نویسنده: مریم ذاکری
جمعخوانی داستان کوتاه «بختآزمایی»، نوشتهی شرلی جکسون
داستان در تاریخ ۲۷ ژوئن، در یک روز زیبای آفتابی تابستان و در حالی که همهی اهالی روستایی کوچک برای برگزاری مراسم سالانهی بختآزمایی دور هم جمع شدهاند، آغاز میشود. اگرچه در ابتدا برپایی مراسم بختآزمایی هیجانانگیز بهنظر میرسد، اما با گذشت زمان مشخص میشود هیچکس تمایلی برای برنده شدن ندارد. تسی هاچینسون بدون هیچ نگرانی وارد فضای بختآزمایی میشود، اما همسرش بیل کاغذ حاوی نشان مخصوص را از داخل جعبه خارج میکند. اینجاست که او به عادلانه برگزار شدن مراسم اعتراض میکند و در ادامه، از میان اعضای خانواده هاچینسون، این خود تسی است که «برنده» میشود. در این مراسم برنده توسط مردم دهکده که شامل اعضای خانواده خودش هم میشوند، سنگسار میشود.
«بختآزمايى» تمام المانهاى يك داستان جذاب و تأثيرگذار را داراست و این جذابیت را مدیون مهارتهای جکسون در به کارگیری تعارضهاست؛ در حالی که خواننده خود را برای یک مراسم شاد و مفرح آماده میکند، با پایانی تراژیک و دهشتناک روبهرو میشود. داستان در یک روز زیبای آفتابی و در حالی که «گلها غرق شکوفه هستند» و «چمنها سبزِ سبز» اتفاق میافتد. نویسنده هیچ نشانهای از عاقبت داستان ارائه نمیدهد. خانوادههایی که کمکم دور هم جمع میشوند، مردانی که در مورد کشت و باران و تراکتور و مالیات گپ میزنند، برای هم لطیفه تعریف میکنند و به جای خندیدن فقط لبخند میزنند. راوی بختآزمایی را در ردیف رقصهای دستهجمعی، باشگاه نوجوانان و برنامهی هالووین، یکی از برنامههای رایج شهری نشان میدهد که آقای سامرز متصدی برگزاری آنهاست. حتا عنوان داستان -بختآزمایی- تداعیکنندهی مفاهیم مثبتی همچون برنده شدن پول و یا جوایز غیرنقدی است. نشانههایی از این دست هرگونه احتمال خشونت و وحشیگری را نفی میکنند.
با گذشت زمان کمکم سرنخهایی در داستان دیده میشود؛ مردم فاصلهی خود را از چهارپایهای که جعبهی سیاه اسامی بر روی آن قرار گرفته، حفظ میکنند؛ زمانی که آقای سامرز اسامی سرپرستهای خانوار را میخواند، افراد با نگاههای خشک و عصبی جلو میروند و برگهی خود را میگیرند؛ کار برداشتن قرعه از صندوق را کاری سخت و مردانه تلقی میکنند و حتا در حین برپایی بختآزمایی به چهرهی یکدیگر نگاه نمیکنند. اینها قاعدتاً آن عکسالعملی نیست که خواننده در یک مراسم بختآزمایی عادی انتظار داشته باشد. تمام این نشانهها ممکن است در خوانش اول توجه خواننده را چندان به خود جلب نکند و تا زمانی که تسی گریان روند بختآزمایی را غیرمنصفانه میخواند، همهچیز عادی بهنظر میرسد. هرچند اعتراض تسی، اعتراضی به اصل برگزاری مراسم نیست، بلکه اعتراض به انتخاب خود به عنوان قربانی است.
داستان به ظرفیت انسان برای انجام هر نوع خشونت و وحشیگری اشاره میکند؛ به ویژه اگر این خشونت با تأیید مذهب و یا مناسبات اجتماعی همراه باشد. جکسون اشاره میکند «هیچکس علاقهای نداشت سنت را حتا به اندازهای که در آن صندوق سیاه بود تغییر دهد.» با گذشت سالیان، تنها تغییراتی جزیی، آن هم در نحوهی اجرای بختآزمایی به وجود آمده، نه در اصل آن. بهعنوان مثال اسامی دیگر به جای پولک بر روی کاغذ نگاشته میشود و متصدی برگزاری هم دیگر سرودی اجرا نمیکند. هیچکدام از این تغییرات، ذرهای از خشونت نهفته در پس بختآزمایی نمیکاهد. جکسون ادامه میدهد «با اینکه روستاییان اصل آیین را فراموش کرده بودند و صندوق سیاه اولیه را از دست داده بودند، هنوز یادشان میآمد که باید از سنگ استفاده کنند.» همهی اعضای روستا مشتاقانه برای برگزاری این آیین وحشیانه شرکت میکنند و حتا چند قلوه سنگ در دستان دیوی هاچینسون، پسر تسی، میگذارند.
«بختآزمایی» داستان تقلیدهای کورکورانه است. مردم از مناسک و آیینهای خود پیروی میکنند و به خود جرأت سؤال پرسیدن در مورد آنها را نمیدهند. حتا کسانی را که این سنتها را کنار میگذارند تکفیر میکنند و دیوانه میخوانند. نويسنده به خوبى جنبههاى سياه وجودى انسان را به تصوير كشيده است؛ موجودى كه به انجام هر شرى قادر است؛ خواه در مراسم آيينى و سنتى باشد، خواه در مناسك مذهبى. اما آنچه داستان جكسون را متفاوت مىكند، زمان و فضاى داستان است. نويسندهی داستان يكى از قبيلههاى بدوى آفريقايى و يا شهرى در دوران پيش از تاريخ و حتا روستايى در دوران وايكينگها را روايت نمىكند، بلكه فضاى داستان جكسون روستايى در قلب آمريكاست. اينگونه بهنظر مىرسد كه او انسان معاصر را جداى از تمام وجوه انسانى، خطرناك توصيف مىكند؛ انسانى كه اگر دستش در برابر هرگونه هجمه و تجاوز و خشونت آزاد باشد، درنگى براى نشان دادن خوى حيوانیاش ندارد.