کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

تأملات / ۷ در میان خطوط

۳۱ مرداد ۱۳۹۴

کمتر کسی است که در حوزه ادبیات داستانی ایران فعال باشد (از نویسنده و ناشر گرفته تا منتقد و روزنامه‌نگار) و از حال بدِ این روزهای آن خبر نداشته باشد. ساده‌ترین –بخوانیم ساده‌اندیشانه‌ترین- شیوه مواجهه با این مساله –که البته طرفداران و سینه‌چاکان زیادی هم دارد- نفی است: این که راه را بر هرگونه امکان ایجابی‌ای ببندیم و تنها مفر این حال و روز نامراد را گزینه‌های سلبی‌ای چون طرد و تحقیر فله‌ای نویسندگان ایرانی، نادیده گرفتن یکجای ادبیات داستانی ایران و پناه بردن بی‌قیدوشرط به آثار ترجمه بدانیم. (که البته این آخری –خواندن آثار اندیشه‌ای و ادبی سرزمین‌های دیگر- اگر مقید به کیفیت باشد، فی‌نفسه لازم و اصلا از نان شب واجب‌تر است، اما وقتی با خودکم‌بینی تاریخی بعضی از ما در برابر غرب ترکیب می‌شود، شکلی گروتسک به خود می‌گیرد.) نفی و سلب، بوی تخریب می‌دهند و ترجیح من نیستند. «ساختن» و هر تلاشی در جهت آن، هم محترم‌تر است، هم ماناتر و هم –البته- دشوارتر؛ نه البته ساختنی کورکورانه و –چنان که افتاد و دانی- مبتنی بر آزمون‌وخطا، که بشود مصداق خشت اول چون نهد معمار کج… در اولین قدم لازم است داستان و داستان‌نویسی بازتعریف شود. امروز طیف‌ها و نظرهای مختلفی در این باب هست، که هرکدام نویسنده‌ها و هدایت‌گران فکری/نظری و تریبون‌های خاص خودشان را دارند. گستردگی این طیف‌ها از ادبیات صرفاسرگرم‌کننده و سطحی را دربرمی‌گیرد تا ادبیات نخبه‌گرای حتی‌ملال‌آور، که برایش چندان هم مهم نیست اصلا خواننده‌ای دارد یا نه. گفت‌وگوها و مشاجره‌های این طیف‌های ادبی معمولا به‌جای این که درباره بنیان‌ها و اصول باشد، درباره مصداق‌ها بوده و همین شده که در نهایت به بازتعریفی از داستان منتهی نشده؛ یکی ادبیات را «کالای فرهنگی» تاریخ‌مصرف‌داری می‌بیند که باید بفروش باشد، و دیگری آن را با «مانیفست» سیاسی/اجتماعی اشتباه می‌گیرد. راه عبور می‌تواند این باشد که از این دعواهای بی‌سرانجام عبور کنیم و داستان معاصر را –چنان که در عمل هست- پدیده‌ای «میان‌دانشی» (interdisciplinary) در نظر بگیریم که می‌خواهد با تلفیق دانش (و نه الزاما علم)، روش و تجربه حوزه‌ها و زمینه‌های مختلف در قبال مسایل معاصر خود اظهارنظر کند و بی‌که مجبور باشد میراث تاریخی خود را (که سرگرم‌کنندگی از دیرپاترین و مهم‌ترین عوامل آن است) کنار بگذارد، بتواند از مرزهای سنتی و ازپیش‌تعریف‌شده فراتر رود، در حصارشان اسیر نماند و به زبان زمانه نزدیک و نزدیک‌تر شود. در مقایسه معماری و مهندسی ساختمان می‌گویند «مهندس کسی است که درباره یک چیز، همه‌چیز را می‌داند، اما معمار کسی است که درباره‌ی همه‌چیز، یک چیزی می‌داند.» در دیدگاهی که داستان را پدیده‌ای «میان‌دانشی» می‌داند، نویسنده بسیار شبیه معمار در این تعریف/مقایسه است. و از همین گذرگاه است که می‌شود ایده‌ی داستان/پژوهش یا رمان/پژوهش را مطرح کرد، که البته خود مجال دیگری را می‌طلبد.

[۱]  این نامی است که دانیل لیبسکیند -معمار آمریکایی لهستانی‌تبار- به یکی از معروف‌ترین پروژه‌های معماری‌اش -موزه یهود در برلین- داده است.

گروه‌ها: تأملات

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد