کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

تأملات / ۱۰ فرهنگ در مسلخ بازار

۲۹ شهریور ۱۳۹۴

گایاتری اسپیواک در کتاب «مرگ یک دانش» می‌گوید در آغاز هزاره سوم تغییرات استراتژیکی در بازار نشر آمریکا رخ داده که به طور مستقیم در حوزه اندیشه و ادبیات تاثیرگذار بوده: «[در فاصله‌ی سال‌های ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۲] دانش ادبیات تطبیقی در ایالات متحده دستخوش تحولی عمیق و قابل توجه شد. بنگاه‌های انتشاراتی بازارِ ترجمه‌ی گزیده‌هایی از ادبیات جهان را به رسمیت شناختند. [و امروز] شخصیت‌های علمی و دانشگاهی پیشرو مشغول چنین گردآوری‌هایی هستند. به‌عنوان نمونه می‌شود گفت تمام ادبیات چین با چند فصل از «رویای تالار سرخ» و چند صفحه شعر نمایندگی می‌شود. چند یادداشت و یک معرفی توسط پژوهش‌گری اهل فلان منطقه تهیه می‌شود؛ منطقه‌ای که با هدفی مشخص توسط سردبیری ساکن ایالات متحده انتخاب شده است. این یک بازار بین‌المللی است. دانشجویانی در تایوان یا نیجریه از خلال ترجمه‌های انگلیسی‌ای که توسط ایالات متحده سازمان‌دهی شده‌اند، درباره‌ی ادبیات نقاط مختلف جهان خواهند آموخت.» گذشته از نگاه پسااستعماری اسپیواک که در همین پاراگرافِ مقدمه‌وار دارد این ایده را مطرح می‌کند که ایالات متحده آهسته و آرام مشغول سامان‌دهی جریان‌ها و جهت‌دهی به ادبیات جهان است (و اگر بازی به همین منوال پیش برود، دور نخواهد بود روزی که سرزمین‌ها نویسنده‌های خودشان را بعد از شناخته شدن در ایالات متحده به رسمیت بشناسند و اصلاً بخوانند)، آن‌چه در این نقل‌قول بیشتر توجه من را به خودش جلب می‌کند، تاثیر بنگاه‌های انتشاراتی است؛ پدیده‌ای که نه‌تنها در ایالات متحده، که در همین ایران خودمان هم در شرایط سیاسی طبیعی (و نه مثلاً در حد فاصل سال‌های ۸۴ تا ۹۲) و علی‌رغم فشارهای نسبی ساختارهای کلان سیاسی، تاثیرش همواره فراتر از سیاست‌های دولتی بوده است. دولت‌ها -خوب یا بد- می‌آیند و در بیشترین حالت ممکن هشت‌سالی زمام امور را به دست می‌گیرند و بعد اتاق‌ها و میزها را تحویل بعدی‌ها می‌دهند و می‌روند. اما بنگاه‌های انتشاراتی خصوصی (و نه بنگاه‌های وابسته به نهادهای دولتی و عمومی) مدیریت واحدی دارند که معمولاً دست‌کم تا پایان عمر بنیان‌گذارشان تداوم خواهند داشت، و البته این هم هست که اگر انتقال به نسل‌های بعدی به شکلی درست صورت بگیرد، عمر این بنگاه‌ها می‌تواند طولانی‌تر شود؛ نمونه‌اش خاندان علمی و بنگاه‌های انتشاراتی‌ای که امروز در سایه نام و اعتبار «علمی» رشد کرده‌اند. از این دیدگاه بنگاه‌های انتشاراتی خصوصی جزو مهم‌ترین هدایت‌گران فرهنگ و اندیشه و طبعاً ادبیات قرار می‌گیرند و نقش و وظیفه اجتماعی‌/فرهنگی‌شان بسیار فراتر از صرفاً تامین خوراک فرهنگی روز جامعه تعریف می‌شود. در تمام این نوشته به جای واژه «ناشر» عبارت «بنگاه انتشاراتی» را به کار برده‌ام تا نشان دهم که اصالت اقتصادی این موسسات را به رسمیت می‌شناسم، و اصلاً فراتر از این، برای‌شان احترام خاصی قایلم که در اقتصاد بیمار و مبتنی بر دلالی ایران، به سراغ تولید و آن هم تولید فرهنگی و بدتر از آن، تولید کتاب رفته‌اند. آسیبی که در این میانه وجود دارد و کار را حتی به نقض‌قرض هم می‌کشاند، این است که بسیاری از این بنگاه‌ها (که استراتژی اولیه‌شان ایفای نقشی فرهنگی بوده) به‌تدریج و در طول زمان و تحت تاثیر عوامل بیرونی و درونی بازار نشر دچار استحاله‌ی معنایی می‌شوند و در تصمیم‌گیری‌های‌شان سیاست‌های فرهنگی -که اصلاً علت وجودی‌شان بوده- جایش را به سیاست‌های اقتصادی صرف می‌دهد؛ و این‌طوری‌هاست که فرهنگ به مسلخ بازار می‌رود و دیگر چندان عجیب نیست که تاثیرگذاری بخش خصوصی در فرهنگ روزبه‌روز کم و کم‌تر می‌شود.

گروه‌ها: تأملات

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد