کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

پشت نقاب قربانی

18 دسامبر 2025

نویسنده: الهه روحی
جمع‌خوانی داستان ‌کوتاه «باید مثل سنگ بود»، نوشته‌‌ی ناهید طباطبایی1


داستان «باید مثل سنگ بود» با تک‌گویی کارمندی قدیمی آغاز می‌شود؛ زنی که رو به‌ رئیس جدید دارد از آشفتگی و بی‌عدالتی اداره می‌نالد. در نگاه اول، خواننده احساس می‌کند پای درد‌دل زنی مظلوم نشسته؛ کارمندی که قربانی مدیرانی نالایق و محیطی فاسد شده. نویسنده هوشمندانه زاویه‌دید تک‌گویی نمایشی را برمی‌گزیند تا خواننده با راوی همراه شود، و طبیعی است: ابتدا به او حق می‌دهیم. اما هرچه پیش می‌رویم، از لابه‌لای حرف‌های زن، با تناقض‌ها و گریزهای مداوم او از پذیرش مسئولیت روبه‌رو می‌شویم و کم‌کم درمی‌یابیم تصویر مظلومانه‌ی آغاز، بیش از آن‌که واقعی باشد، ساخته‌ی ذهن زن است. قدرت اصلی داستان در همین‌جاست. نویسنده تریبون را به زن داده تا خودش جهانش را بسازد، اما همین آزادی، نقابش را نیز کنار می‌زند. هرچه بیشتر حرف می‌زند، بیشتر آشکار می‌شود که چگونه برای هر اتفاقی مقصر بیرونی می‌تراشد و هرجا احتمال خطایی ازسوی خودش باشد، آن‌قدر کلی و مبهم سخن می‌گوید که هیچ‌چیز معلوم نشود. این مبهم‌گویی تصادفی نیست. شیوه‌ی او برای نگه ‌داشتن نقش قربانی است و جایی که وارد جزئیات می‌شود، نقشی که بادقت ساخته فرومی‌ریزد. زن از خودش تصویری ساخته آرام، وظیفه‌شناس و معصوم و آن‌قدر شیفته‌اش شده‌، آن‌قدر آن را باور کرده که هر نشانه‌ای را ــ که آن را مخدوش کند ــ تهدیدی می‌پندارد. او از پذیرش اشتباه فرار می‌کند و کوچک‌ترین تلاش برای کمک به او، ازطرف رئیس جدید باشد یا ازسوی خانم صمدی، در ذهنش به سخت‌گیری، حسادت یا دشمنی تبدیل می‌شود. همین سازوکار روانی توضیح می‌دهد که او چرا در هر تنشی طرف مقابل را مقصر می‌بیند و چگونه درحالی‌که خود بخشی از آشفتگی است، به‌نظرش مظلوم‌ترین فرد اداره می‌آید. زن می‌ترسد آینه را بچرخاند و چهره‌ی واقعی خود را ببیند.
جمله‌ی «باید مثل سنگ بود» عصاره‌ی جهان‌بینی اوست. سنگ بودن در این‌جا نشانه‌ی استقامت نیست؛ سپر دفاعی است. اگر سنگ بماند، لازم نیست تغییر کند، لازم نیست پاسخ‌گو باشد، لازم نیست چیزی را اصلاح کند. سنگ بودن یعنی نپذیرفتن نقد و فرار از خود واقعی. با همین ذهنیت، نمی‌تواند کمک خانم صمدی را درک کند و با قهر و آشتی‌هایش مدیرش را به مرز جنون می‌کشاند، تا سرانجام این خانم صمدی باشد که کم می‌آورد و استعفا می‌دهد. زن تا پایان داستان تغییر نمی‌کند. تحول در شخصیت او رخ نمی‌دهد و با تغییر در عمل، نگاه خواننده است که تغییر می‌کند. روایت طوری طراحی شده که خواننده از همدلی آغاز کند، به شک برسد و سرانجام بفهمد زنی که از بی‌عدالتی می‌گوید، خود یکی از چرخ‌دنده‌هایش است. نقطه‌ی اوج این افشاگری جایی است که با اعتمادبه‌نفسی عجیب، به رئیس جدید هشدار می‌دهد مدیرهای قبلی پای رفتارشان را با او خورده‌اند و هم بهتر است مدیر جدید هم حرف بقیه را گوش ندهد. همین جمله نشان می‌دهد سنگ بودن چیزی جز پافشاری بر خودفریبی نیست.
داستان چند ضعف ساختاری دارد. نخست شیوه‌ی اجرای تک‌گویی نمایشی آن. هرچند از ابتدا مشخص می‌شود زن روبه‌روی رئیس جدید نشسته، اما لحن او هیچ شباهتی به گفت‌وگوی کارمندی با مدیر بالادستش ندارد و بیشتر به گفت‌و‌گوی دوستانه شبیه است تا گفت‌وگویی واقعی در اتاق رئیس. این ناهماهنگی از باورپذیری صحنه کم می‌کند و اجازه نمی‌دهد زاویه‌دید انتخاب‌شده تمام ظرفیت خود را برای معنی‌‌سازی نشان دهد. ازطرفی، داستان با ساختار مسئله‌ـ‌‌راه‌حل پیش می‌رود و برای این‌که این ساختار روایی کارآمد باشد، وحدت روایی‌اش باید در داستان حفظ شود؛ یعنی تمام مسائل خرد باید در خدمت مسئله‌ی بنیادی پیش بروند. در این داستان چنین انسجامی به‌طور کامل برقرار نمی‌شود. مسائل یکی پس از دیگری مطرح و حل‌وفصل می‌شوند، اما نخ تسبیح روایت یا همان مسئله‌ی مرکزی، درمیان این تکرارها از دست می‌رود. نتیجه این است که داستان گاهی به‌جای پیشروی عمقی، در چرخه‌ای از مشکل و حل سطحی گرفتار می‌شود و روایت تکراری جلوه می‌کند.
باوجود این ضعف‌ها، داستان روایتی ارزشمند است؛ روایتی که در سطح از آشفتگی اداری می‌گوید و در عمق، چهره‌ی آدم‌هایی را برملا می‌کند که پشت نقش قربانی مخفی می‌شوند و بی‌آنکه بدانند، خود در همان فساد شریکند. همچنین عاقبت افرادی را نشان می‌دهد که با ساده‌دلی، قربانی تلاش‌شان برای کمک به دیگری می‌شوند. حقیقت داستان در آنچه زن به زبان می‌آورد نیست، حقیقت در چیزی است که او از گفتنش می‌گریزد و همین چندلایه بودنْ روایت را باوجود ضعف‌هایش قابل‌تأمل و خواندنی می‌کند.


1. 1337

گروه‌ها: اخبار, باید مثل سنگ بود - ناهید طباطبایی, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان دسته‌‌ها: باید مثل سنگ بود, جمع‌خوانی, داستان ایرانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی, ناهید طباطبایی

تازه ها

راوی سنگی؛ وقتی قربانی‌نمایی رؤسا را قربانی می‌کند

ورافتاده‌‌ها

پشت نقاب قربانی

برای اولین و هزارمین‌‌ بار

زنی که پرواز را دوست داشت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد