کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

تأملی بر مقوله «انتشار مجموعه‌داستان» با تمرکز روی مجموعه‌داستان «مکث آخر» سلام کتاب – ۹۱ (دخیل به شاخه‌های سبز)

۹ دی ۱۳۹۱

 

  1. آن‌چه در زبان فارسی به «مجموعه‌داستان» ترجمه شده، اصل انگلیسی‌اش Short Story Collection بوده. واژه «کالکشن» در این عبارت، به‌معنای مجموعه -هر مجموعه‌ای- نیست، بلکه نوعی گزینش را در درون خود دارد؛ گزینشی که نویسنده انجام داده، و داستان‌هایی را از میان نوشته‌هایش انتخاب کرده، که به نظرش شایستگی انتشار در قالب کتاب را داشته‌اند. شاید این توضیح لازم باشد که در کشورهای دیگر معمولاً نویسنده‌ها داستان‌های کوتاه را برای مجله‌ها و نشریات است که می‌نویسند نه با هدف اولیه انتشارشان به‌صورت کتاب. و البته ممکن هم هست که نویسنده‌ای بعد چندین سال، دست‌چینی از داستان‌هایی را که در مجله‌ها و نشریات منتشر کرده و بازخورد خوبی داشته‌اند و در ارتباط برقرار کردن با مخاطبان موفق بوده‌اند، به‌صورت کتاب در اختیار مخاطبانش قرار دهد. این توضیح می‌تواند به‌خوبی نشان دهد که «مجموعه‌داستان» معادل خوبی برای Short Story Collection نیست، و عبارت «گزیده‌داستان‌ها» می‌تواند در انتقال معنا رساتر و گویاتر باشد. آن‌چه توضیح داده شد، با چیزی که در کشور ما اتفاق می‌افتد بسیار متفاوت است. اینجا نویسنده‌ها شروع می‌کنند به داستان کوتاه نوشتن و وقتی داستان‌های‌شان به تعداد یا حجم معینی رسید، مجموعه را می‌دهند دست ناشر. همین هم می‌شود که معمولاً مجموعه‌داستان‌های ما کیفیت بالایی ندارند و در بهترین حالت، دو سه داستان خیلی خوب می‌شود توی‌شان خواند؛ برخلاف مجموعه‌داستان‌های خارجی که بیشتر داستان‌های‌شان خوب و خواندنی‌اند.
  2. یکی از معدود «گزیده‌داستان‌ها»یی که در ایران منتشر شده، کتاب «مکث آخر» (نشر قصه / ۱۳۸۳) نوشته یونس تراکمه است. این کتاب شامل ۶ داستان کوتاه است که تراکمه در سال‌های مختلف از ۱۳۴۷ تا ۱۳۷۹ در مجله‌ها و نشریه‌های معتبر فارسی‌زبان منتشر کرده بوده؛ از جنگ اصفهان تا چراغ و زنده‌رود و کارنامه. زبان داستان‌های مجموعه از آن زبان‌های داستانی‌ای است که معلوم است نویسنده برای کلمه به کلمه‌شان وقت گذاشته و درست و حسابی حواسش به این نکته بوده که «کلمه، تمام دارایی یک نویسنده است.» تراکمه در داستان‌هایش از توصیف به‌خوبی استفاده می‌کند و فضاورنگ حاکم بر روایت‌هایش را بیشتر از هر چیزی، همین توصیف‌هاست که ساخته و پرداخته می‌کند. داستان‌های «مکث آخر» بیشتر فضایی ذهنی دارند و تفاوت عمده‌شان با داستان‌هایی از این‌دست که این روزها در ادبیات داستانی فارسی زیاد بهشان برمی‌خوریم، این است که ذهنی‌گرایی‌شان رویکردی روان‌شناختی ندارد، بلکه بیشتر مبتنی بر احساسات و عواطف است و پهلو به رمانتیسمی غیرمکتبی می‌زند. این درست که در این چند هفته اخیر چند کتاب خوب منتشر شده و انتشار پیشنهاد این هفته «سلام کتاب» به هشت سال پیش برمی‌گردد، اما این هم هست که هرکسی «مکث آخر» را نخوانده باشد، حتماً گوشه‌ای، کنجی، چیزی از ادبیات مدرن فارسی را از قلم انداخته است.
  3. بی‌ارتباط به کتاب، اما مرتبط با مقولة فرهنگ: مراسم معرفی برگزیدگان جایزه ادبی هفت‌اقلیم یکشنبه سوم دی‌ماه در خانه هنرمندان تهران برگزار شد. در این مراسم علاوه بر معرفی مجموعه‌داستان «بودای رستوران گردباد» (حامد حبیبی / نشر چشمه) و رمان «خورشید به شانه راست‌شان می‌تابید» (جواد افهمی / نشر هیلا) به‌عنوان بهترین آثار داستانی سال ۱۳۹۱، و دو کتاب «این برف کی آمده» (محمود حسینی‌زاد / نشر چشمه) و «پنجاه درجه بالای صفر» (علی چنگیزی / نشر چشمه) به‌عنوان آثار داستانی شایسته تقدیر، از استاد جمال میرصادقی نیز تقدیر و تجلیل به عمل آمد. برگزارکنندگان جایزه ادبی هفت‌اقلیم از من خواسته بودند تا در این بخش درباره آقای میرصادقی صحبتی داشته باشم. متنی که در ادامه می‌آید، متنی است که در آن مراسم در خانه هنرمندان تهران قرائت کردم:

«سلام آقای میرصادقی

بازهم همان مزاحم همیشگی، که گاه بی‌که کاری داشته باشد، فقط برای شنیدن صدای‌تان است که زنگی می‌زند خانه‌تان، یا گاهِ دیگر، تنها برای این‌که ازتان بشنود دارید روی این رمان یا آن داستان یا آن یکی مقاله کار می‌کنید و ازتان دل بگیرد و به خودش نهیب بزند که: «از آقای میرصادقی یاد بگیر. هنوزم که هنوزه، از تو و امثال تو هم روحیه‌ش بهتره، هم میز کارش شلوغ‌تر.» بگذارید اعترافی کنم. هروقت دست می‌دهد و می‌آیم توی اتاق کارتان، یکی از لذت‌هایم این است که کتاب‌ها و یادداشت‌های روی میزتان را دید بزنم. از به‌روز بودن منابعی که دارید و می‌خوانید و ما را هم مستقیم و غیرمستقیم بهره‌مند می‌کنید ازشان، همیشه ذوق‌زده می‌شوم.

خوش آمدید. صفا آوردید. بودن شما در این جمعِ آکنده از داستان و ادبیاتْ غنیمتی است مغتنم. همیشه بوده، اصلاً چیزی است فراتر از بودن. حضوری است مدام، در ذهن و عین: توی همه تأثیری که از «درازنای شب» و «بادها خبر تغییر فصل می‌دهند» و «آتش از آتش» گرفته‌ایم یا همه آن‌چه که از «ادبیات داستانی» و «عناصر داستان» و «راهنمای داستان‌نویسی» و «راهنمای رمان‌نویسی» آموخته‌ایم.

هیچ‌وقت نتوانسته‌ام -و فکر هم می‌کنم اساساً نمی‌شود- که شما را یک نفر بدانم. وقتی «درازنای شب» و «اضطراب ابراهیم»تان را می‌خوانم با نویسنده‌ای روبه‌رویم که قلم روان و شیرینی دارد و زبان را درست استفاده می‌کند و گاهی با خودم فکر می‌کنم چطور می‌شود این‌قدر روان بود مثل رود، وقتی آثار تئوریک‌تان را می‌خوانم با پژوهشگری روبه‌رویم که چیزی حدود چهل سال از زندگی‌اش را صرف پژوهشی عظیم کرده برای تئوریزه کردن مبانی نقد علمی داستان در ایران، وقتی سری به کارگاه‌های هنوزگرم‌تان می‌زنم معلمی مسئول را می‌بینم که تعارف ندارد با کسی و مماشات و اغماض در کارش راه ندارد، و وقتی هرازگاه سری یا زنگی می‌زنم بهتان، دوستی مهربان را می‌بینم که همیشه رویی خندان و آغوشی باز دارد و لذت همنشینی‌اش را از آدم دریغ نمی‌کند. شما چند نفرید آقای میرصادقی عزیز، چند نفرِ ارزشمند.

برای کمتر هنرمند و پژوهشگری پیش می‌آید که در زمان بودنش کلاسیک شود. شما شده‌اید. این کاری که شما در تئوریزه کردن مبانی نقد علمی داستان در ایران و برای این ادبیات مدرن هنوز‌کم‌سن‌وسال کرده‌اید، از آن کارستان‌هایی است که تا همیشه بر تارک داستان و ادبیات فارسی خواهد درخشید و می‌ماند این افسوس که در جامعه‌ای زندگی می‌کنید / می‌کنیم که در حرفْ هنر و هنرمند را بر صدر مجلس می‌نشاند و در عملْ کارش را تجملی غیرضروری یا تفریحی -در بهترین حالت- سالم می‌داند.

خوشحالم که به همت دوستان «هفت اقلیم» فرصتی دست داد تا در کنارتان باشیم و بابت همه آن‌چه که شما را تبدیل می‌کند به نویسنده / پژوهشگر / معلمی تأثیرگذار، ازتان تشکر کنیم.

عزت‌تان مدام و دل‌تان همیشه شاد.

ارادتمند

کاوه فولادی‌نسب»

گروه‌ها: سلام کتاب

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد