کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

درباره ابوتراب خسروی و «ملکان عذاب»ش سلام کتاب – ۱۰۶ (از رنج‌های پدران)

۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۲

 

  1. ۱. ابوتراب خسروی (متولد ۱۳۳۵) نویسنده مرکزگریزی است. در شیراز زندگی می‌کند، از بازی‌های گروهی و محفلی ادبیات همیشه دور بوده و شیوه داستان‌نویسی‌اش هم منطبق با شیوه فرد یا گروه خاصی نیست. این‌ها او را تبدیل می‌کند به نویسنده‌ای مستقل، که البته -مانند هر نویسنده دیگری- از بعضی نویسنده‌های پیش از خود تأثیری گرفته و به‌نوعی وامدارشان است. برای خسروی، یکی از این نویسنده‌ها هوشنگ گلشیری (۱۳۷۹ – ۱۳۱۶) است. او همیشه یکی از ثابت‌قدم‌ترین روندگان مسیری بوده که گلشیری با نوشتن «معصوم پنجم یا حدیث مرده بر دار کردن آن سوار که خواهد آمد» در سال ۱۳۵۸ در مقابل ادبیات داستانی معاصر فارسی باز کرد؛ مسیری که بنیادش بر استفاده از زبان تاریخ‌گرا در متنی معاصر، تلاش برای به‌روز کردن قابلیت‌های آن زبان تاریخ‌گرا و ارتقا بخشیدن به کیفیت آن متن معاصر، و نیز گسترده کردن دایره واژگان زبان فارسی معاصر بنا نهاده شده است. این درست که بسیاری از تجربه‌های نویسنده‌های فارسی‌زبان در این زمینه با ضعف‌هایی -و معمولاً هم با ضعف‌های زیادی- همراه بوده، اما بوده‌اند نویسنده‌هایی مثل شهریار مندنی‌پور (متولد ۱۳۳۵) و همین ابوتراب خسروی که توانسته‌اند تجربه گلشیری را گام‌هایی به پیش ببرند و در تکاملش سهمی داشته باشند؛ به‌خصوص در تمام آثار داستانی‌اش -از «هاویه» (۱۳۷۰) تا «ملکان عذاب» (۱۳۹۲)- در مسیر همین تجربه گام برداشته و گرچه بعد از «اسفار کاتبان» (۱۳۷۹) عده‌ای گفتند که خسروی به نهایت خود رسیده، او در آثار بعدی‌اش به‌خوبی نشان داد که با ادب، نظم و پشتکاری منحصربه‌فرد توانایی عبور از خودش را دارد و آخرین اثرش -«ملکان عذاب»- شاهدی است بر این مدعا. این روزها که ترکیبی از فرمالیسم و ژورنالیسم بر ادبیات داستانی ایران سایه انداخته، خسروی را می‌توان نماینده‌ای از آخرین نسل از نویسنده‌های زنده و «زنده» فارسی‌زبان دانست که هنوز به ادبیت در ادبیات اهمیت می‌دهند، و از این حیث بودن‌شان غنیمتی است مغتنم.
  2. ۲. تا چندی پیش اگر کسی از من می‌پرسید بهترین اثر ابوتراب خسروی کدام است، بی‌هیچ فکری سرضرب جواب می‌دادم: «اسفار کاتبان». حالا با خواندن سه‌باره «ملکان عذاب» نظرم کاملاً تغییر کرده است. «ملکان عذاب» گذشته از این‌که رمان خواندنی و جذابی است، نشان می‌دهد که زیر آسمان پرستاره شیراز نویسنده خلاقی زندگی می‌کند که خیال ندارد به این زودی‌ها پیر شود. خسروی در مجموعه آثار خلاقه‌اش دست به کاری زده که هم برای خودش تجربه‌ای جدید و ارزشمند بوده، و هم برای ادبیات داستانی فارسی، و هم می‌تواند در جهت تکامل بخشیدن به همان مسیر یا تجربه‌ای که پیشتر صحبتش را کردم، تلاشی مؤثر قلمداد شود. «ملکان عذاب» سه خط داستانی مجزا دارد که هرکدام بنا به ضرورت پیرنگ داستان، در بازه تاریخی‌ای مخصوص به خودش روایت می‌شود و این، یعنی که نویسنده مجبور بوده سه بافت زبانی متفاوت را در کنار هم قرار دهد تا چیدمان (setting) رمانش درست و درمان از آب دربیاید. یکی از روایت‌ها (روایت زندگی شیخ احمد ابن علی ابن حسن ایوبی جمریزی ملقب به شیخ احمد سفلی) در اواخر سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم هجری شمسی جریان دارد و زبانش همان زبان دیوان‌سالار آن دوران است. یک روایت دیگر (روایت زندگی زکریا شرف، فرزند شیخ احمد سفلی) در بازه زمانی اوایل دوران سلطنت پهلوی دوم تا حول‌وحوش کودتای سال ۱۳۳۲ جریان دارد و زبانش زبانی است که انگار دارد پوست می‌اندازد تا معاصر شود و نزدیک شود به زبانی که امروز به آن تکلم می‌کنیم. روایت سوم (داستان بخشی از زندگی شمس شرف، فرزند زکریا) هم در سال‌های دهه هفتاد یا هشتاد جریان دارد که این را البته از حضور تکنولوژی روز در جریان روایت و خرده‌روایت‌ها می‌توان دریافت. این روایت سومی زبانی کاملاً معاصر دارد و از ویژگی‌های زبان معیار برخوردار است. این تنوع زبانی با شیوه‌ای که خسروی برای روایت رمانش انتخاب کرده، جذابیت بیشتر و طعم بهتری به خود می‌گیرد. «ملکان عذاب» ساختاری کولاژگونه دارد که سه خط داستانی‌اش را لابه‌لای هم و به شیوه‌ای غیرخطی روایت می‌کند. به این ترتیب خواننده مدام در کوران تجربه‌های مختلف زبانی و تنوعی پخته و سخته قرار می‌گیرد که البته کمتر کسی مثل ابوتراب خسروی می‌تواند از پسش بربیاید. در «ملکان عذاب» خواننده با داستان زندگی سه نسل از مردان خانواده‌ای روبه‌روست که هرکدام به‌نوعی در فساد زندگی مادی پیرامون‌شان فرو رفته‌اند یا رفته بوده‌اند و سرانجام مرد سومین نسل -شمس شرف، فرزند زکریا، فرزند شیخ احمد سفلی- موفق می‌شود با نوشتن رمان «ملکان عذاب» گویی بار مانده بر زمین را به مقصد برساند. «ملکان عذاب» داستان هویت است، هویتی گم‌شده که گویی -مانند سایر آثار خسروی- قرار هم نیست تلألویی از پیدایی‌اش جایی خودش را نشان بدهد. نه شیخ احمد سفلی -که راه عرفان را در پیش می‌گیرد-، نه زکریا -که راه علم و قانون و مبارزه را در پیش می‌گیرد-، و نه شمس -که به راه قانون و هنر می‌رود-، هیچ‌کدام نمی‌توانند به آرامش دست یابند؛ گویی این تلاش همیشگی برای کشف هویت و نرسیدن به پاسخی قابل‌پذیرش، دلیل زندگی همه آن‌ها و همه شخصیت‌های دیگر آثار دیگر ابوتراب خسروی است.

در این رمان هم خسروی مانند سایر آثارش دغدغه نوشتن و ثبت کردن را به‌عنوان یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های خودش -نویسنده- و آدم‌های داستانش در روایت مطرح می‌کند و اصلاً گویی رسالت یا شاید هم میراث شمس این است که آن‌چه را از پدرانش به دستش رسیده، کامل کند و به بلوغ برساند و منتشر کند تا همه ازش باخبر شوند و در پیشانی تاریخ ثبت و ضبط شود. «وقتی بیدار شدم، نشستم و چیزی نوشتم که نمی‌دانم چیست، و اصلاً هم مهم نیست شعر باشد یا چیزی دیگر. مهم این است که سلیمی توی متنی بماند و ساکن آن‌جا شود و آن‌طور بی‌جاومکان نماند…» و آن ابهامی هم که هم در این رمان و هم در بسیاری از آثار دیگر خسروی در زمینه درهم‌آمیختگی واقعیت و رؤیا به چشم می‌خورد، ریشه‌اش در همین توجه به نوشتن و نویسندگی و میل به حضور نویسنده در متن است؛ مثل این بخش از «ملکان عذاب» که یکی از تکه‌هایی است که شمس دارد از زکریا -پدرش- می‌گوید: «هنوز نمی‌دانم افساهایی که پدر از آن‌ها نام می‌برد، موجوداتی خیالی‌اند که به متن او راه یافته‌اند یا موجوداتی واقعی‌اند که از خانقاه سمیرم سفلی آمده‌اند و به متنش سرمی‌کشیده‌اند، باید مرز خیال او و وقایعی که در واقعیت بر او گذشته‌اند، کشف شوند.»

پیشنهاد این هفته «سلام کتاب» را دو هفته پیش نشر ثالث در نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران رونمایی کرده و گویا از پرفروش‌ترین کتاب‌های غرفه ثالث در نمایشگاه هم همین «ملکان عذاب» بوده است.

  1. ۳. بی‌ارتباط با کتاب، اما مرتبط با مقوله فرهنگ: این «امید عباسی» آتش‌نشان شاید اگر در هر زمان دیگری این جنون وظیفه‌شناسی را بروز می‌داد، ترجیح می‌دادم برای تحلیل کنش و منش‌اش از فروید وام بگیرم، اما حالا -توی این حال و روزی که هستیم- اوضاع خیلی فرق می‌کند، پس تحلیل من هم. توی این جامعه‌ای که گاه اولیات ادب و اخلاق رعایت نمی‌شود، «امید عباسی» شدن یا بودن به این می‌ماند که گل نیلوفری باشی توی باتلاق. ساده‌اش این می‌شود که دوام نمی‌توانی بیاوری، و آن «به دست خویش، خویش را به هلاکت نیفکنید» معروف را می‌بوسی، می‌گذاری کنار، و می‌روی میان آتش. و می‌دانی، بهتر از هرکسی می‌دانی که گلستانگی آتش مال قصه‌هاست…

گروه‌ها: سلام کتاب

تازه ها

وقتی ادبیات به دیدار نقاشی می‌رود

غولی در این چراغ نیست.

جعبه‌ی پاندورا

مهم‌ترین آرزویت را بگو، برآورده می‌شود

پنجره‌ای رو به فلسفه‌ی زندگی

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد