ریاکاری قدرت و خودخواهی دولتمردان دارد؛ چراکه آن‌هایی که با تبلیغات و بزرگ‌نمایی‌های اهالی قدرت پا به میدان می‌گذارند، اولین کسانی هستند که درمعرض آسیب قرار می‌گیرند و ازقضا به‌نوعی دور انداخته می‌شوند یا به آن‌ها بی‌توجهی می‌شود. هیجان لاورن هنگام آن خوش‌وبش چنان بالا می‌رود و داد می‌زند که محافظ‌های رئیس‌جمهور رویش اسلحه می‌کشند. این تضاد بین اشتیاق او و واکنش خشن محافظان عمق شکاف بین سرباز و سیستم را نشان می‌دهد.
فضله‌ی کبوتر روی نامه‌ای که راوی دارد برای رئیس‌جمهور می‌نویسد می‌تواند عنصر آیرونیک مهمی باشد. کبوتر اغلب نماد صلح است، اما فضله‌اش نمادی از کثیفی، بی‌توجهی یا حتی بی‌احترامی. این تضاد می‌تواند به‌طور کنایه‌آمیزی نشان دهد صلح ادعایی رئیس‌جمهور درواقع لکه‌ی کثیفی بر دوش دارد و حتی در اوج ابراز قدرت و سخنان پرطمطراق حقیقت ناخوشایند و غیرقابل‌کنترل خود را نشان می‌دهد؛ یعنی بی‌اهمیت بودن ظاهرسازی‌ها دربرابر واقعیت‌های پنهان و زشت جنگ.
مرگ بریکس روی پشت‌بام نه‌صرفاً براثر حمله‌ی مستقیم و ناگهانی دشمن، که در شرایطی به‌شدت گروتسک و بی‌معنی رخ می‌دهد. دلبستگی بریکس به سگ و نگرانی بیش‌ازحدش برای حیوان در شرایط جنگی نشان‌دهنده‌ی عدم‌ درک کامل او از ابعاد واقعی و تهدیدآمیز جنگ یا تلاش ناخودآگاهش برای حفظ نقطه‌ی امید و ارتباط با زندگی عادی و معصومیت ازدست‌رفته است. این عدم‌ درک یا اولویت‌بندی عجیب به بی‌معنایی و پوچی مرگ او می‌افزاید. مرگ بریکس بیشتر ناشی از هرج‌ومرج و غیرقابل‌پیش‌بینی بودن فضای جنگ است تا نبردی استراتژیک. این حادثه عمق آسیب‌پذیری انسان را دربرابر نیروهای کور جنگ به تصویر می‌کشد و تأثیر ویرانگری بر لاورن می‌گذارد.
حمله‌ی لاورن به سگ روی پشت‌بام پس از مرگ بریکس هم از جنون لحظه‌ای او، تغییر جایگاه پرخاشگری و ناتوانی در پردازش وحشتناک‌ترین رویدادها حکایت دارد. سگ، که نمادی از زندگی و وفاداری است، برای لاورن پس از دیدن آن صحنه‌ی فجیع به نمادی از همان هرج‌ومرج، بی‌منطقی و خشونتی تبدیل می‌شود که بریکس را از او گرفته. این عمل لاورن نشانه‌ی بارزی از فروریختن منطق و کنترل درونی او در مواجهه با ترومای شدید است. او نمی‌تواند با واقعیت مرگ بریکس کنار بیاید و خشم و وحشت خود را به‌سوی نزدیک‌ترین موجود زنده که بی‌گناه هم هست منحرف می‌کند. این یک انفجار روانی است که به نقطه‌ی آغاز آشفتگی عمیق‌تر او تبدیل می‌شود.
لاورن بعد از فاجعه‌ی پشت‌بام احساس می‌کند یک گوش روی دنده‌ی دوم پهلوی چپش شکل گرفته. به احتمال زیاد سربازهای دیگر آن زائده را به‌صورت فیزیکی به‌شکل یک گوش نمی‌بینند و این شکل تنها در ذهن لاورن وجود دارد. او می‌پندارد که دیگران هم آن را می‌بینند و به آن بی‌توجهی می‌کنند و حتی بهش می‌خندند. گوش اضافه می‌تواند نشانه‌ای باشد از بیگانگی و جدایی لاورن از دنیای عادی. سربازی که از جنگ برگشته حالا وصله‌ای ناجور برای کشورش، شهرش و حتی خانواده‌اش شده. این گوش علامتی است از آسیب‌های روانی شدید جنگ و اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) در انسان؛ گوشی که گویی به‌ وجود آمده تا شنونده‌ی دردهایی باشد که دیگران نه می‌توانند و نه می‌خواهند بشنوند، اما از این کار هم عاجر است. این نشانه‌ی عجیب بر تنهایی لاورن در رنج خود تأکید می‌کند؛ زیرا هیچ‌کس دیگری قادر به درک یا دیدن این درد پنهان و شخصی او نیست.
لاورن به‌دلیل این آسیب‌ها توان عادی زیستن را میان مردم از دست داده و ازاین‌روست که زبان شکایت برای فرمانده‌اش (رئیس‌جمهور) باز می‌کند. او نامه‌اش را از درون خانه‌ای درختی‌ می‌نویسد که برای پسرش ساخته؛ مکانی که نمادی از انزوا، تلاش برای پناه گرفتن از واقعیت تلخ و درعین‌حال شاید قدمی ناامیدانه برای حفظ آخرین بقایای معصومیت یا ارتباط با زندگی عادی باشد. هرچند او تا آخر نامه وفاداری‌اش را به نظام و سیستم حفظ می‌کند، اما ناگفته پیداست که دیگر توان زندگی در چنین شرایطی را ندارد. او مثل لباسی چرک دور انداخته شده، نصیبی از قهرمانی‌اش نبرده و به نظر می‌رسد همه‌ی گوش‌ها برای شنیدن دردش کرند.
این داستان به مسئله‌ی ترومای ناشناخته می‌پردازد. زمانی که لاورن دچار این وضعیت می‌شود، جامعه، دولت و سیستم بهداشتی هنوز گامی مؤثر برای بهبود او و دیگرانی با مشکل او برنداشته‌اند. مدتی بعد از این جنگ است که در آمریکا به فکر می‌افتند چنین ترومایی می‌تواند پس از چنین جنگی به وجود بیاید و باید فکری به حال آن کرد؛ تاجایی که بعدها عنوان غیررسمی سندرم جنگ خلیج فارس را برایش در نظر می‌گیرند. تاریخی که نامه با آن آغاز می‌شود ــ ۱۷ اکتبر ۱۹۹۱ ــ در زمان نگارش داستان و حتی بعدتر ارتباط نمادینی با موضوع داستان دارد. در سال 1992 ــ پیش از نوشته شدن این داستان ــ ۱۷ اکتبر توسط سازمان ملل به‌عنوان روز جهانی ریشه‌کن کردن فقر در نظر گرفته شده. انتخاب این تاریخ ازطرف نویسنده به داستان لایه‌ای از نقد اجتماعی عمیق می‌بخشد. لاورن نماینده‌ی کسانی است که نه‌تنها از فقر مالی، بلکه از فقر توجه، درک و پذیرش ازطرف جامعه و سیستم رنج می‌برند. سال‌ها بعد از نوشته شدن این داستان (در سال ۲۰۱۱) ۱۷ اکتبر به‌عنوان روز جهانی تروما در تقویم جهانی ثبت می‌شود. این هم‌زمانی نشان می‌دهد رنج انسان‌هایی همچون لاورن فراگیر و جهانی است و نیاز به آگاهی درباره‌ی آن از مدت‌ها پیش وجود داشته.
نویسنده با نگاهی نقادانه و با طنزی تلخ و سیاه قالب نامه را برای این داستان انتخاب کرده تا خواننده از منظر درونی با آشفتگی شخصیت مواجه شود و مستقیماً با افکار، احساسات، توهمات و منطق مغشوش او ارتباط پیدا کند. باوجود غیرقابل‌اعتماد بودن راوی اول‌شخص این قالب با سیالیتی که دارد هرج‌ومرج ذهنی لاورن را بازنمایی می‌کند. نامه ارتباطی یک‌طرفه است و هرگز تصور نمی‌شود پاسخی از چنان مقامی به آن داده شود؛ دقیقاً مثل وضعیتی که شخصیت در آن گیر کرده. همین قالب است که می‌تواند حسی از صمیمیت کاذب به لاورن بدهد تا به‌شکلی اعتراف‌گونه و ازطریق گفتن حقایق از دید خودش، قدمی در جهت درمان بردارد (راهی که گاهی روان‌درمان‌گرها هم پیشنهاد می‌دهند). او با این صمیمیت کاذب همچنان خودش را بخشی از نظام قدرت می‌بیند؛ نظام قدرتی که نسبت به او بی‌تفاوت مانده و او را در انزوا رها کرده.
داستان «جناب آقای رییس‌جمهور» را می‌توان درکل نوعی قوی از آیرونی در نظر گرفت. گفتار لاورن، که پر از قدردانی‌های ظاهری است، در تضاد با واقعیت تلخ و زندگی ویران‌شده‌اش قرار می‌گیرد. این وارونه‌گویی که پوچی جنگ، ریاکاری قدرت و رنج پنهان قربانیان را به‌شکلی گزنده و تأثیرگذار به تصویر می‌کشد، به دلیل مرکزی جذابیت و ماندگاری این اثر تبدیل شده.


1. Dear Mr. President (2002).
2. Gabe Hudson (1971–2023).

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, جناب آقای رئیس‌جمهور - گیب هادسون, کارگاه داستان دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, جناب آقای رئیس‌جمهور, داستان غیرایرانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی, گیب هادسون

تازه ها

آنتی اپیفنی

جادوگر واقعی مادر است

عصیان جو و فریادهای بی‌صدای جک

داستانی برای بیدار شدن پدر و دختر

چیزهای راستکی

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد