کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

تأملی بر مقولة «داستان اجتماعی» با تمرکز روی داستان بلند «خروس» سلام کتاب – ۷۵ (خروس یعنی این)

۲۹ مرداد ۱۳۹۱

 

  1. در داستان اجتماعی، نویسنده -معمولاً از نظرگاهی انتقادی- به طرح مسایل مبتلابه جامعه می‌پردازد. در گفتمان رایج ادبی ما، داستان اجتماعی به‌خاطر قرابت‌های زیادش با داستان سیاسی، بیشتر اوقات با آن یکی فرض می‌شود، که البته این فرض درستی نیست. داستان سیاسی مستقیم و بی‌واسطه به حاکمیت می‌پردازد: یا آن را تکریم می‌کند (و البته این به ندرت اتفاق می‌افتد)، یا آن را در مرکز انتقادهای تندوتیز خود قرار می‌دهد (و معمولاً چنین است). داستان اجتماعی اما مسایل اساسی‌ای را جامعه گرفتار یا درگیرشان است، دست‌مایه خلق اثر ادبی قرار می‌دهد؛ مسایلی از قبیل خرافه‌پرستی، فساد اداری، فساد اخلاقی و خصلت‌های نادرستی که به هر دلیل سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در جامعه شکلی اپیدمیک به خود گرفته‌اند و قبح‌شان را از دست داده‌اند. نویسنده این نوع داستان، معمولاً -و البته نه همیشه- از منظر مصلحی اجتماعی ناروایی‌ها و تباهی‌های جامعه را مورد نقد قرار داده، علیه آن‌ها اعتراض می‌کند. از این حیث داستان اجتماعی را می‌توان داستان اعتراض یا ادبیات طاغی هم نامید. از بهترین نمونه‌های چنین نوع داستانی می‌توان «کلبه عموتم» (۱۸۵۲) نوشته هریت بیچراستو (۱۸۹۶ – ۱۸۱۱) نویسنده آمریکایی را نام برد. این رمان از سویی آیینه تمام‌نمای جامعه آمریکایی زمانه خودش است، و از سوی دیگر به زیبایی و دقت هرچه تمام‌تر، به افشای بی‌عدالتی‌های رواداشته بر سیاه‌پوستان جامعه آمریکایی آن زمان نیز می‌پردازد و تبدیل می‌شود به مانیفستی علیه تبعیض نژادی. داستان اجتماعی در ایران نیز از محبوبیت زیادی برخوردار بوده و هست؛ به‌خصوص در دهه‌های سی، چهل و پنجاه. ناگفته نماند که اکثر قریب به اتفاق نویسنده‌های ایرانی، دچار همان سوءتفاهمی بوده‌اند که پیشتر ذکر کردم، یعنی داستان اجتماعی را همان داستان سیاسی فرض می‌کرده‌اند و با همان چپ‌گرایی که نگاه غالب آن زمانه روشنفکران ایرانی بوده، و از منظری سیاسی آثارشان را می‌نوشته‌اند.

۲ . یکی از شاخص‌ترین نویسنده‌های ایرانی که در آثارش فارغ از سیاست -یا راحت‌تر بگویم: سیاست‌زدگی- به نقد جامعه زمانه خودش و کژی‌ها و کاستی‌های آن می‌پردازد، ابراهیم گلستان است. او همیشه آگاهانه -و با زاویه زیادی هم- از اپیدمی چپ‌گرایی روشنفکری ایرانی فاصله گرفته و به نظر می‌رسد همین استراتژی یا انتخاب است که امکان پرداختن به نقد اجتماعی را به او داده. یکی از آثار داستانی او که این ویژگی را به بهترین شکلی در خود دارد، داستان بلند «خروس» است. این داستان در جنوب ایران جریان دارد و روایت دو روز از زندگی راوی‌ای شهرنشین و همراهش است که مجبور می‌شوند در خانه یک قاچاقچی قاچاقچی‌زاده در روستایی اقامت کنند. در خلال این روایت کوتاه راوی و همراهش -و خواننده هم در کنار آن‌ها- شاهد رویدادهای شگفتی هستند که از دل خرافه‌های اهالی روستا سربرمی‌آورند و فضایی گروتسک را خلق می‌کنند. راوی و همراهش -که می‌توانیم آن‌ها را دو روی یک سکه یا دو بعد متفاوت و گاه متضاد از یک شخصیت بدانیم- باهم گفت‌وگوهایی دارند و در خلال همین گفت‌وگوهاست که گلستان این مجال را پیدا می‌کند یا برای خودش ایجاد می‌کند که به نقد وضع موجود و پدیده‌ای به‌نام خرافه‌پرستی بپردازد. «خروس» به‌لحاظ ساختاری یک داستان واقع‌گرای نمادین است و این قابلیت را دارد که تعمیم پیدا کند به تمام جامعه بشری. در کنار موضوع جذاب و روایت خوش‌خوان، «خروس» مثل سایر آثار گلستان ویژگی دیگری هم دارد و آن زبان متشخص و منحصربه‌فردی است که گلستان در نوشتنش به کار برده است؛ زبانی که در عین برخوردار بودن از کیفیتی ادبی، مغلق و پیچیده نیست. پیشنهاد این هفته «سلام کتاب» را در سال ۱۳۸۴ نشر اختران منتشر کرده است.

  1. بی‌ارتباط به کتاب، اما مرتبط با مقولة فرهنگ: بیست‌ودوسال پیش در چنین روزی هنر و ادبیات ایران، یکی از گنجینه‌های کم‌یاب خود را از دست داد: مهدی اخوان‌ثالث (۱۳۶۹ – ۱۳۰۷). او در میانه‌های قرن حاضر یکی از قدرتمندترین ادامه‌دهندگان راهی بود که نیما در اوایل قرن ابداع کرده بود. خلاقیت و دانش او در کنار هم، افق‌های جدیدی را پیش روی شعر مدرن فارسی باز کرد و بی‌جا نیست که او را یکی از قله‌های بی‌بدیل شعر معاصر می‌دانند. اخوان‌ثالث شناخت دقیق و عمیقی از شعر کلاسیک داشت و این شناخت نه تنها زبان اشعار او را غنا می‌بخشید، که در تصویرسازی‌ها و ساختمان آن‌ها هم تأثیر می‌گذاشت و کیفیتی ویژه درشان ایجاد می‌کرد. درباره اخوان زیاد گفته‌اند و خودم هم یک بار مقاله مفصلی درباره‌اش نوشته‌ام و قصد دوباره‌گویی و اطاله کلام ندارم. هدفم این بود که از شاعر محبوبم ذکر خیری کنم و چه‌چیز بهتر از این، که این بند را نقل‌قولی از خودش -بخشی از مقدمه درخشان کتاب «زمستان» (۱۳۳۴)- به پایان برم: «اگر گله یا شکوایی هست، از راه‌زنان و فریب‌پیشگان باید داشت که همیشه با این دست، دست شما را می‌فشرند تا آن دست‌شان آزاد باشد که در تاریکی دست دیگری را هم نهفته بفشرد، و نیز از آن‌ها که زیر این جامه که پوشیده‌اند، برهنگی‌شان نیست، بازهم و بازهم و بازهم (چون پیاز) جامه دیگری است. من دیگر چشمم به تاریکی عادت کرده است، و دست‌های آزاد را که دام و حلقه بندگی است، می‌بینم. این است رنج و یأس‌نامه «امید»، مرد ملامتی لولی‌وشی که همیشه یکتاپیرهن بود و هردو دستش زنجیر محبت روستاییانه‌اش.»
  2. ۴. حالا کمی دیر شده باشد شاید. گفتن از زلزله را می‌گویم… شنبه گذشته روزنامه و به‌تبع آن، این ستون منتشر نشدند. گفتن از زلزله هم ماند برای امروز. و حالا به‌جای هم‌دردی صرف، می‌شود کمی با فاصله به موضوع نگاه کرد. من هم -مثل همه- برای مردم آذربایجان متأسفم؛ داغ از دست دادن عزیزان و رنج بی‌خانمانی هرکدام به‌تنهایی اندوهی عظیم است. اما این تنها یک روی سکه است. من برای مردم آذربایجان خوشحال هم هستم. این زلزله خیلی‌چیزها را از آن‌ها گرفت، این درست. اما آن‌ها را از ثروتی عظیم هم آگاه کرد. آن‌ها می‌دانند حالا که هم‌وطنان‌شان آن‌قدر دوست‌شان دارند که بی‌درنگ و بی‌نیاز از خواهش و تبلیغ، آستین‌های‌شان را بالا می‌زنند و به یاری‌شان می‌شتابند.

گروه‌ها: سلام کتاب

تازه ها

قصه‌ای در دل داستان

از رنج هنر

شفقی قطبی در آسمانی خاکستری

دیدار و گفت‌وگو با کاوه فولادی‌نسب

مونولوگ‌های یک راوی در سرزمینی بدون‌پیرنگ

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد