نویسنده: الهه روحی
جمعخوانی داستانکوتاه «چاقو»، نوشتهی برندان گیل
داستان کوتاه «چاقو» اثر برندان گیل، روایتی بهظاهرساده از زندگی خانوادهای دونفره است؛ پدر و پسری که فقدان مادر نظم زندگیشان را به هم زده. داستان حول محور دعاهای شبانهی کودک و آرزوی او میچرخد. پسر، مایکل، هر شب دعا میخواند و به معنی و مفهوم کلمههایی که بر زبان میآورد، فکر میکند. او برای امتحان قدرت دعا آرزویی میکند. آرزو خیلی زود برآورده میشود. پدرش برایش چاقویی را که آرزویش بوده، میخرد. در پس این روایت بهظاهر ساده، گیل تصویری ظریف و چندلایه از تقابل امید با واقعیت، ایمان با شک و جستوجوی معنی در دل فقدان و سوگ را ترسیم میکند.
یکی از نقطههای قوت داستان انتخاب هوشمندانهی زاویهدید است. راوی داستان، سومشخص محدود به ذهن کارول، پدر مایکل، است. کارول خودش غمگین است، شبها نمیتواند خوب بخوابد، به سرووضع زندگیاش نمیرسد، اما همچنان حواسش به کودکش است. او مراقب است که مایکل شبها مسواک بزند و کمتر غصه بخورد. کارول تمام تلاشش را میکند تا مایکل به زندگی وصل بماند. آیین دعای شبانه یکی از همین تلاشهاست. ما کارول را درک میکنیم. میفهمیم برای شادی پسرش چاقو را میخرد، اما نگران میشود خانم نولان دنیای قشنگش را خراب کند. پس درآخر، برای اینکه مایکل در دام امیدی واهی نیفتد، میبینیم چطور خودش هرچه را رشته است، پنبه میکند.
اوج تنش و هستهی تراژدیک داستان جایی است که مایکل و خانم نولان درمورد دعا کردن صحبت میکنند؛ جایی که مایکل ایمان پیدا کرده دعا میتواند مادرش را به او بازگرداند و درمقابلش پدری ایستاده که حقیقت مرگ و واقعیت برآورده شدن آرزویش را میداند.
فضاسازی داستان قدرتمند است. گیل با نشان دادن زندگی بههمریختهی این دو نفر، پاچهی پیژامهی کثیف مایکل و ملحفههای روی زمین، بهخوبی آشفتگی خانه را نشان میدهد و کاری میکند ما جای خالی مادر را بهشکلی ملموس احساس کنیم.
داستان در نمایش شخصیت پدر و تنهایی و اندوه او نیز موفق عمل کرده. بیخوابیهای شبانه، پناه بردن به پیادهرویهای آخرشب، دیدن ویترینها، دانستن اینکه هر ویترین چه روزی عوض شده و کی عوضش کرده، اینکه فقط میخواهد صدای آدمی را بشنود، همه جزئیاتی هستند که تنهایی کارول را ملموس میکنند. ملاقات پدر با سم راماتسکی، فروشندهی چاقو، و گفتوگویی که بین آندو شکل میگیرد، نهتنها عمل داستانی را پیش میبرد، بلکه شخصیتپردازی پدر را هم عمیقتر میکند. جملهی سادهی فروشنده: «هیچی مثل ورزش آدم رو روی فرم نگه نمیداره»، بهخوبی رنج درونی کارول و ناتوانی اطرافیان را از درک آن نشان میدهد.
نکتهی دیگری که داستان را خواندنی میکند، روایت سه تجربهی متفاوت از ایمان است. مایکل با دیدن چاقو باور میکند که با دعا کردن میتوان جهان را صاحب شد. برای او خدا شبیه پدری مهربان است که دعای خالصانهی بچهها را بیقیدوشرط اجابت میکند و حتی میتواند مادرش را از جهان مردگان بازگرداند. این نگاه ساده و امیدوارانه همزمان هم زیباست و هم تراژیک، زیرا بر شکنندهترین و آسیبپذیرترین نوع ایمان استوار شده. ایمان کارول، برخلاف پسرش، معجزهگرا نیست. ایمان برای او به ابزاری برای تابآوری تبدیل شده، چیزی شبیه پیادهروی شبانه: آیینی تسکیندهنده، راهی برای تحمل درد و ادامهی زندگی. کارول میداند دعا قدرت معجزه ندارد، اما برای حفاظت از پسرش دربرابر فروپاشی، به آن چنگ میزند. اینوسط خانم نولان هم نمایندهی ایمان سنتی و قضاوقدری است. جوابش به پرسش مایکل درمورد اجابت دعا جالب است. او میگوید: «مینشینم فکر میکنم ببینم خدای خوب دوست داره چی به من بده، همون رو دعا میکنم.» او دعاهایی میکند که به برآورده شدنشان ایمان دارد.
نکتهی قابلتأمل دیگر داستان این است که گیل هوشمندانه از قضاوت کردن بین این سه نگاه میپرهیزد و هیچکدام را بهعنوان راه درست معرفی نمیکند. او فقط نقطهقوت و ضعف هرکدام را نشان میدهد. این موضوع باعث میشود داستان از پاسخ ساده به پرسش «ایمان چه فایدهای دارد؟» فراتر رود و به پیچیدگی تجربهی انسانی در مواجهه با سختیهای زندگی بپردازد.
«چاقو» اثری است کوتاه، اما عمیقاً انسانی. این داستان ازیکسو از غم مردی و کودکش در سوگ مادر میگوید و ازسویدیگر، خواننده را به تأمل درمورد پرسشهای بنیادی زندگی وامیدارد؛ پرسشهایی پیرامون نقش دعا و ایمان در زندگی؛ اینکه ایمان تا کجا میتواند به بشر کمک کند و دعا تا کجا مؤثر است.
گیل نشان میدهد ایمان به قدرت لایتنهایی و امید به غیب، میتواند گاهی تسلیبخش باشند، اما باید پذیرفت دربرابر واقعیتهای تغییرناپذیر زندگی ناتوان است. بااینحال، نفس ادامهی زندگی، خواه با سرگرم شدن با یک چاقو، خواه با دعاهای شبانه و خواه با پیادهروی و تحمل رنج، خود پاسخی به پوچی زندگی است. «چاقو» نه داستانی در نفی ایمان است و نه در تأیید آن، بلکه روایتی صادقانه از تجربهی متنوع و گاه متناقض انسانها در برخورد با مرزهای امید و واقعیت است.
