سامرست موام کهنسال در «حاصل عمر» (عبداله آزادیان، نشر ثالث) برمیگردد و به پشت سرش نگاه میکند؛ به یک عمر کار ادبی، از نمایش نامهنویسی تا رماننویسی. همه را با صراحت و صداقتی مثالزدنی مرور و داوری میکند و دور از واقع نیست اگر بگویم «حاصل عمر» کلاس است درسی که مکتوب شده و در […]
هشت و چهل و چهار خوانی | به روایت سوری امینی
تصوير و متن از صفحهی سوری امینی. كتاب هشت و چهل و چهار ماجراي مرد ساعت سازي است كه اين شغل از پدر بزرگ به پدر و از پدر به پسر رسيده . مرد ساعت ساز تصادف مي كند . ساعت هايي كه روي تخت بيمارستان افتاده ذهنش درگير ثاينه ها و زمان گذشته و […]
هشت و چهل و چهار خوانی | به روایت جواد ماهرزاده
تصوير از مریم حقشناسلاری متن از يادداشت جواد ماهزاده در روزنامه اعتماد كاوه فولادينسب، داستاننويس، مترجم و مدرس داستان است. در اين رمان كه به تازگي از وي منتشر شده، هويت انسان شهري امروز به هويت شهر گره خورده است. راوي داستان، جواني است به نام نياسان كه در مركز شهر (خيابان انقلاب) ساعتسازي دارد […]
اگر تحقیق معماری داستان میشد
پریسا رحیمزاده محقق معماری / داستاننویس از کودکی «کِرمِ کتاب»[۱] بودم؛ کرم هر کتابی. داستان اما میوۀ شیرینتری بود. دورۀ کارشناسی معماری مرا کرم کتاب معماری نکرد (به عللی که شاید ریشه در نظام آموزش معماری دارد و کاش کسی دربارهاش بنویسد). کرم کتاب داستان ماندم تا دورۀ مطالعات معماری که که مرا مشتاق خواندن […]
بازی دقیق و منظم با زمان
یادداشتی بر رمان«هشت و چهل و چهار» نوشته کاوه فولادی نسب بازی دقیق و منظم با زمان علیالله سلیمی نویسنده و منتقد دقت و نظم کاوه فولادی نسب در رمان«هشت و چهل و چهار» را از ابتدا تا انتهای این اثر خوش ساخت نمی توان نادیده گرفت. او به زیبایی داستان خود را مهندسی کرده و […]
یادداشت اسدالله امرایی بر کتاب «هشت و چهل و چهار»
«چند ماه اول نامزديمان بسيار پرتلاطم بود. در طول اين مدت، من مدام دستخوش ابراز عشقها، انتظارات و حتي تعصبات و حسادتهايش بودم. رنجآورتر از همه وقتي بود كه شروع كرد به درگير شدن با مادرم. به نظر او من بيش از حد تابع مادرم بودم و او چنين رقيبي را تحمل نميكرد. به ويژه […]
هشت و چهل و چهار خوانی | به روایت شیما ش
تصوير و متن از صفحهی شیما شرافتی. هشتگ چهل و چهار #چهلوچهار مثلِ درصد ادبياتِ من توو كنكور #چهلوچهار مثل پيش شماره ى تلفنش اون سال هاى اولى كه از ايران رفته بود #چهلوچهار مثلِ نقطهْ پايان سالْ شمارِ دايى حميد وقتى به پنج ماه نكشيده از دستش داديم #چهلوچهار مثلِ عمو حسامِ چهل […]