نویسنده: الهام روانگرد
جمعخوانی داستان کوتاه «خانهی آرزو»، نوشتهی رُدیارد کیپلینگ
ترکیب واقع با فراواقع، بیشتر اوقات شیرینی رازگونهای به داستان میبخشد و خواننده را تا آخر با خود همراه میکند؛ البته اگر این درهمتنیدگی بهدرستی انجام شده و همگن باشد. به نظر میرسد کپلینگ در «خانهی آرزو» بهخوبی از عهدهی این کار برآمده. او به گونهای این دو امر متضاد را در هم آمیخته، که برای خواننده همسنگ به نظر برسند و از این طریق است که او را به درونمایه نزدیک میکند؛ دو امری که در رخدادهای زندگی ظاهرا ربطی به هم ندارند، اما در باطن به نحو پیچیده و اسرارآمیزی با هم در ارتباطند و سرنوشت آدمی را رقم میزنند.
واقعگرایی، بهخصوص در لهجهی محلی این دو پیرزن قابلتوجه است و به نوعی ستینگ داستان را رقم میزند. استفاده از جغرافیای مشخص و لهجهی مشخص، بیشترِ بار شخصیتپردازی را به دوش کشیده؛ چه از جهت سطح اجتماعی و چه در جهت ارائهی شخصیتهای ساده و بدون پیچیدگی دنیای سنتی؛ دو شخصیتی که مشترکات بسیارشان زمینهی پذیرش و باور کردن اعتقادات خرافی را برایشان فراهم میکند. بعدازظهر شنبهای در ماه مارس و فوتبال و کلیسا و چای بعدازظهر انگلیسی، در کنار حرفهای پیرزن از نفرین همسر و فداکاریاش برای معشوق و خانهی آرزو، رایحهی قوانین ماورائی را بهآرامی درون واقعیت تراوش داده و چنان ظریف و با احتیاط این کار را کرده که نه گلدرشت است، نه توی ذوق میزند، و حتا برخی خوانندهها را به باور آن قانع میکند. خانهای که خانهی آرزو نامیده شده، هیچ شکل غیرواقعی ندارد، جز آن که خالی از سکنه است، حتا صدایی که از درون خانه شنیده میشود گواه حضور موجودی عجیب و غریب نیست -گویی پیرزنی چاق، که از آشپزخانهی خود به سوی در میآید- اما در عین حال رازآلود و وهمانگیز است. ضربهی نهایی نفوذ ظریف فراواقع در عناصر واقعی را در پایان داستان میبینیم؛ آنجا که خانم اشکرافت زخم بدخیم روی پایش را به خانم فتلی نشان میدهد و گواه ادعایش را عینی میکند. زخم به شکلی در ذهن خواننده حک میشود که خودش تصمیم بگیرد میخواهد کیک زندگی این زن را که با رحمت و نفرین درآمیخته و جایی میان واقع و فراواقع پخته شده، کامل بخورد یا فقط بخشی از آن را.