نویسنده: لاله دهقانپور
جمعخوانی مجموعهداستان «قنادی ادوارد»، نوشتهی آرش صادقبیگی
مجموعهداستان «قنادی ادوارد» نوشتهی آرش صادقبیگی، شامل شش داستان با مفاهیم و درونمایههایی است که درعین متفاوت بودن، بههم نزدیکند، و هرچند بارها به آنها پرداخته شده و تا ابد محور اصلی بسیاری از آثار هنری خواهند بود، تکراری نمیشوند؛ مفاهیمی مثل مواجهه با مرگ، بازیافتن ایمان، عشق، درد فراموششدگی، زوال آرزوها و… این مفاهیم عمیق در روایتهایی خوشخوان ارائه شدهاند که علت اصلی روانیشان توانایی نویسنده در قصهگویی است. صادقبیگی در این کتاب، بیش از اینکه درگیر فرم و سروشکل داستانها شود، بر داستانگویی و همراه نگه داشتن خواننده با روایت تمرکز کرده. بهقول خودش -در مصاحبه با رادیو فرهنگ- امروز بزرگان ادبیات جهان هم بیشتر به قصهگویی تمایل دارند تا فرمگرایی.
گنجینهی واژگان غنی نویسنده عامل دیگر خوشخوانی داستانها و قصهگویی باکیفیت کتاب است. عدم وجود محدودیت در استفاده از واژههای فارسی دست نویسنده را در توصیف جزئیات، فضاسازی و صحنهپردازی باز گذاشته و موجب شده خواننده بتواند داستانی کلیشهای مثل «صد مثلث» را بدونملال، تا آخر بخواند و حتی لذت ببرد. اگرچه سیر روایت در داستانهای «قنادی ادوارد» روان و جذاب است، ضعفهایی مثل باورپذیر نبودن اتفاقات، روایت بیشازحدگزارشگونهی بعضی داستانها، پندهای ایدئولوژیک و اخلاقی و…، مفاهیم عمیق درونمایهها را مخدوش کردهاند.
شروع داستان «پاسخ چشم» کوبنده است. خواننده از همان ابتدای داستان با خودکشی پرتو، همسر راوی، مواجه میشود؛ شکل نفسگیر و سؤالبرانگیزی از مرگ. نویسنده هنرمندانه تعلیقی را بهجان روایت میاندازد تا خواننده مدام از خودش بپرسد چرا زن موفق و خاصی مثل پرتو باید خودش را از زندگی محروم کند. اما درادامه، اتفاق باورناپذیری مثل سفر راوی به ترکیه و پیدا کردن دکتر روانشناس همسرش -بهواسطهی شمارهی تلفن یک رستوران- انرژی داستان را میگیرد و حتی موقعیت عجیب و قابلتأمل پایانبندی داستان را تحتالشعاع قرار میدهد.
گزارشی بودن روایتها ویژگی پررنگی در این مجموعه است؛ بهطوریکه گاهی چندین صفحه از داستانها به خاطرهگویی پهلو میزنند. البته روایت گزارشی ویژگی غیرقابلاجتناب راوی اولشخص است و راویهای پنج داستان از شش داستان «قنادی ادوارد» اولشخصند. بازههای زمانی طولانی روایتها و نقب زدن مدام به گذشته هم دلیل دیگر زبان و بیان گزارشی داستانهای این مجموعه است. و البته نباید از این نکته هم غافل شد که این شکل از روایت بیشتر برای رمان مناسب است تا داستان کوتاه.
همانطورکه اشاره شد، درونمایههای ارزشمند بعضی داستانهای این مجموعه فدای پندهای اخلاقی میشوند. این وضعیت مشخصاً در دو داستان «صد مثلث» و «کبابی سردست» بهوضوح بهچشم میخورد. در داستان «صد مثلث»، مردی که ایمانش بهواسطهی مصائب زندگی و پیش نرفتن آن بهشکل دلخواهش ضعیف شده، در پایانبندی داستان، با اتفاقی شبیه به معجزههای سریالهای مناسبتی صداوسیما، ایمان ازدسترفته را بازمییابد. شک و دلزدگی اعتقادی، بهخودیخود، درونمایهی جذاب و قابلتوجهی است، اما وقتی نویسنده با روایتی گلدرشت و باورناپذیر آن را ترسیم میکند، خوانندهی جدی ادبیات مأیوس میشود. داستان «کبابی سردست» هم از این قاعده مستثنی نیست. داستان با جملهی «همهچیز از مثانهی پدرشوهرم شروع شد» آغاز میشود. این جملهی تأثیرگذار کافی است تا خواننده داستان را کنار نگذارد. طنز جاری در سراسر داستان نیز گیرایی آن را دوچندان کرده. اما روایت طمع بیجا و درادامه، زوال آرزوهای همسر راوی در این داستان شکلی تبلیغی بهخودش میگیرد و به واضحترین شکل ممکن، این پیام را به خواننده القا میکند که اعتماد به خارجرفتهها و معاندین ثمرهای جز سیاهبختی ندارد. این شکل از اندرز دادن جایی در هنر و ادبیات ندارد و سطح اثر را پایین میآورد. البته چنین اتفاقی در همهی داستانهای کتاب نمیافتد؛ بهعنوانمثال، داستان «دویدن در خواب» -که از بهترین داستانهای مجموعه است- نحوهی مواجههی روانی پدری داغدار با مرگ فرزند شهیدش و تأثیر این مواجهه را بر فرزند دیگر روایت میکند و اگرچه درپایان کمی خیالپردازانه میشود، غیرقابلباور نیست و درونمایه را فریاد نمیزند.
بهطورکلی، میتوان گفت مجموعهداستان «قنادی ادوارد» مثل هر اثر ادبی دیگری حاوی نقاط قوت و ضعف است. داستانهای این مجموعه، عموماً، ملالآور نیستند و این قابلیت را دارند که با طیف وسیعی از مخاطبان ارتباط برقرار کنند؛ داستانهایی که نه عامهپسندند و نه سختخوان؛ اما ازآنجاییکه هر داستانی، بههرحال، پیامی را در خود حمل میکند، بیتوجهی نویسنده به چهبودگی این پیامها و چگونگی صورتبندی آنها در داستان و انتقالشان به خواننده، در بعضی داستانها، بر مهارت او در داستانگویی سایه انداخته است.