کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

دعای باران افاقه نمی‌کند

۴ دی ۱۳۹۶

شماره‌ی پنجم ستون هفتگی «متن در حاشیه»، منتشرشده در تاریخ ۴ دی ۱۳۹۶ در روزنامه‌ی اعتماد


هفته‌ای که گذشت، یکی از بدترین هفته‌های زندگی من و همشهری‌هایم بود؛ پرمخاطره و پرخطر. آبیِ آسمان زیر لایه‌ی ضخیمی از دود مدفون بود و مسکن‌های تکراری‌ای مثل تعطیلی مدرسه‌ها و ممنوعیت تردد اتوموبیل‌ها هم کاری از دست‌شان برنمی‌آمد. کمتر کسی را می‌دیدی که لبخند بزند. آخرالزمان بود. همه در ترسی عمیق و یأسی بی‌انتها فرو رفته بودیم و بیجا نیست اگر بگویم مردن را زندگی می‌کردیم. خدا می‌داند در همین یک هفته‌ی گذشته، چند سال از عمر هر کدام‌مان کم شد. چقدر عارضه‌ی زودرس یا دیرپز وارد تن‌مان شد و حالا مانده تا صدایش دربیاد. هفته‌ی تلخی بود. زیر ۱۲۰۰۰ تن سرب نفس‌های‌مان بریده شد و آخر کار هم -چهارشنبه شب- زلزله دل‌ها و خانه‌های‌مان را لرزاند، تا احساس عمیق بی‌پناهی عمومی را تجربه کنیم. گرد یأس و ترس پاشیده شده بود روی سر شهر و مردم، و نگرانی بود که از چشم‌ها بیرون می‌ریخت. خیلی خوش‌اقبال بودیم که پیش از رسیدن یلدا، دست بارانی نسیم، صورت ما و تهران‌مان را نوازش کرد؛ کم بود، خیلی کم، و معضل بزرگ آلودگی را برطرف نکرد، اما یلدای‌مان را از آن دودزدگی مفرط نجات داد. کمی دل‌مان را خوش کرد. کمی امیدوارمان کرد. دست‌کم کمک کرد تا در یلدای ۹۶ بتوانیم برای دقایقی، فارغ از آلودگی هوا و لرزش زمین، تفألی به حافظِ جان بزنیم و زمستان را اگر نه با دلی خوش، که با دلی کمترناخوش شروع کنیم. لازم است هم ما -شهروندان- و هم سیاستگذاران کلان و مدیران شهری -که خودشان هم جزو شهروندان همین تهرانند- مسئولانه‌تر با هوای این شهر و ریه‌های خودمان برخورد کنیم. دعای باران افاقه نمی‌کند، ما معقول و مختار آفریده شده‌ایم؛ لازم است از این عقل و اختیار استفاده کنیم! برای چه زمانی می‌خواهیم ذخیره‌اش کنیم؟ برای کدام زندگی و زمانه‌ی دیگری؟ ما داریم به دست خودمان، خودمان را به کشتن می‌دهیم؛ یک هاراگیری دسته‌جمعی، که البته برخلاف هاراگیری سامورایی‌ها، در آن خبری از شرافت نیست، بی‌مسئولیتی است و نادانی. آسمان آبی و هوای قابل‌تنفس کمترین حق هر انسانی است؛ کف هرم مازلو. حالا تهران و ما می‌توانیم کمی -فقط کمی- نفس بکشیم. اما با یک گل -آن هم کوچک و هنوز نارس- بهار نمی‌شود. نشویم مصداق آن شعر نیما که گفت «غم این خفته‌ی چند، خواب در چشم ترم می‌شکند.» بیدار شویم و به‌هوش باشیم. هفته‌ی خاکستری-سربی آخر پاییز ۹۶ همین بیخ گوش‌مان است.


دریافت فایل پی.دی.اف این یادداشت از اینجا

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, متن در حاشیه دسته‌‌ها: آلودگی هوا, دیالکتیک شهر و مردم, روزنامه‌ی اعتماد, زلزله, کاوه فولادی‌نسب

تازه ها

گریز از عشقی ویرانگر

من و پدرم در یک جبهه نیستیم

سایه‌ی پدر بر شاخه‌ی مو آویزان

«طویله‌سوزی» روایت بلوغ سارتی اسنوپس

دوراهی بی‌فرجام

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد