کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

داستانی برای بیدار شدن پدر و دختر

25 اکتبر 2025

نویسنده: الهه روحی
جمع‌خوانی داستان‌کوتاه «آیا جادوگر باید مامان را بزند؟»، نوشته‌ی جان آپدایک


داستان «آیا جادوگر باید مامان را بزند؟» اثر جان آپدایک، با زاویه‌دید سوم‌شخص، رابطه‌ی بین پدر و دختر چهارساله‌اش را روایت می‌کند. پدر از وقتی دخترش، جو، دو سال داشته، هر شب و شنبه‌هاظهر برایش قصه می‌گفته تا بخوابد؛ قصه‌هایی تخیلی با پایان خوش؛ داستان‌هایی که قهرمان‌هایش حیوان‌های مختلفی با اسم مشترک راجر هستند. در همه‌ی داستان‌ها، راجر به مشکلی برمی‌خورد و با کمک جغد دانا و جادوگر آن را حل می‌کند و درپایان، همراه خانواده‌اش با خوبی و خوشی دور میز می‌نشینند و شام می‌خورند. اما حالا جو دارد بزرگ می‌شود و پدرش از تکرار قصه‌ها خسته است. ظهر شنبه‌ای، پدر برای جو داستان راسویی را تعریف می‌کند که از بوی بد خودش ناراحت است. همان چرخه‌ی همیشگی ادامه دارد: جادوگر و جغد دانا مشکل را حل می‌کنند، اما این ‌بار پایان داستان تغییر می‌کند. مادر راسو پیش جادوگر می‌رود و از او می‌خواهد راجر را دوباره بدبو کند. جو این پایان را دوست ندارد. او می‌خواهد جادوگر مامان راسو را کتک بزند، اما پدر کوتاه نمی‌آید و از پایان داستان خودش دفاع می‌کند.
در پشت این روایت ساده‌،‌ آپدایک از موضوع‌های مهمی صحبت می‌کند. یکی از آن‌ها مواجهه‌ی جو و پدرش با جهان بزرگ‌سالی و حقیقت بزرگ شدن بچه‌ها‌ست. دخترک حالا به سن پرسشگری رسیده و دیگر هرچیزی را که می‌شنود، بدون چون‌و‌چرا نمی‌پذیرد. مدام درمورد صحت‌وسقم حرف‌هایی که می‌شنود، سؤال می‌کند: «راستکی؟» او باید بفهمد که در جهان واقعی نمی‌توان همه‌ی مشکلات را با یک اجی‌مجی حل کرد. دنیای واقعیْ جهان ناکامی و نرسیدن‌هاست. جو باید این واقعیت را یاد بگیرد و کجا بهتر از جهان داستان برای اولین رویارویی با این واقعیت تلخ.
ازطرف‌دیگر، پدر هم باید بفهمد که دیگر نمی‌تواند مثل گذشته، خدای روح‌وروان دخترش باشد. جو دیگر شنونده‌ی آرام داستان‌ها نیست. او روایت پدر را به چالش می‌کشد، به پایان داستان اعتراض می‌کند و ایراد‌هایش را می‌گیرد. در پایان حتی پا را فراتر می‌گذارد و می‌خواهد جادوگر مامان راسو را کتک بزند؛ کاری که پدر هنوز شهامت فکر کردن به آن را ندارد و حتی با این داستان، ناخودآگاه دارد از مادر خودش دفاع می‌کند.
وقتی پدر اتاق را ترک می‌کند، می‌داند دوران تازه‌ای شروع شده؛ دوره‌ای که در آن دیگر قرار نیست دخترش شنونده‌ی خاموش باشد، و روز‌های پرآشوبی انتظار‌شان را می‌کشد. البته می‌توان گفت داستان فقط درباره‌ی درک مراحل رشد و یا شکستن تقدس پدرومادر نیست، بلکه از مسئله‌ای عمیق‌تر هم سخن می‌گوید: تفاوت‌ها و پذیرفتن و یا نپذیرفتن فرق بین موجودات. می‌توان مشکل راسو را به فرق‌هایی بسط داد که هرکس در شکل، رفتار یا حتی لهجه با دیگران دارد؛ تفاوت‌هایی که جامعه اغلب آن را تاب نمی‌آورد. راسو رنج می‌برد، نه چون واقعاً بدبو است، بلکه چون در نگاه دیگران پذیرفته نمی‌شود. او برای خوشایند جمع، می‌خواهد خود را تغییر دهد.
آپدایک با این داستان به‌ظاهر ساده، تصویری از جامعه‌ای می‌سازد که تفاوت را با نقص اشتباه می‌گیرد؛ جامعه‌ای که به‌جای پذیرش دیگری، او را طرد و وادار می‌کند به‌دنبال جادوگری بگردد تا درستش کند؛ و درست کردن یعنی شبیه بقیه شدن. در چنین خوانشی، راسو نمادی از هر انسانی است که با معیارهای رایج هم‌خوان نیست؛ کودکی خیال‌پرداز، زنی مستقل، مردی حساس، یا حتی کسی با باور و سلیقه‌ای متفاوت، و درمقابل، جادوگر و دوستان راسو بازتاب نیرو‌هایی‌ هستند که فرد را از خودِ واقعی‌اش جدا می‌کنند تا در قالب اجتماع بگنجد.
آپدایک با داستانش این پرسش مهم را مطرح می‌کند: «پذیرفته ‌شدن مهم‌تر است یا خود واقعی بودن؟» پرسشی که پاسخ آسانی ندارد و آپدایک هم جوابی به آن نمی‌دهد. پذیرفته ‌شدن در جمع، حس امنیت، تعلق و آرامش می‌آورد و خود واقعی بودن، اگرچه گاهی تنهایی و طرد شدن را به‌دنبال دارد، تنها راه رسیدن به رشد و آزادی درونی است. آپدایک این دو نیرو را در دل داستانی کودکانه روبه‌روی هم می‌گذارد: ازیک‌سو، میل جامعه به نظم و شبیه شدن و ازسوی‌دیگر، نیاز به فردیت و پذیرش تفاوت‌ها.
درپایان، می‌توان گفت آپدایک آینه‌ای در مقابل جامعه می‌گذارد. جو نماینده‌ی نسلی است که دارد بزرگ می‌شود، می‌خواهد شبیه دوستان باشد و دیگر پدرومادر برایش مقدس آسمانی نیستند و جک نماینده‌ی پدر‌هایی است که هرچند تلاش کرده‌اند تا جهان ذهنی فرزندان‌ خود را درک کنند، اما جایی می‌فهمند که نمی‌توانند به پای خواسته‌های نسل جدید برسند. دراین‌میان، هیچ‌کس مقصر نیست؛ فقط زمان است که جلو می‌رود و فاصله‌ها را بیشتر می‌کند.


1. Should Wizard Hit Mommy? (1973).

2. John Updike (1932-2009).

گروه‌ها: آیا جادوگر باید مامان را بزند؟- جان آپدایک, اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان دسته‌‌ها: آیا جادوگر باید مامان را بزند؟, جان آپدایک, جمع‌خوانی, داستان غیرایرانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی

تازه ها

ساختار سیال یا مغشوش؟ تحلیل و نقد ساختاری روان‌شناختی داستان «شام شب عید»

«شام شب عید» با دسر کابوس و خیال هم مزه نداشت

یک روز فشرده

مردی در آستانه‌ی فصلی سبز

دلبستگی و رنج

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد