کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

تأملی بر مقولة «وضعیت و موقعیت» با تمرکز روی مجموعه‌داستان «قناری‎‌باز» سلام کتاب – ۳۳ (خیابان خیس خالی)

۲۱ آبان ۱۳۹۰

 

  1. هر داستانی می‌تواند براساس عناصر خاصی شکل بگیرد. بعضی داستان‌ها هستند که براساس شخصیت شکل می‌گیرند. در چنین داستان‌هایی خواننده با شخصیت‌هایی روبه‌رو می‌شود که خصلت‌هایی ویژه و ساخت و پرداختی مناسب دارند و می‌توانند عمل داستانی را پیش ببرند. از نمونه‌های چنین نوع آثاری می‌توان «دایی‌جان ناپلئون» نوشته ایرج پزشک‌زاد (متولد سال ۱۳۰۶) و «دیوید کاپرفیلد» اثر چارلز دیکنز (۱۸۷۰-۱۸۱۲) را نام برد. بعضی دیگر از داستان‌ها هستند که براساس وضعیت و موقعیت شکل می‌گیرند. در این داستان‌ها بیشتر و پیشتر از آن‌که شخصیت در کانون تمرکز قرار بگیرد و پیش بردن عمل داستانی به عهده او باشد، این وضعیت و موقعیت موجود است که اهمیت پیدا می‌کند. در این‌دست داستان‌ها شخصیت‌پردازی چندان اهمیتی ندارد و حتی ممکن است آدم‌های داستان در حد تیپ باقی بمانند و تبدیل به شخصیت‌های جاافتاده داستانی نشوند. مهم‌ترین ویژگی چنین داستان‌هایی تعمیم‌پذیری آن‌هاست، که علتش همان پرداخت کمتر شخصیت‌ها و ماندنشان در حد تیپ است. در چنین حالتی گروه زیادی از خواننده‌ها می‌توانند خود را در جای شخصیت‌های داستان قرار دهند و از همین رهگذر، هم تجربه جذاب‌تری را با خواندن داستان سپری کنند و هم احساس همذات‌پنداری بیشتری با آدم‌های توی داستان داشته باشند. از نمونه‌های چنین آثاری می‌توان رمان «فریادها» نوشته لوران گوده (متولد سال ۱۹۷۲) را نام برد.
  2. پیشنهاد این هفته «سلام کتاب» مجموعه‌داستان «قناری‌باز» (۱۳۸۹ – نشر چشمه) دومین اثر حامد اسماعیلیون است. او پیشتر با مجموعه‌داستان اولش، «آویشن قشنگ نیست» (۱۳۸۷ – نشر ثالث) در سال ۱۳۸۸ موفق شد جایزه بهترین مجموعه‌داستان اول را در نهمین دوره جایزه بنیاد گلشیری از آن خود کند. «قناری‌باز» به‌اندازه کتاب قبلی اسماعیلیون تکان‌دهنده نیست، اما اگر به‌عنوان اثری مستقل و جدا از کار قبلی نویسنده‌اش در نظر گرفته شود، می‌توان گفت که جزو مجموعه‌داستان‌های خوبی است که در یک‌ساله اخیر منتشر شده. مفهوم مشترک در میان داستان‌های مجموعه، نوستالژی یا غم غربت است. آدم‌های داستان‌های «قناری‌باز» همه‌شان چیزی را در گذشته جا گذاشته‌اند؛ چیزی که می‌تواند خاطره یک قناری باشد یا آرزوی دیدن دوباره شهر مادری یا رویاهای نوجوانی و جوانی. این مجموعه هشت داستان کوتاه دارد که بیشترشان براساس وضعیت و موقعیت شکل گرفته‌اند و هرکدامشان ساختار ویژه‌ای دارند. داستان اول «قناری‌باز» نام دارد و داستان مردی است که از کودکی تا لحظه احتضار فکروذکرش قناری‌هایش بوده. این داستان ترکیبی از دو زاویه‌دید اول‌شخص دارد که ساختاری خاطره در خاطره را شکل می‌دهد؛ ساختاری که می‎توانست بسیار جذاب‌تر و خلاقانه‌تر باشد به‌شرط آن‌که کمی دقیق‌تر مورد استفاده می‌گرفت. در شکل موجود، «قناری‌باز» داستانی دوپاره است. داستان دوم «آی عشق! چهره آبی‌ات پیدا نیست»، از منظر نقد اجتماعی دو مقوله صداقت و حقوق زنان را مطرح می‌کند. دختر این داستان وقتی صادقانه عشقش را ابراز می‌کند، چنان واکنش‌هایی از سوی اعضای خانواده‌اش می‌بیند که زندگی‌اش تباه می‌شود. «چیزی میان گلدان‌ها» داستان سوم مجموعه است. این داستان علی‌رغم فضاورنگ قدرتمند، گفت‌وگونویسی خوب و صحنه‌پردازی مناسبش چیزی کم دارد و انگار در درون متنش کامل نمی‌شود. نام داستان چهارم مجموعه «حسین حسینی، جمعی گروهان تخریب» است. این داستان با ساختاری نامه‌ای تلاش دختری جوان را نشان می‌دهد برای دست‌یابی به اطلاعاتی که به عموی شهیدش مربوط می‌شود. نویسنده در این داستان به‌خوبی توانسته تغییر لحن تدریجی دختر در نامه‌ها را از آب دربیاورد. «شهرک مروارید» داستان آرزوهای بربادرفته و خیال‌های خام یک مرد است. او یکی از سهام‌داران شهرکی ویلایی است که ساختش متوقف شده و در پیچ‌وخم‌های معمول اداری گیر کرده. داستان ششم مجموعه «عصر تابستان» نام دارد. مفهوم مرکزی این داستان هم مانند بسیاری از داستان‌های دیگر مجموعه، حرمان است. «اتاق قرمز خیابان پشتی» نوستالژیک‌ترین داستان مجموعه است که در قالب روایتی اول‌شخص و به‌کمک فلاش‌بک، خاطره رویاپردازی‌های سال‌های آخر دبیرستان راوی و دخترخاله‌اش را به تصویر می‌کشد. شاخص‌ترین داستان مجموعه، آخرین داستان آن است: «نیالا». این داستان یک روز از زندگی دختر و پسر جوانی را نمایش می‌دهد که در کوه باهم آشنا می‌شوند و وقتی تفریح یک‌روزه‌شان تمام می‌شود، بی‌آن‌که خبری از تداوم رابطه‎شان باشد، هرکس سراغ ادامه زندگی‌اش می‌رود. این داستان بی‌هیچ کشمکشی پیش می‌رود و زیبایی‌اش در همین آرامشی است که در خود دارد. اسماعیلیون در این کتابش هم مانند اثر قبلی‌اش از زبانی روان و خوش‌خوان استفاده می‌کند و کم‌کمک می‌توان تسلط او در استفاده از زبان گفتاری را یکی از ویژگی‌های نویسندگی‌اش دانست.
  3. بی‌ارتباط به کتاب، اما مرتبط با مقولة فرهنگ: سه‌شنبه هفته گذشته روز زیبایی بود. برف تهران را سفیدپوش کرده بود و کم نبودند تهرانی‌هایی که صبح وقتی چشم‌شان را باز کردند و از پنجره نگاهی به خیابان انداختند -دانسته و نادانسته- شعر شاملوی بزرگ را در ذهن مرور کردند که: «برف نو! برف نو! سلام، سلام / بنشین، خوش نشسته‌ای بر بام.» تمام روز پاکی از آسمان می‌بارید و به میمنت این پاکی، هوای شهرها و به‌خصوص پایتخت هم قابل تنفس شده بود. اما در این روز پاک، اتفاقی افتاد که هنوز ذهن من را رها نکرده. حدود ساعت یازده شب بود. هنوز برف می‌بارید. تنها توی ماشین بودم و به‌سمت خانه‌ام می‌رفتم. از دور کنار خیابان زوجی را دیدم که منتظر ماشین ایستاده بودند و چتر هم نداشتند. فکر کردم باید سوارشان کنم. سرعتم را کم کردم، اما وقتی به نزدیکی‌شان رسیدم، ذهنم شروع کرد به یادآوری صفحه‌های حوادث روزنامه‌ها. آرام پایم را از روی پدال ترمز برداشتم و آرام‌تر پدال گاز را فشار دادم. بی‌معرفتی کردم. باید از آن زن و مرد جوان -اگر خواننده این یادداشت هستند- عذرخواهی کنم، البته فکر می‌کنم آن‌ها هم -اگر منصف باشند- به من حق می‌دهند؛ زندگی شهری ما آن‌قدرها امن نیست که آدم دست به چنین خطرهایی بزند. صفحه‌های حوادث و شنیده‌های جسته‌وگریخته توی تاکسی‌ها و مترو گواه این مدعایند. در این میان دو نکته هست که ذهن من را درگیر کرده. اول این‌که هرچه باشد شهرهایی زیادی در جهان وجود دارند که امن هستند و میزان جرم‌خیزی‌شان کم است؛ چرا پایتخت ما با این‌همه پیشینه و ید طولایی که در توجه به اخلاقیات داریم، جزو این شهرها نیست؟ دوم این‌که در بسیاری از پایتخت‌های دنیا خطوط اتوبوسی وجود دارد به نام اتوبوس شب (Night Bus) که اگر نه به‌اندازه خطوط روز، اما تا حد زیادی شهر را پوشش می‌دهند و کاری می‌کنند که شب‌ها هم کسی توی خیابان نماند؛ چرا در پایتخت ما چنین چیزی وجود ندارد؟

 

گروه‌ها: سلام کتاب

تازه ها

قصه‌ای در دل داستان

از رنج هنر

شفقی قطبی در آسمانی خاکستری

دیدار و گفت‌وگو با کاوه فولادی‌نسب

مونولوگ‌های یک راوی در سرزمینی بدون‌پیرنگ

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد