منتشرشده در هفتهنامهی کرگدن، در تاریخ ۹ دی ۹۶
از ده سال پیش تا امروز، من بیشتر از ۵۰۰ یادداشت و مقاله در روزنامهها و مجلههای گوناگون نوشتهام و -دروغ چرا- کمتر موضوعی بهاندازهی موضوع این یادداشت برایم چالشبرانگیز و نوشتنش دشوار بوده: پول. باید آدم مثل من در جامعهای زندگی کرده باشد که از کودکی توی گوشش خوانده باشند «پول چرک کف دست است» و توی نظام آموزشیای تحصیل کرده باشد که دستکم سالی یک بار ازش خواسته باشند موضعش را مشخص کند که برایش «علم بهتر است یا ثروت»، و بعدها در مواجهه با زندگی واقعی به این خیال -ولو موقت و گذرا- رسیده باشد که «پول حلال مشکلات است»، تا این چالشی را که ازش حرف میزنم، درک کند. از آوردن جملهی «پول حلال مشکلات است» منظورم ثروتاندوزی و حرص زدن و پول روی پول گذاشتن نیست؛ ثروت و سرمایهسالاری را نمیگویم، دربارهی پول دارم حرف میزنم. اسکروچِ دیکنز را همهمان میشناسیم و احتمالاً تا پیش از این که دچار آن تحول نهایی شود، اصلاً دوستش نداریم. اما -بیتعارف- این هم واقعیتی است که در جهان امروز، که بخش زیادی از معیارها و ارزشهای اجتماعی و حتا اخلاقیاش (بهدرستی و بهمنظور ایجاد رقابت در عرضهی خدمات) با سپردن امور به دست بخش خصوصی، با مالکیت و سرمایه تعریف شده، اگر بخواهی زندگیات کیفیت خوب داشته باشد، باید پول داشته باشی و دلِ خرج کردن. برای این که از خدماتِ درمانی مناسب استفاده کنی، برای این که در نظامهای آموزشی مترقی تحصیل کنی، برای این که کتابهای خواندنی بخوانی و کنسرتهای شنیدنی ببینی و تئاترهای دیدنی ببینی و حتا برای این که یک فوتبال درجهیک و مهیج تماشا کنی، خلاصه برای این که بتوانی از کف هرم مازلو فاصله بگیری، پول لازم داری، نه، اغراقآمیز شد! حتا برای ماندن در کف هرم مازلو هم پول لازم داری: خوراک و پوشاک و مسکن و سکس مجانی نیست! این نگاه درویشمسلکانهای که از کودکی در نظامهای ارزشی و آموزشی ایران توی کلهی ما فرو میکنند، واقعاً جاهای زیادیش میلنگد. اصلاً از دل همین لنگیدن است که خیلی از ما فکر میکنیم «پول حلال مشکلات است» (که این هم در این شکل مطلقی که بیان میشود، بیشک نادرست و محل تردید است)؛ افراط و تفریط. برنارد شاو میگوید «بیپولی ریشهی حضور همهی شیاطین است.» احسن الامور اوسطها؛ نه به آن شوری شور، نه به این بینمکی. بارها گفتهاند و گفتهایم که ما در جامعهی ایرانیمان نیاز به اصلاح بسیاری از نظامهای ارزشی داریم؛ رسیدن به تعریفهایی جدید، بهروز، اصولی، واقعبینانه، شعورمند و دور از شعار، برای مفاهیم و پدیدههایی که مدام و روزمره، و به شکلی انضمامی با آنها سروکار داریم، اما در لفافهایی مقدس یا شبهمقدس از انتزاع بستهبندی شدهاند. یکی از مفاهیمی که تعریف و مواجههمان با آن نیازمند حک و اصلاح جدی است، همین پول است. پولْ چرک کف دست نیست. وقتی مدام چنین گزارهای یا گزارههای مشابه آن را در کلهی آدمها فرو کنیم، نتیجهاش میشود همین تجملپرستی و ثروتدوستیای که در جوانی و میانسالی گریبانشان را میگیرد. اگر از اول تعریف درستی برای پدیدهها داشته باشیم، نه از اینور بام میافتیم، نه از آنورش. من با جاناتان سویفت همقولم که میگوید: «آدمهای هوشمند آنهایی هستند که سرشان را مشغولِ پول میکنند، نه دلشان را.» این را «عقل معاش» میدانم؛ شکلی رشدیافته از نگاه و توجه به مادیات، در مقابلِ دو گروه دیگر، اهالی افراط و تفریط، آنها که بیپولی ناشی از درویشمسلکیای دمُده را فضیلت میدانند و دیگرانی که جهان را در پول و مادیات خلاصه میکنند و غرق تجملند: اولیها بسیاری از لذتهای زندگی را هرگز درک نخواهند کرد و این ظلمی است که به خودشان میکند، دومیها هم معمولاً همانهایی هستند که به قول ویل راجرز «پولی را که به دست آوردهاند، صرف خریدن چیزهایی میکنند که لازم ندارند، تا مردمی را تحتتأثیر قرار بدهند که دوست نمیدارند.»