کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

ابرهایی که بر من باریده‌اند / ۱۸ / خانم دلووِی

۲ آذر ۱۳۹۶

بیست رمانی که باید خواند

ابرهایی که بر من باریده‌اند / ۱۸
خانم دلووِی نوشته‌ی ویرجینیا وولف

یک پرتره‌ی زنانه

خانم دلووی کتاب تمامیت‌خواهی است. خواننده‌اش را نصفه‌نیمه نمی‌خواهد، شوخی هم ندارد، تمام او را می‌خواهد، همه‌ی هوش و حواسش را، نه بخشی، کمی، یا ذره‌ایش را؛ اگر کلمه‌ای را در صفحه‌ی ۲۰ از دست بدهی، معنایی در صفحه‌ی ۸۰ از دست خواهد رفت. با اطمینان می‌شود گفت که خانم دلووی یکی از فنی‌ترین رمان‌های قرن بیستم است: هم از نظر جریان سیال روایت، هم از نظر شخصیت‌پردازی‌های درخشان و لایه‌لایه، و هم از نظر صحنه‌پردازی و فضاسازی. وولف در خانم دلووی غبطه‌برانگیز است؛ داستان نمی‌نویسد، مرواریددوزی می‌کند؛ و نه‌فقط از نظر فنی، که از نظر محتوایی هم. وولف با چیرگی یک نویسنده‌ی خلاق، مهارت یک تکنیسین کاربلد، و ریزبینی و تیزبینی یک متخصص تشریح، رمانی را می‌آفریند که روایتش میان ذهن و زندگی شخصیت‎‌ها در سیلان است و خواننده‌اش را به پرسه‌ای یک‌روزه در لندن بعد از جنگ جهانی اول مهمان می‌کند. خانم دلووی بیش از هر چیز، رمان فاصله‌هاست؛ در خود فرو رفتنِ انسان بعد از جنگ. و چه گویا و رسا جایی اواخر رمان، از ذهن و زبان سالی سیتون (کسی که کلاریسا دالووی، سال‌ها پیش، اولین رابطه‌ی عاطفی‌اش را با او داشته) گفته می‌شود که «آدم حتا درباره‌ی کسانی که هر روز با ایشان زندگی می‌کند، چه می‌داند؟ پرسید مگر ما همه زندانی نیستیم؟ یک نمایشنامه‌ی جالب درباره‌ی مردی خوانده بود که روی دیوار سلولش خراش می‌داد، و سالی احساس می‌کرد که این درباره‌ی زندگی صادق است، خراش دادن دیوار. هر وقت از روابط با مردم نومید می‌شد (مردم خیلی مشکل بودند)، غالباً به باغش می‌رفت و از گل‌هایش آرامشی می‌گرفت که مردان و زنان هرگز به او نمی‌دادند.» و این‌ها همه، در رمانی به ذهن و زبان یکی از شخصیت‌های کلیدی می‌آید، که داستان ظاهری‌اش، روایت تکاپوی کلاریسا برای ترتیب دادن یک مهمانی است؛ یک ضیافت… این ضیافت قرن‌بیستمی پس از جنگ را، باید مقایسه کرد با ضیافت افلاطون، تا فهمید چطور در خانم دالووی همه‌چیز در حال فروپاشی اجتماعی و رفتن به‌سوی فردگرایی است. چهار سال بعد از این رمان است که اریش ماریا رمارک، در غرب خبری نیست را می‌نویسد. من همیشه از خودم می‌پرسم چرا بعضی‌ها اثر رمارک را تنها پیش‌گام ادبیات ضدجنگ می‌دانند، آن هم وقتی وولف، چهار سال قبل از او، در خانم دلووی به این درخشانی سپتیموس وارن اسمیت را به تصویر کشیده و بی‌های‌وهو دارد چهره‌ی کریه جنگ را عریان نشان داده است. روان سپتیموس در جنگ به فنا رفته و خودکشی او -به تباهی کشیدن جسمش- آخرین تلاش انسانی درمانده و وازده است که ترس‌ها و حقارت‌ها دست از سرش برنمی‌دارند. وولف چه ساده و اثرگذار لحظه‌ی مرگ او را به تصویر می‌کشد: «روی لبه‌ی پنجره نشست. اما درست تا آخرین لحظه صبر می‌کرد. نمی‌خواست بمیرد. زندگی خوب بود. آفتاب داغ بود. منتها آدم‌ها چطور؟ از پلکان طرف مقابل مردی پایین می‌آمد. متوقف، به او خیره شد. [دکتر] هولمز به در رسیده بود. سپتیموس فریاد زد «بگیرش.» و با قوت تمام به‌شدت خود را به‌سوی نرده‌های خانم فیلمر پرتاب کرد.» خانم دالووی در کنار مادام بواری فلوبر و آنا کارنینای تولستوی یکی از درخشان‌ترین پرتره‌های زنانه‌ی ادبیات جدید است؛ پرتره‌ای که بر خلاف آن دوتای دیگر، کار دست یک زن است. و همین است که در بعضی وجوه، تاش‌های قلم‌مویش خیلی باورپذیرتر و دقیق‌تر از آن دوتای دیگر است و البته تأخر زمانی‌اش را نسبت به آن‌ها (و در نتیجه امکان نویسنده‌اش برای مطالعه‌ی آن‌ها) و در عین حال پیشرفت حیرت‌انگیز داستان‌نویسی در آن روزگار را هم نباید و اساساً نمی‌شود نادیده گرفت. خانم دالووی پرتره‌ی زنانه‌ای است توأمان جذاب و مهم. یک جایی در این رمان خانم کیلمن به الیزابت نوجوان (دختر ریچارد و کلاریسا دالووی) می‌گوید «هر حرفه‌ای به روی زن‌های نسل تو باز است.» و وای که چقدر این جمله، احترام من را برای ویرجینیا وولف برمی‌انگیزد. در جامعه‌ای با مختصات جامعه‌ی ایران معاصر، خانم دالووی از آن ابرهایی است که باید بر همه ببارد.


منتشرشده در ۱۵ مهر ۱۳۹۶ در هفته‌نامه‌ی کرگدن

گروه‌ها: ابرهایی که بر من باریده‌اند, تازه‌ها دسته‌‌ها: ابرهایی که بر من باریده‌اند, بیست رمانی که باید خواند, خانم دلووِی, کاوه فولادی‌نسب, کرگدن, معرفی رمان, ویرجینیا وولف

تازه ها

برملا؛ نگاهی به داستان عکاسی

حقیقت در آینه‌ی روتوش

فروپاشی یک رؤیای ساختگی

قصه‌ای در دل داستان

از رنج هنر

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد