کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

هماهنگی فرم و محتوا در روایت رابطه‌ی دختر با مادر در داستان کوتاه «جهنم‌ـ‌بهشت»

2 آگوست 2025

نویسنده: پریسا جوانفر
جمع‌خوانی داستان‌ کوتاه «جهنم‌ـ‌بهشت»، نوشته‌ی جومپا لاهیری


جومپا لاهیری در داستان کوتاه «جهنم‌ـ‌بهشت» با بهره‌گیری از روایتی آرام و درظاهر کم‌حادثه شکلی از غربت و تنهایی میان‌نسلی را بازتاب می‌دهد که نه در فریاد که در سکوت شکل می‌گیرد. ماجرا از نگاه دختر روایت می‌شود، اما آنچه در کانون عاطفی داستان قرار دارد زندگی و خاطرات مادر است؛ زنی که تجربه‌های تلخ مهاجرت، بی‌توجهی فرزند و همسر و عشقی پنهانی و نافرجام را از سر گذرانده. این فاصله میان راوی و موضوعِ روایت یعنی بین دختر و مادر، هم محتوای داستان را می‌سازد، هم فرم روایت را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد. هماهنگی میان فرم و محتوا ضمن این‌که کیفیت هنری اثر را ارتقا می‌دهد، درک عمیق‌تری هم از مضامین پنهان یا ضمنی داستان به مخاطب منتقل می‌کند، داستان را از سطحی شخصی فراتر می‌برد و به تأملی فراگیر درباره‌ی نادیده‌ گرفته شدن، سوءتفاهم و ناتمام‌ ماندن رشد درونی شخصیت اصلی بدل می‌کند. این یادداشت می‌کوشد نشان دهد چگونه این گسست عاطفی خود را در فرم روایت یعنی انتخاب زاویه‌‌دید، پی‌رنگ بلوغ تعلیق‌شده یا شکست‌خورده، ساختار نقل کردن به‌جای نشان دادن و کمیت و کیفیت اطلاعات درباره‌ی مادر به‌عنوان بازتابی از درک ناقص دختر متجلی می‌کند.
‌ـ انتخاب زاویه‌دید: اولین انتخاب فرمی داستان انتخاب زاویه‌‌دید است. داستان «جهنم‌ـ‌بهشت» طوری روایت می‌شود که مادر در حاشیه قرار می‌گیرد؛ نه به‌این‌دلیل که کم‌اهمیت است، بلکه چون در ذهن و زندگی دختر جایی حاشیه‌ای داشته. مخاطب درباره‌ی مادر اطلاعاتی پراکنده و گاه متناقض می‌گیرد: زن مهاجر، تنهاکسی که گذشته‌ای رازآلود داشته، گاه قوی و گاه درمانده ظاهر می‌شود و همه بازتابی است از حذف روانی و عاطفی او در ذهن دختر؛ یعنی فرم داستان هم‌راستا با محتوای داستان است: ما آنچه را که دختر دیده (یا ندیده) تجربه می‌کنیم.
‌ـ پی‌رنگ بلوغ تعلیق‌شده یا شکست‌خورده: یکی از جنبه‌های ظریف اما مهم این داستان فقدان تحول واقعی در شخصیت دختر است. داستان بیشتر از این‌که روایتی از رشد باشد، روایتی است درباره‌ی امتناع از رشد. درحالی‌که در بسیاری از داستان‌هایی که بر محور تحول شخصیت می‌چرخند، نقطه‌‌عطفی رخ می‌دهد که در آن شخصیت به درکی تازه یا تجربه‌ای دگرگون‌کننده دست پیدا می‌کند، در این‌جا چنین نقطه‌عطفی وجود ندارد، یا اگر هست درونی نمی‌شود؛ چراکه دختر در مواجهه با بخش‌هایی از گذشته‌ی مادر گیج، سردرگم و گاه قضاوتگر می‌ماند و تلاش نمی‌کند لایه‌های عمیق‌تری از مادر را کشف کند، حتی در پایان نوعی سردی و بی‌تفاوتی در لحن او احساس می‌شود.
راوی سال‌ها بعد از خودسوزی نافرجام مادر تازه بخشی از خاطرات و رنج‌های پنهان او را می‌شنود که این آگاهی نه از مسیر تجربه، بلکه ازطریق گزارش است و هرگز به درک عمیق بدل نمی‌شود. این فقدان بلوغ هم ازخلال محتوای رفتاری شخصیت و هم در فرم روایت منعکس می‌شود. ما تقریباً شاهد تغییر رفتار، تحول زبان یا عوض شدن زاویه‌ی نگاه او به شکلی محسوس نیستیم. او فقط متوجه می‌شود رفتار مادر با او و پدرش تغییر کرده، اما دلایل و فرایند این تغییر مادر را نمی‌گوید؛ چون درک نکرده، چون ندیده. عدم ‌تحول همان معنی داستان است؛ در مواجهه با تنهایی دیگری اگر نبینیمش درکش نخواهیم کرد.
ـ ساختار نقل کردن به‌جای نشان دادن: ساختار روایی داستان مبتنی‌بر نوعی پراکندگی زمانی است. خاطرات مادر بدون ترتیب خطی وارد و سپس محو می‌شوند، برخی از آن‌ها بازمی‌گردند، بعضی ناتمام می‌مانند. این عدم انسجام زمانی یکی دیگر از انتخاب‌های فرمی مهم در این داستان است که باعث غلبه‌ی نقل بر نمایش می‌شود. یعنی ما بیشتر ازطریق گفتار و توصیف از گذشته‌ی مادر آگاه می‌شویم تا ازطریق صحنه‌سازی یا بازآفرینی نمایشی آن. این انتخاب هم بازتابی از فاصله‌ی زمانی (مرور گذشته پس از سال‌ها) است و هم مؤید شکاف عاطفی میان راوی و موضوع روایت.
ـ کمیت و کیفیت اطلاعات: با توجه به انتخاب زمانی داستان مادر نه با حضور که با خاطره بازسازی می‌شود؛ و خاطرات هم پر از خلأ، حفره و تردیدند. این پاره‌پاره بودن داده‌ها ضعف روایی نیست، بلکه فرم آگاهانه‌ای‌ است برای نشان دادن درک ناقص و گسسته‌ی دختر از مادرش. او هرگز مادر را به‌تمامی ندیده، پس مخاطب هم نمی‌بیند. برای او مادر حضور منسجمی نداشته. او پیکره‌ای از خاطرات محو و گسسته بوده. این تکه‌تکه بودن هم فرم روایت، هم نوعی روایت ذهنی تنهایی است؛ فرم ذهنی‌ای که در خدمت موضوع اصلی داستان است: ندیدن دیگری و ندیدن تنهایی دیگری؛ تنهایی نه‌فقط به‌معنی فیزیکی، بلکه به‌مثابه‌ شکاف میان دو ذهن، دو تجربه‌ی زیستی و دو زن در دو نسل متفاوت. دختر تنهاست، چون مادرش را نمی‌فهمد. مادر تنهاست، چون فهمیده نمی‌شود و ما به‌عنوان مخاطب در دل این شکاف ایستاده‌ایم و نمی‌توانیم هیچ‌کدام را کامل ببینیم، چون راوی‌ خودش هم کامل نمی‌بیند.
بنابراین فرم داستان «جهنم‌ـ‌بهشت»، یعنی استفاده از روایت غیرخطی و تکه‌تکه، حذف مادر از نقطه‌ی ‌دید، غلبه‌ی نقل کردن بر نمایش دادن و فقدان تحول روایی مشخص همه در خدمت محتوایی پیچیده درباره‌ی ناتوانی در دیدن دیگری هستند؛ نه‌فقط نادیده‌ گرفته ‌شدن، بلکه نادیدن داوطلبانه. دختری ازخلال داستان تلاش می‌کند زندگی مادرش را بفهمد، اما ما درمی‌یابیم که این تلاش دیرهنگام و ناکافی است. او فرم روایی تکه‌ها را نشان‌مان می‌دهد، اما اجازه نمی‌دهد هیچگاه تصویر کامل را ببینیم. در چنین هماهنگی عمیقی میان فرم و محتوای داستان، نه‌فقط قصه‌ای درباره‌ی مادر و دختر گفته، که نمونه‌ای موفق از فرم روایی در خدمت مضمون انسانی و عاطفی‌اش هم ارائه می‌شود.

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, جهنم‌ـ‌بهشت - جومپا لاهیری, کارگاه داستان دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, جهنم-بهشت, جومپا لاهیری, داستان غیرایرانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی

تازه ها

ساختار سیال یا مغشوش؟ تحلیل و نقد ساختاری روان‌شناختی داستان «شام شب عید»

«شام شب عید» با دسر کابوس و خیال هم مزه نداشت

یک روز فشرده

مردی در آستانه‌ی فصلی سبز

دلبستگی و رنج

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد