بعضی کتابها هستند که وقتی خواندنشان تمام میشود، تازه برای تو شروع میشوند. و کمکمک تبدیل میشوند به دوستی عزیز، که فارغ از قیلوقال دنیا و مافیها و آدمهای رنگرنگ، میتوانی جایی در خلوتت برایشان باز کنی و راهشان بدهی به خصوصیترین حریمها. «نامههایی به یک نویسندهی جوان» برای من، یکی از این رفیقهای جان است. خیلی سال پیش خواندمش (نسخهی اولی را که داشتم، به یک نامرد (!) امانت دادم، که برد و پس نیاورد) و تا امروز، ماهی نبوده که سری به آن نزده باشم. یوسا، این یوسای بزرگ، فقط داستاننویس خوبی نیست، معلم بزرگی هم هست، روشنفکر قابلتأملی هم هست، و اگر هنوز با او دمخور نشدهاید، باید برای خودتان نگران باشید؛ عمر آدمی آنقدر دراز نیست که بزرگان زمانهی خودش را نشناسد. بجنبید، که اگر نجنبید، بعد از آشنایی با او حسرت بیشتری خواهید خورد، که «چه دیر با او آشنا شدم.»