کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

به‌مناسبت بیست‌وپنجمین دوره نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران سلام کتاب – ۶۱ (هر کتابی، کتاب است؟)

۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۱

 

در روزهای اخیر دو سه باری رفتم نمایشگاه کتاب. این کار برایم حکم فال و تماشا را دارد؛ هم دوستانم در موسسه‌های انتشاراتی و خبرگزاری‌ها را می‌بینم و صله‌رحم به‌جا می‌آورم، و هم از انتشار کتاب‌های جدید مطلع می‌شوم و فرصتی اگر دست بدهد -که معمولاً هم می‌دهد- برشان می‌‌دارم و ورقی می‌زنم و یکی دو صفحه‌ای می‌خوانم. این نمایشگاه‌گردی‌ها تابه‌حال بارها با کتاب‌های خوبی مواجهم کرده. بگذریم. غرض از طرح مساله چیز دیگری بود. امسال توی نمایشگاه کتاب بارها و بارها صحنه‌ای را دیدم که البته تکراری بود و سال‌های پیش هم بود و -دست‌کم برای من- چشم‌آزار هم بود، اما امسال فراوانی‌اش و حجمش به شکل آزاردهنده‌ای بیشتر شده بود: نوجوان‌ها و جوان‌هایی که کیسه‌های تولیدکننده‌های کتاب‌های کمک‌آموزشی دست‌شان بود و لبخند رضایت از این‌که «کتاب» خریده‌اند، روی لب‌های‌شان نقش بسته بود. و من -همین‌طور که در صحن مصلا قدم می‌زدم تا به شبستان برسم- ذهنم درگیر این موضوع بود که آیا واقعاً هر فراورده کاغذی‌ای که صحافی شده باشد و شیرازه داشته باشد و جلدی و پشت‌جلدی، اسمش «کتاب» است؟ و آیا نمایشگاه بزرگ بین‌المللی تهران ما برگزار می‌شود تا نوجوان‌ها و جوان‌هایی که می‌خواهند وارد دبیرستان شوند، یا دانشگاه، یا دوره کارشناسی ارشد یا دکترا، بیایند محصولاتی را بخرند که محتویات‌شان را می‌شود توی کتاب‌های علمی تأییدشده موثق هم پیدا کرد، آن‌هم به شکلی کامل‌تر؟ و این‌که اصلاً درس خواندن و علم‌اندوزی مگر میان‌بر هم دارد؟ و کی گفته که این محصولات کمک‌آموزشی میان‌برهای مناسبی هستند؟ در کنار این‌ها، صحنه‌ای هم بود که از ندیدنش -نه بگذارید بگویم کم دیدنش- بسیار اذیت شدم: آدم‌هایی که کیسه‌های ناشرهای فرهنگی دولتی، عمومی یا خصوصی دست‌شان باشد و معلوم باشد که کتاب خریده‌اند تا «کتاب بخوانند»، نه این‌که راهی را میان‌بر بزنند یا چیزی از این دست. به نظرم رسید باید درباره مفهوم مطالعه بیشتر حرف بزنیم. واقعاً خواندن کتاب درسی و کمک‌درسی مطالعه محسوب می‌شود؟ موضوع وقتی دردناک می‌شود که ببینیم با همه این‌ها بازهم سرانه مطالعه در کشور عزیز ما -با این‌همه ادعای فرهنگ و تمدن- طبق بعضی آمار بین دو تا شش دقیقه و طبق بعضی دیگر نهایتاً هجده دقیقه در شبانه‌روز است. چنین توجهی شاید بتواند توجیه‌مان کند که چرا در مملکت هفتادمیلیونی، تیراژ کتاب‌های فرهنگی باید دوهزارتا باشد. فکرش را بکنید، یعنی اگر همه نسخه‌های رمان یا مجموعه‌داستانی هم فروش برود، تازه می‌شود این‌طور گفت که از هر سی‌وپنج‌هزار نفر ایرانی، یک نفر آن کتاب را خوانده. چه توقعی داریم. حتما هم در چنین جامعه‌ای روزمرگی می‌شود گفتمان غالب و آدم‌ها هر روز بیشتر و بیشتر از رویا دیدن و تنوع فاصله می‌گیرند. این هم هست البته، که در مقاله‌ای به نام «اهمیت داستان» از جان آپدایک (۲۰۰۹-۱۹۳۲) نویسنده، شاعر و منتقد آمریکایی خواندم که: «وقتي لازم است اهميت موضوعی جار زده شود، معنایش این است که آن‌قدرها هم موضوع مهمی نیست. بسياري از مردم بدون احساس نياز به داستان روزگار خود را سپري مي‌كنند و تعداد زیادی از مجله‌ها هم بدون چاپ داستان امورات‌شان به‌خوبی می‌گذرد.» این هم شیوه‌ای است. آپدایک دلخوری‌اش از جامعه‌اش این‌طور بیان می‌کند!

گروه‌ها: سلام کتاب

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد