کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

وعده‌ای دیگر

17 فوریه 2019

نویسنده: سمیه‌سادات نوری
جمع‌خوانی داستان کوتاه «بشکه‌ی جادویی»، نوشته‌ی برنارد مالامود


«اگر فراموش کنی یهودی هستی، یک غیریهودی آن را به تو یادآوری می‌کند.» این نقل‌قول از برنارد مالامود، جهان ذهنی او را نشان می‌دهد. مالامود نویسنده‌ای یهودی و اهل امریکاست. او جزء سه نویسنده‌ی مطرحی است که برای اولین بار زندگی یهودیان را در جامعه‌ی امریکایی به تصویر کشیدند. برای مالامود یهودیت فقط یک دین نبود. او به یک قوم در جایگاه اقلیت نگاه می‌کرد و از دنیای آن‌ها می‌نوشت. داستان «بشکه‌ی جادویی» از این نویسنده، جنبه‌ی دینی و اجتماعی پررنگی دارد. لیو فینکل در این داستان طلبه‌ی جوانی است که به سفارش یک آشنا برای اقبال در جامعه تصمیم به ازدواج می‌گیرد. لیو که تمام سال‌های گذشته را در تلاش یادگیری شرعیات و رسیدن به درجه‌ی خاخامی بوده، چون نمی‌خواهد «کورکورانه جلو برود و کار دست خودش بدهد»، سراغ یک دلال ازدواج می‌رود. داستان با کشمکش لیو با خودش و سالزمن، دلال ازدواج، برای پیدا کردن همسر ادامه پیدا می‌کند و طلبه‌ی جوان در انتها با دختر سالزمن ازدواج می‌کند.
داستان روایت ساده‌ی یک ازدواج است، اما در بطن خود تردید‌های جامعه‌ی یهودی در امریکا را نشان می‌دهد؛ یهودیانی که به‌تازگی نسل‌کشی بزرگ آلمان نازی را پشت سر گذاشته‌اند و هنوز پر از ترس و تردید هستند. مالامود احساسات این جامعه را در زندگی روزانه و در ورود به سرزمینی جدید نشان می‌دهد. داستان درباره‌ی احساساتی است که منجر به تصمیم‌گیری‌ها می‌شود و آن‌چه که در نهایت به صورت تقدیر بر آن‌ها تحمیل می‌شود. لیو مردی جوان و ریاضت‌کشیده است. کم‌ترین نشانی از شور جوانی در او وجود ندارد و روی هدفش که رسیدن به درجه‌ی خاخامی است متمرکز مانده است. او نماینده‌ی تمام کسانی است که فداکارانه برای اهداف خیر جامعه ریاضت می‌کشند. در صحنه‌ی اولین دیدار لیو و دلال ازدواج، طلبه‌ی جوان از پنجره ماه را می‌بیند که مثل تخم‌مرغی از میان ابرها بیرون می‌افتد. تخم‌مرغ میان یهودیان نمادی از رنج‌های قوم در خروج از مصر است؛ اولین خروج بزرگی که به آوارگی آن‌ها منجر شد. این جنبه‌ی ریاضت کشیدن در میان شخصیت‌های داستان‌های مالامود باز هم تکرار می‌شود و به‌نوعی با ریاضت در مسیحیت مشابهت دارد. جاناتان روزن درباره‌ی آثار مالامود می‌گوید: «یهودی‌ها در آثار مالامود، مسیحیانِ واقعی هستند.» چنین تصویری به‌واسطه‌ی درک واقعی از حضور اقلیتی میان جامعه‌ی غالب ایجاد می‌شود؛ تصویر افرادی که سعی می‌کنند با وجود حفظ پیشنیه‌ی خود با محیط وفق پیدا کنند و درگیری شخصیت با این شرایط طنزی در داستان می‌سازد که همراه با ایجاد موقعیت‌های خاص برای شخصیت همراه می‌شود. لیوی ریاضت‌کشیده با شک به سالزمن نگاه می‌کند. نسبت به این که این مرد از منفعت‌های دلالی خود دست بکشد و حقیقتاً در جست‌وجوی همسر مناسبی برایش باشد مردد است. سالزمن -که یک فامیلی پرکاربرد میان یهودیان نیویورک است- برای مبرا کردن خود از این اتهام، از هیجانش نسبت به آشنایی افراد مناسب یکدیگر می‌گوید. او سعی می‌کند خود را عادی و یکی مثل همه نشان بدهد که فقط شادی دیگران خوشحالش می‌کند. اما وعده‌ی خوشحالی و خوشبختی را به لیو می‌دهد. لیو حتا نسبت به این که کارش فایده‌ای دارد یا نه دچار شک است. چنین شک و ترسی در جامعه‌ای با چنان پیشینه‌ای کاملاً طبیعی است. لیو می‌خواهد همسری انتخاب کرده و خانواده‌ای تشکیل دهد، همانند قومش که به دنبال تشکیل یک کشور هستند. هر دو به دنبال توصیه‌ی شخصی دیگر در تأمین جاه‌طلبی‌های‌شان به دنبال گسترش قلمرویی هستند که از آوارگی‌های مکرر جلوگیری کند و مستقر شوند. در اولین خروج بزرگ یهودیان از سرزمین‌شان، پیامبری بزرگ هدایت‌گرشان بود. اما حالا چه کسی لیو را برای خروجِ از دنیای تجرد و ورود به تأهل راهنمایی می‌کند؟ مردی که به گفته‌ی مالامود همیشه بوی ماهی می‌دهد. ماهی در سنت یهودیان نماد اراده‌ی خداست و این به‌ظاهر فرستاده از بشکه‌ای حرف می‌زند که منبع بی‌انتهایی است از آن‌چه لیو می‌خواهد‌؛ دختران جوان مناسب ازدواج. اما در ابتدا فقط شش کارت را نشان می‌دهد؛ مثل نمایندگانی که برای خروج قوم یهود از کشورهای‌شان فقط چند گزینه‌ی محدود پیشنهاد دادند و در نهایت همه‌ی آن‌ها رد شد، لیو هم هیچ‌کدام از آن دخترها را نمی‌پسندد. مالامود از عدد شش استفاده کرده تا طبق سنت کتب مقدس این تضاد درونی را نشان دهد. در نهایت لیو که خود را بدون چاره می‌بیند، موافقت می‌کند یکی از دخترها را ببیند، اما فقط ادب او را سر قرار نگه می‌دارد و به‌هیچ‌وجه دختر را نمی‌پسندد. در تمام لحظه‌های دیدار با دختر، لیو احساس می‌کند سالزمن در حال تعقیب آن‌هاست. او خود را گرفتارِ این قدرت برتر می‌بیند که بر مسائل اشراف دارد. در آخرین صحنه‌ای که با دختر است، برف مانند تکه‌های نان از آسمان می‌ریزد. برای یهودیان نان -به خصوص چالا- نشان‌دهنده‌ی غذایی است که خداوند برای کودکان قوم در زمان خروج بزرگ فرستاد؛ برکتی از سوی خداوند. با وجود چنین نشانه‌ای لیو سعی می‌کند با رد قاطعانه‌ی دختر، اراده‌ی خود را بر شرایط تحمیل کند. اما از نقشه‌ی تقدیر بی‌خبر است؛ تقدیری که سالزمن با جا گذاشتن پاکت عکس‌ها برای او رقم می‌زند. پاکتی که مانند جعبه‌ی پاندورا او را به سمت دختر سالزمن هدایت می‌کند. لیو برای پیدا کردن دختر به خانه‌ی دلال می‌رود. هرچقدر که سالزمن سبک زندگی لیو را تأیید می‌کند و در ابتدا با دیدن کتاب‌هایش آهی از رضایت می‌کشد، لیو با دیدن خانه‌ی محقر او متعجب می‌شود. همان‌جاست که می‌بیند وعده‌ی بشکه‌ی جادویی پوچ بوده و چنین چیزی وجود ندارد. اما کار برای او از کار گذشته است. درون او مانند قومی است که مهاجرت کرده و دیگر نمی‌تواند به جای اولیه برگردد؛ چه مصر قدیم باشد، چه کشورهای اروپایی و آفریقاییِ معاصر. حرکت آغاز شده و راه برگشتی نیست. لیو عاشق شده است؛ عاشق دختری که کفش‌های قرمز می‌پوشد و شاید فقط مسیرش گناهکارانه و مادی است، اما در رؤیاهای لیو لباسش سراسر قرمز است. با این وجود طلبه‌ی جوان او را می‌خواهد؛ چه بتواند هدایتش کند، چه نتواند. تمام وجود لیو در اشتیاق ورود به قلمروِ تأهل است؛ تأهل با زنی گناه‌آلود که زندگی را تماماً زیسته است. شوق بر منطق لیو غلبه می‌کند، مانند آن‌که شور و امید بر منطق یک قوم غلبه کرده است. با دعای سالزمن برای تمام آن‌ها که رفته‌اند و جایی در این تحول دوباره ندارند، داستان تمام می‌شود. «بشکه‌ی جادویی» در هفت بازه‌ی زمانی نوشته شده تا مالامود نشان دهد یک دوره کامل شده است. جست‌وجو به نتیجه رسیده و لیو متأهل و قوم مستقر شده است. اما هفت با خود نگرانی می‌آورد. فردای این ماجرا با شروع یک دوره‌ی جدید چه خواهد شد؟

گروه‌ها: اخبار, بشکه‌ی جادویی - برنارد مالامود, تازه‌ها, جمع‌خوانی دسته‌‌ها: برنارد مالامود, بشکه‌ی جادویی, جمع‌خوانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی, کاوه فولادی‌نسب

تازه ها

ساختار سیال یا مغشوش؟ تحلیل و نقد ساختاری روان‌شناختی داستان «شام شب عید»

«شام شب عید» با دسر کابوس و خیال هم مزه نداشت

یک روز فشرده

مردی در آستانه‌ی فصلی سبز

دلبستگی و رنج

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد