کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

ابرهایی که بر من باریده‌اند / ۵ / ۱۹۸۴

22 آگوست 2017

بیست رمانی که باید خواند

ناظر کبیر می‌پایدت
نویسنده: کاوه فولادی‌نسب
درباره‌ی «۱۹۸۴»1نوشته‌ی جورج اُوروِل2، منتشرشده در تاریخ ۲۰ خرداد ۱۳۹۶ در هفته‌نامه‌ی کرگدن


سرنوشت من و رمان «۱۹۸۴» با غبطه عجین شده. من متولد ۱۹۸۰ هستم. اولین ‌باری که «۱۹۸۴» را خواندم، هنوز به‌قول فرنگی‌ها تین‌ایجر بودم؛ هجده سالم بود. در آن سن‌وسال نوجوانی، به آن‌هایی که چهار سال کوچک‌تر از من بودند، کلی غبطه خوردم: به متولدان ۱۹۸۴؛ نه چون اتفاق‌های خوبی توی رمان می‌افتاد، بلکه چون همان موقع فهمیدم یکی از شاهکارهای ادبیات قرن بیستم را خوانده‌ام و بالأخره هر نخی که آدم را به یکی از شاهکارها متصل کند، ولو سال تولد -دست‌کم برای نوجوان هجده‌ساله‌ای که من بودم- جذاب بود. یادم هست که تا دوسه هفته هیچ کتابی را نتوانستم دست بگیرم. فکروخیالش که هیچ… تا مدت‌ها رهایم نمی‌کرد؛ از عشق وینستون و جولیا گرفته تا شخصیت مرموز اوبراین و بلاهای دردناکی که سر وینستون می‌آورد،‌ و از آن تله‌اسکرین مخوف گرفته تا وزارت حقیقت.

حالا دیگر از نوجوانی و جوانی عبور کرده‌ام و وارد میان‌سالی شده‌ام. اما هنوز هم صحبت «۱۹۸۴» که می‌شود، غبطه می‌خورم؛ دیگر نه به متولدان سال ۱۹۸۴، که به جورج اُوروِل؛ نویسنده‌ی بزرگی که چنین اثر سترگی را خلق کرده. «۱۹۸۴» از آن کتاب‌هایی است که آدم را دچار می‌کند، گرفتار می‌کند. و حتی بیراه نیست اگر بگویم آدم بعداز خواندنش دیگر همانی نیست که پیش‌از آن بوده. اورول با پی‌رنگی ساده در سه بخش -که عملاً یادآور «آغاز، میانه، پایان» ارسطویی است- رمانی پیچیده در سه فصل را طراحی می‌کند؛ رمانی که خُرد شدن انسان را به‌دست نیروهای شوم در جهانی تحت سلطه‌ی یک رژیم توتالیتر به‌تصویر می‌کشد،‌ و تن دادنِ نهایی او را به خواست این نیروهای شوم، و استحاله‌ی دردناک و ناگزیر او را از یک نیروی خیر خودسر به شر مطلق. اورول در «۱۹۸۴» مثل یک راهنمای خبره، مثل یک بلدِ راه، مسیرِ گذار -یا بهتر بگویم، استحاله‌ی- اندیشه‌ای از جهان آرمانی خیالی به جهان شوم دیکتاتورزده را ترسیم می‌کند. فصل اول رمان معرفی شخصیت‌های محوری و جهان آن‌هاست، فصل دومْ نمایش تلاش شخصیت‌ها برای تغییر جهان و عمیق‌تر کردن کشمکش‌شان با دنیای پیرامون، و فصل سوم شست‌وشوی مغزی و استحاله تا رسیدن به گزاره‌ی مهیبِ «[وینستون] به ناظر کبیر مهر می‌ورزید.» تجربه‌ی خواندن فصل سوم «۱۹۸۴» تجربه‌ی تلخی است؛ تلخ، و البته حیاتی و لازم. این فصل، فصل شکنجه و اقرار وینستون است. اورول زمانی طولانی را صرف نمایش فروریختن شخصیت وینستون می‌کند تا نشان دهد حاکمیت توتالیتر مدام مشغول سرکوب است. جایی خواندم که: «خواندن این فصلْ دارویی مقوی برای ذهن است، و این پیغام فلسفی را که همه‌ی ما درمعرض نوعی شست‌وشوی مغزی قرار داریم و برای پذیرش عقاید و جهان‌بینی‌ای که مخالف خواست و اراده‌ی آگاهانه‌مان است، تحت‌فشار قرار می‌گیریم، برای‌مان شیرفهم می‌کند.» ساختار و پی‌رنگ ساده‌ی «۱۹۸۴» این اجازه را به اورول می‌دهد تا با خیال راحت و بدون نگرانی بابت کج‌فهمی خواننده و گیر افتادنش در هزارتوهای شکلیِ پی‌رنگ، تجزیه و تحلیل‌های فلسفی و سیاسی‌اش را مبسوط و مفصل در رمان بیان کند. ازاین‌حیث «۱۹۸۴» را می‌شود یکی از مصداق‌های ادبی درخشان عبارت «کمترْ بیشتر است(Less is more) » دانست. «۱۹۸۴» با عصیان وینستون شروع می‌شود و با عشق او و جولیا ادامه پیدا می‌کند. آشنایی با اوبراین (که هنوز نه وینستون و جولیا و نه خواننده نمی‌دانند مأمور اطلاعاتی دستگاه توتالیتر است) چراغ روشنی است در رمان؛ که البته چیزی نمی‌گذرد که چشم و گوش شخصیت‌های رمان و خواننده را باهم می‌سوزاند. این واقعیت که وینستون به‌طور مخفیانه یادداشت‌های روزانه‌اش را می‌نویسد، شراره‌ای از زندگی و خوبی است که او روشن نگه می‌دارد؛ مثل شمعی نحیف دربرابر باد. عشقی که او نسبت به جولیا احساس می‌کند بخشی از زندگی او و خوبی‌ای است که در سرشت او وجود دارد. اما درون‌مایه‌ی رمان -انسان در دست نیروی شوم قهار- هدایتِ ادامه و پایان‌بندی داستان را به‌دست می‌گیرد و همه‌چیز را تباه می‌کند. سرانجامِ وینستون اسمیت در «۱۹۸۴» و تن دادنش به همکاری با دستگاه استبداد هشدار بزرگی است که اورول، هوشمندانه، به ما می‌دهد. در جامعه‌ی دیکتاتورزده، آن‌کس که به‌طور غریزی دست به حرکت برخلاف جریان می‌زند، خود را درمعرض این خطر قرار می‌دهد که تحت‌فشار تبدیل شود به اسباب دست دیکتاتور و چرخ دستگاه توتالیتاریسم.


1. (Nineteen Eighty-Four (1949

2 .(George Orwell (1903-1950

گروه‌ها: ابرهایی که بر من باریده‌اند, تازه‌ها, درهوای داستان دسته‌‌ها: 1984, ابرهایی که بر من باریده‌اند, بیست رمانی که باید خواند, جورج اورول, دیستوپیا, کاوه فولادی‌نسب, کرگدن, معرفی رمان

تازه ها

ساختار سیال یا مغشوش؟ تحلیل و نقد ساختاری روان‌شناختی داستان «شام شب عید»

«شام شب عید» با دسر کابوس و خیال هم مزه نداشت

یک روز فشرده

مردی در آستانه‌ی فصلی سبز

دلبستگی و رنج

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد