کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

نزدیک شو اگرچه نگاهت ممنوع است*

۱۵ دی ۱۳۹۹

نویسنده: زهرا علی‌پور
جمع‌خوانی داستان کوتاه «مردی با کراوات سرخ»، نوشته‌ی هوشنگ گلشیری


هوشنگ گلشیری نامی مهم و تأثیرگذار در سپهر ادبیات داستانی ایران است. منش گلشیری و آثاری که از او به‌ جا مانده، همگی نمونه‌ی روشن جهت‌گیری درست برای هدفی بزرگ است. آنچه او از ابتدای ورودش به مسیر نویسندگی تا پایان از خود به میراث گذاشته و ره‌آورد سفرِ داستانی اوست، جمع دانش و تکنیک‌های نوین نوشتن همراه با قریحه‌ی‌ ذاتی و علاقه است. «شازده احتجاب»، «نمازخانه‌ی کوچک من»، «کریستین و کید» و دیگرآثار او محصول تلاش نویسنده‌ای خوش‌ذوق و کاربلد است که همراه با بسیاری از اهالی جنگ اصفهان مجدانه کوشید تا جهان داستان فارسی را به آنچه در داستان‌نویسی روز و مدرن دنیا می‌گذشت، نزدیک و نزدیک‌تر کند، به‌طوری‌که خود در مقدمه‌ی مجموعه‌داستان «نیمه‌ی تاریک ماه» می‌نویسد: «جست‌وجوی ساختار متناسب با هر داستان در این سال‌ها مهم‌ترین مشغله‌ی من بوده است.» داستان «مردی با کراوات سرخ» گواهی بر همین ادعاست.
گلشیری تک‌گویی بیرونی را با هدفی مشخص و چشمانی باز برای این داستانش برگزیده؛ روایتی که بیش از هرچیز برای اثبات مضمون و درون‌مایه‌اش به فرمی گزارش‌گونه احتیاج داشته. داستان با مشخصات ظاهری آقای س. م. و با تعریف یک شماره برای او شروع می‌شود؛ مردی که از بیرون به تماشا، تفتیش و تفحص گذاشته شده و راوی مأمور به شناخت اوست. نام داستان سمت‌وسوی سیاسی و فکری سوژه‌ را تا حدود زیادی معلوم کرده و حالا نویسنده با زیرکی در تلاش است که مضامین و مشغله‌های موردنظر‌ خود را در قالب این داستان مطرح کند. آقای س. م. به‌گواه گزارش روزهای اول، مردی است معمولی، بیکار و دارای عادت‌هایی خارج‌ازعرف و تعریف‌شده برای یک مفتش ساواک. گزارش راوی که احتمال می‌رود برای مقام مافوق یا بازجویی تنظیم شده، هرچه جلوتر می‌رود، تغییرات ذهن نگارنده‌اش را هم ملمو‌س‌تر و روشن‌تر بازگو می‌کند. هرچه از روزهای آشنایی مأمور سازمان اطلاعات با س. م. می‌گذرد، مکان‌ها، کارها و حتی عادت‌های مشترک بیشتری برای نزدیک شدن به سوژه پیدا می‌شود و با پیش رفتن داستان، همسایگان، گفت‌وگوهای روزمره‌ی افراد، تکرار‌های روزمره‌ی س. م.، همه‌وهمه، مأمور کارکشته را به هضم شدنش در او و کارهای او سوق می‌دهند؛ دراین‌میان، تلاش‌های اندک مأمور برای به ‌دست گرفتن رخدادهای فی‌‌مابین و به فعلیت درآمدن‌شان -در صحنه‌ی فندک‌ کشیدن- برای سوژه‌ با ترفند س. م. خنثی و باطل می‌شود.
فارغ‌از تعهد سرسختانه‌ی گلشیری به فرم در داستان، در روند پیشرفت داستان نیز همواره ظرایف و طنز متعهدی به چشم می‌خورد. راوی به‌فراخور شغل و حالش در رفتار همه دقت می‌کند. مقایسه‌ی لوندی زن همسایه‌ی س. م. با همسایه‌ی خود، تفسیر تفریحات سالم و ناسالم سوژه و حتی تبری‌جویی از خطا و اشتباه در پایان داستان همگی ازاین‌دست طنازی‌ها هستند. راوی «مردی با کراوات‌ سرخ» تنهاست و به‌سبب همین تنهایی، با اندک‌توجهات رندانه‌ی س. م. مأموریت را فراموش می‌کند و کم‌کمک در تله‌ی شکارِ خود می‌افتد. برای نمایش این منظور و معنا، نه اغراقی ازسوی نویسنده درکار است، نه طراحی ویژگی‌های منحصربه‌فرد برای مأمور یا فرد موردنظر او؛ گلشیری به زیر پوست مأمور اطلاعات رفته و چشم اسفندیار او را جسته؛ انزوا و میل به مناسبات اجتماعی و تمایل به گفت‎‌وگو با مردی که از داستایفسکی کتابی می‌خواند و در رستوران سعدی عرق و لوبیا می‌خورد، زمینه‌ی لازم و کافی را برای این اتفاق فراهم می‌آورد. آنچه در شب بارانی، کنار رودخانه و درخلال مستی شبانه و ازخود‌بی‌خود شدن راوی بی‌نام‌ونشان اتفاق می‌افتد، پیروزی مغلوب بر غالب و کلیشه‌ی برعکسی تمام‌عیار است؛ جایی که مردی با کراوات سرخ به هیئت او و او نیز در قالب دیگری می‌خزد و تمایز بین این‌دو، درنهایت جنبه‌های بیشتری را از معنای مدنظر نویسنده آشکار می‌کند.
«مردی با کراوات سرخ» در ساده‌ترین تعریف ممکن، روایت صید شدن صیاد است؛ صیادی قابل و پرمدعا. حرفه‌ی او و سبک‌وسیاق آن و همه‌ی تعاریفی که از یک مأمور سازمان اطلاعات در باور مخاطب گنجیده، دست‌مایه‌ی هوشنگ گلشیری می‌شود برای روایت داستانی که فرم و محتوا در خدمت درون‌مایه و هدف نویسنده و در غیرانتزاعی‌ترین شکل ممکن قرار می‌گیرند. تکنیک‌های پیچیده‌ی روایی و اهمیت دادن به ساختارْ از داستان مزبور نمونه‌ای از بهترین داستان‌های سیاسی معاصر فارسی را می‌سازد؛ روایتی که نه آن‌چنان در قید زمان است، نه قفل‌‌وبندی با مکان و صحنه دارد؛ هرچه هست، تعریف درست از شرایط و جامعه‌ای است که با هر بازخوانی، تفسیر و ظنی تازه از آن برداشت می‌شود، بی‌آن‌که وارد شعارزدگی شود یا دسته‌ای خاص از توده‌های سیاسی را -بااین‌که نشان‌ها و المان‌هایی از آن‌ها نیز به همراه دارد- مهم جلوه دهد یا پررنگ کند.


* برگرفته از شعر «تا شام آخر»، سروده‌ی محمد مختاری.

گروه‌ها: اخبار, تازه‌ها, جمع‌خوانی, کارگاه داستان, مردی با کراوات سرخ - هوشنگ گلشیری دسته‌‌ها: جمع‌خوانی, داستان ایرانی, داستان کوتاه, کارگاه داستان‌نویسی, مردی با کراوات سرخ, هوشنگ گلشیری

تازه ها

عارِ اجباری

شاید که کار جهان بر اتفاق بود

بیماری تاریک

تلخم، خرابم و هیچ اگر بدانی فقط…*

خواب‌های فراموش‌نشده

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد