کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

تأملی بر مقولة «رمان تاریخی» با تمرکز روی رمان «من منچستریونایتد را دوست دارم» سلام کتاب – ۶۶ (پیشرفت امپرسیونیستی سرطان)

۲۷ خرداد ۱۳۹۱

 

  1. چند سال پیش در محفلی کم‌وبیش خصوصی در منزل استادم، جمال میرصادقی، برای اولین بار دکتر محمدرضا شفیعی‌کدکنی را دیدم. بحث آن غروب پاییزی حول‌وحوش ادبیات داستانی سال‌های پس از انقلاب می‌گذشت و شعیفی‌کدکنی معتقد بود که یکی از مهم‌ترین ضعف‌های ادبیات داستانی این سال‌ها یا شاید هم نویسنده‌های این سال‌ها، این است که سراغ تاریخ نمی‌روند. او معتقد بود که تاریخ منبع الهامی خوب و سرشار است برای نویسنده و -این بخش حرفش خیلی جالب بود که- می‌تواند هم به‌سادگی و در حد کمال قابلیت‌های نمادین و سمبلیک و روزآمد پیدا کند. آن‌چه در بحث آن روز از دکتر شفیعی‌کدکنی آموختم این بود که ژانر مغفول «تاریخی» در داستان‌نویسی و رمان‌نویسی اهمیت زیادی دارد و کارکردهای زیادتری. اهمیتش برمی‌گردد به این‌که از نگاه یک نویسنده هنرمند نوری می‌اندازد روی بخشی از تاریخ یک سرزمین و کارکردش این است که هم می‌تواند خواننده‌هایش را به فلان برهه از تاریخ علاقه‌مند کند و دریچه‌ای یا مطلعی شود برای مطالعات بعدی‌شان و هم می‌تواند حرف‌هایی را که گفتن‌شان در خلال روایتی معاصر سخت یا ناممکن است، راحت‌تر بگوید… کیست که به این جمله ساده معتقد نباشد که «تاریخ همیشه تکرار می‌شود»؟ نگاهی به ادبیات داستانی معاصر ایران نشان می‌دهد که بسیاری از آثار ماندگار و موفق در همین ژانر تاریخی قرار می‌گیرند؛ از «شازده احتجاب» (هوشنگ گلشیری) گرفته تا «شب هول» (هرمز شهدادی)، و از «طوبا و معنای شب» (شهرنوش پارسی‌پور) گرفته تا «تالار آیینه» (امیرحسن چهل‌تن) و «دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد» (شهرام رحیمیان). این هم ناگفته نماند که داستان یا رمان تاریخی لزوماً منطبق با تاریخ نیست، چون تاریخ‌نگاری نیست و قرار نیست نویسنده بنشیند بر مسند مورخ. اصلاً همین است که خواندن داستان یا رمان تاریخی را جذاب می‌کند؛ همین که نویسنده می‌تواند براساس ویژگی‌های شخصیتی‌اش و جهان‌بینی‌اش نگاهی منحصربه‌فرد به تاریخ داشته باشد، نگاهی که فقط در اثر او می‌تواند شکل بگیرد و نه جایی دیگر. آن روز عصر گفت‌وگو با میرصادقی و کدکنی به خواندن بخش‌هایی از شعر «میراث» اخوان‌ثالث ختم شد: «پوستینی کهنه دارم من / سالخوردی جاودان‌مانند / مرده‌ریگی داستان‌گوی از نیاکانم، که شب تا روز / گویدم چون و نگوید چند / … / پوستینی کهنه دارم من / یادگار از روزگارانی غبارآلود / مانده میراث از نیاکانم مرا، این روزگار آلود.»
  2. «من منچستریونایتد را دوست دارم» (نشر چشمه – ۱۳۹۱) رمان جدید مهدی یزدانی‌خرم است؛ رمانی که بخش عمده روایتش در حد فاصل اشغال ایران توسط قوای متفقین در شهریور ۱۳۲۰ و کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ جریان دارد. این خیلی خوب است که بعد از مدت‌ها آدم می‌تواند رمانی تاریخی بخواند که به مهم‌ترین و -از جنبه‌هایی- جذاب‌ترین مقطع تاریخ معاصر کشورمان می‌پردازد. و اصلاً دلیل انتخاب «من منچستریونایتد را دوست دارم» به‌عنوان پیشنهاد هفته «سلام کتاب» همین است؛ همین فضای متفاوتی که یزدانی‌خرم در رمانش ساخته و پرداخته و با نثری روان و لحنی آمیخته به طنز روایتش کرده است. رمان در تهران اوایل دهه هشتاد شروع می‌شود، اما بلافاصله با پاساژی سریع به سال ۱۳۲۰ می‌رود. وقتی پیشتر در خبرهای مربوط به انتشار کتاب خوانده بودم که رمان دویست‌وبیست‌وچند صفحه است و بیش از صد شخصیت دارد، با خودم کلی درباره چگونگی امکان ساختن و پرداختن این‌همه شخصیت در چنین حجمی از نوشتار فکر کرده بود. ساختار روایی «من منچستریونایتد را دوست دارم» اما جواب خوبی بود برای کنجکاوی‌ام. شیوه‌ای که یزدانی‌خرم برای روایت رمانش انتخاب کرده، شیوه‌ای بدیع و جذاب است. راوی رمان او راوی دانای کل بازیگوشی است که مانند دوربینی به نظاره رخدادهای دوروبرش می‌پردازد. به این ترتیب ساختاری به وجود آمده که مجموعه‌ای از خرده‌روایت‌ها را کولاژوار در کنار هم قرار داده و از این راه توانسته چهره‌ای ملموس از تهران در آن دوازده سال کذایی به تصویر بکشد. گرچه یزدانی‌خرم در جایی گفته که رمانش اثری است «در هجو زمان و جعل تاریخ»، اما به نظر می‌رسد شخصیت اصلی رمان همین تاریخ است. در «من منچستریونایتد را دوست دارم» آدم‌ها و خرده‌روایت‌ها و صحنه‌ها و مکان‌ها و اشیا، همه‌وهمه جوری کنار هم قرار گرفته‌اند که تصویری ملموس و نزدیک به واقع از تاریخ دوازده‌ساله ساخته شود: تصویری که -گرچه خوشایند نیست- اما ملغمه‌ای است از بی‌اخلاقی، فقر، سنت‌زدگی، تعصب، کینه، فحشا، فساد و جنایت. «من منچستریونایتد را دوست دارم» در اواخر نمایشگاه کتاب منتشر شد و گویا از این هفته چاپ دومش هم روانه بازار کتاب خواهد شد. این حد نصاب خوبی است و بسیار فراتر از معیارهای داستان‌خوانی در کشور ما. بخشی از این استقبال برمی‌گردد به شهرت مطبوعاتی یزدانی‌خرم، اما بی‌تردید بخشی از آن هم به‌خاطر جذابیت‌هایی است که رمان در خود دارد، از رویکرد تاریخی‌اش گرفته تا شیوه روایتش، و از زبان و لحنش گرفته تا شخصیت‌پردازی و صحنه‌سازی‌اش.
  3. بی‌ارتباط به کتاب، اما مرتبط با مقولة فرهنگ: استاد نی‌نواز حسن کسایی بعد از مدت‌ها دست‌و‌پنجه نرم کردن با بیماری پنج‌شنبه گذشته -بیست‌وپنجم خردادماه- در سن هشتادوچهارسالگی چشم از جهان فرو بست. او متعلق به نسلی از بزرگان موسیقی ایرانی بود که در دهه بیست فعالیت خود را شروع کردند و در دهه‌های سی و چهل و تا اواسط دهه پنجاه، هر کدام در حوزه‌ای تک‌ستاره‌ای درخشان در آسمان موسیقی ایرانی بودند. کسایی در دوران فعالیتش با ارکسترهای متعدد رادیو به سرپرستی بزرگانی چون ابوالحسن صبا، حسین یاحقی، حبیب‌الله بدیعی، محمد میرنقیبی و همایون خرم همکاری داشته. «سلام» در دستگاه چهارگاه بی‌تردید یکی از معروف‌ترین قطعات بدون کلام موسیقی ایرانی است که کسایی در سن‌وسال جوانی‌اش ساخته بوده و سال‌های‌سال هر روز صبح از رادیو اصفهان پخش می‌شده و نشاط صبحگاهی را هدیه می‌کرده به مردم نصف جهان. چندوقت پیش در گشت‌وگذاری اینترنتی به فیلمی برخوردم که کسایی جوان را نشان می‌داد که ایستاده بود روی سن مقابل میکروفون و جمعیت، و داشت با انگشت اشاره‌اش نی می‌زد. لبخند شیطنت‌آمیزی هم روی لب‌های بود و خودش می‌دانست چه بازیگوشی خارق‌العاده‌ای دارد می‌کند. پنج‌شنبه که خبر درگذشتش را خواندم، آن تصویر -آن لبخند شیطنت‌آمیز- دوباره آمد مقابل چشم‌هایم و آن جمله علی حاتمی دوباره توی گوشم صدا کرد که: «آیین چراغ خاموشی نیست.» برای حسن کسایی اشک نریختم، یک بار دیگر «سلام»ش را گوش دادم.

گروه‌ها: سلام کتاب

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد