کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

تأملی بر مقوله «مستندنگاری ادبی» با تمرکز روی تک‌نگاری «پرسه در احوالات ترون و ترونیا» سلام کتاب – ۱۳۰ (من دلبسته این سرزمینم)

۴ آذر ۱۳۹۲

۱. آثار هنری جدای این که تجلی پرواز خیال خالق و ابزار پرواز خیال مخاطب‌شان هستند، جدای این که قوای زیبایی‌شناسی آدمی را رشد می‌دهند و تربیت می‌کنند و از این راه کیفیتی برتر به زندگی او اضافه می‌کنند، جدای این که در تقسیم کار اجتماعی شکل مترقی‌ای از گردش پول در جامعه را شکل می‌دهند، وظیفه دیگری هم دارند: مستندسازی تاریخ برای آیندگان. امروز یکی از بهترین اسناد برای مطالعه تمدن یونان باستان خواندن آثار ادبی‌ای است که در آن زمانه مکتوب شده‌اند؛ هومر، اریپید، سوفکل و سایرین با خلق آثار ادبی این امکان را به انسان داده‌اند که بتواند تمدن یونان و زندگی مردمانش را بیشتر و بهتر بشناسد. امروز یکی از بهترین اسناد برای بررسی زندگی و نگاه مردمی که در قرون وسطای اروپا زندگی کرده‌اند، آثار نقاشی به‌جامانده از این دوران است که موزه‌های اروپایی را تبدیل کرده به دایره‌المعارفی از اندیشه‌ها و باورهای قرون وسطایی. امروز یکی از بهترین اسناد برای بازخوانی سیر تغییر و تطور باورها و همچنین شیوه‌های ساخت و ساز و به تبع آن شیوه زندگی و تسلط تکنولوژیک سرزمین‌های اسلامی -و از جمله همین ایران خودمان- مسجدهای بازمانده از دوره‌های مختلف تاریخی است؛ به گواه همین مسجدهاست که ایران‌شناسان داخلی و خارجی می‌توانند ادعا کنند ایرانیان در ایده‌پردازی و خلق راهکارهای تکنولوژیک برای غلبه بر کمبودها و پاسخ دادن به نیازهای‌شان پیشرو و گاه یگانه بوده‌اند. می‌شود این طور گفت که یک اثر هنری در حقیقت کلامی است منعقدشده که در محکمه تاریخ می‌ماند و آیندگان می‌توانند از طریق آن گذشتگان و درگذشتگان را و زمان و زمانه و باورها و سبک زندگی‌شان را بررسی کنند و به بوته نقد بگذارند. مثال‌هایی از آن دست که ذکر شد، فراوان است و اگر کم درباره‌شان حرف زده می‌شود، دلیلش بیشتر عدم تسلط منتقدان و کارشناسان ایرانی به تاریخ یا بی‌علاقگی‌شان به مطالعات تاریخی است. حال آن که دست کم پس از فرو ریختن کاخ مدرنیسم در میانه‌های قرن بیستم، در بیشتر نقاط دنیا و در همه کشورهای پیشرفته و توسعه‌یافته نگاه به تاریخ دوباره ارزش و اعتبار از دست رفته را بازیافت و بررسی‌های تاریخی در فهرست مطالعات کارشناسی به جایی نزدیکی‌های صدر جدول دست پیدا کرد.
۲. تازگی‌ها کتابی خواندم به نام «پرسه در احوالات تِرون و تِرونیا» (انتشارات هیلا) نوشته مرتضی احمدی. توی مقدمه کوتاه کتاب آمده: «هشتاد و پن سال پیش پا تو این دنیا گذوشتم، پدربزرگم تو بازار ترون حجره داشت و پدرم تو سبزی‌کاری امین‌الملک سقط‌فروشی. مادربزرگم، پدربزرگم، پدرم، مادرم، زنم و خیلی از کس و کارام تو همین ترون زندگی کردن و تک‌تک‌شون زیر خاکش جا خوش کردن. اگه من از زادگاهم و بر و بچه‌هاش می‌گم بهم ایراد نگیرین. آخه من دلبسته این سرزمینم. تو پایین‌پاییناش چش به دنیا وا کردم، خب ریشه‌م تو این خاک گیره…» کتاب با زبان و لهجه خالص تهرانی نوشته شده، و این چیزی است که مرتضی احمدی استاد آن است و پیشتر هم کارهایی در این زمینه از او دیده و شنیده‌ایم. به این ترتیب «پرسه در احوالات تِرون و تِرونیا» تبدیل شده به واژه‌نامه‌ای ارزشمند که تنها فهرستی از واژگان نیست و در خلال متن و لابه‌لای جمله‌هایش واژه‌ها را به خواننده‌اش می‌آموزد و چیزی به دایره واژگان او اضافه می‌کند. این اولین امتیاز کتاب است، اما نه تنها امتیاز آن. امتیاز بزرگ‌تر این کتاب مستندنگاری‌ای است که احمدی از تهران اوایل قرن -دوران رضاخان- ارائه می‌دهد و اینجاست که تبدیل می‌شود به سندی تاریخی از دوره‌ای از زندگی این کلانشهر امروزی، که روزگاری هنوز آسمان آبی داشته و درخت‌های سبز و مردم خنده‌رو. احمدی متنش را با گردشی در تهران امروز شروع می‌کند. اینجاهای کتاب خصلتی نوستالژیک دارد. راوی توی تهران قدم می‌زند و هرجا که می‌رود که تهران کودکی‌هایش را جست‌وجو می‌کند؛ و البته نمی‌یابدش، نه خودش را و نه مردم باصفایش را. بعد نوه‌اش می‌آید سراغش و ازش می‌خواهد که خاطره‌ها و یادهایش از تهران را برای او روایت کند. از اینجا به بعد کتاب ساختار داستانی‌اش را از دست می‌دهد و بیشتر به متنی شبه‌علمی تبدیل می‌شود که می‌خواهد زیر تیترهای مشخصی درباره مقوله‌ها و موضوعات مشخص صحبت کند؛ از مراسم و مناسک و آیین‌ها گرفته تا آدم‌ها و غذاها و مکان‌ها. ایراد بزرگ کتاب ساختار روایت آن است که نه داستانی باقی می‌ماند و نه به‌تمامی مستند یا علمی است؛ چیزی است معلق میان این دو، و البته آن چه می‌گوید آن‌قدری جذاب هست که دست خواننده را بگیرد و با خودش همراهش کند. پیشنهادم این است که پیشنهاد این هفته «سلام کتاب» را بگذارید توی کیف‌تان و بروید سمت میدان توپخانه. سر خیابان صوراسرافیل سوار یکی از واگن‌های چرخ‌لاستیکی شوید. توی ناصر خسرو یا پانزده خرداد از واگن پیاده شوید و روی یکی از آن نیمکت‌های سنگی کنار باغچه‌ها بنشینید. چند دقیقه‌ای به اطراف‌تان نگاه کنید. بعد دست کنید توی کیف‌تان و «پرسه در احوالات تِرون و تِرونیا» را دربیاورید. خط‌های اولی که خواهید خواند، این‌ها هستند: «دو سه تا گوله اشکو که اَ تو چشای کت کوریم دزّکی دویده بود بیرون و نمه‌نمه قل خورد رو لپای صورتم، با توک انگشت شسّم نمشو ورچیدم و با سر آسّین کتم خشگش کردم و یه نیگا انداختم به ساعت، یک و نیم بعد نصفه‌شبو نوشون می‌داد؛ صدای یه‌نواخ پرپر ساعت تو گوشم وررقاصی می‌کرد و کفرمو درمی‌آورد؛ صدای تلک‌تلک ساعت ما‌ه‌رمضونی اتاقم. من تَنای تنام.»
۳. بی‌ارتباط به کتاب، اما مرتبط با مقوله فرهنگ: شنبه‌ای که گذشت -دوم آذر- روزی است که تا همیشه با نام دو شخصیت مهم ادبیات داستانی این ممکلت گره خورده است: جلال آل‌احمد و غلامحسین ساعدی. دوم آذر روز تولد اولی (به یک روایت) و روز مرگ دومی (به همه روایت‌ها) است. زندگی همین است. تولد و مرگ همزاد یکدیگرند. آن روز برای گرامی‌داشت این دو نویسنده بزرگی که اگرچه سعادت دیدار هیچ‌کدام‌شان را نداشته‌ام -اولی اصلا به عمرم قد نمی‌داده و دومی کم‌وبیش به شعورم- اما تمام آثارشان را خوانده‌ام و بازخوانی کرده‌ام و ازشان کلی یاد گرفته‌ام، نشستم بخش‌هایی از دو کتاب را خواندم؛ یکی «سنگی بر گوری»، که به نظرم بهترین نوشته آل‌احمد است و دیگری «ماه‌عسل»، که این هم به نظرم بهترین نمایشنامه ساعدی است. همین دیگر… خواستم بگویم اگر شما هم می‌خواهید برای آن‌ها با حضور خودتان یادبودی خلوت و خالص برگزار کنید، هنوز دیر نشده.

گروه‌ها: سلام کتاب

تازه ها

عارِ اجباری

شاید که کار جهان بر اتفاق بود

بیماری تاریک

تلخم، خرابم و هیچ اگر بدانی فقط…*

خواب‌های فراموش‌نشده

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد