کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

تأملی بر مقوله‌های «چیدمان و توصیف» با تمرکز روی مجموعه‌داستان «فارسی بخند» سلام کتاب – ۸۹ (چرا برف صدا ندارد)

۲۵ آذر ۱۳۹۱

 

  1. چیدمان معمولاً به‌عنوان عنصر مکان در داستان توصیف می‌شود که توصیف نادرستی است. این واژه مفهوم گسترده‌تری دارد و علاوه بر مفهوم مکان مفهوم زمان را نیز شامل می‌شود. این زمان می‌تواند بخشی از شبانه‌روز باشد یا دوره‌ای از تاریخ. موضوع‌هایی مثل آب‌وهوای فضاهای بیرونی، دمای هوای اتاقی که داستان در آن اتفاق می‌افتد و عوامل دیگری نظیر این‌ها نیز همگی زیر عنوان چیدمان قرار می‌گیرند. چیدمان در نگاه اول شاید کم‌اهمیت به نظر بیاید، اما وقتی در داستانی مورد غفلت قرار می‌گیرد، تازه اهمیتش معلوم می‌شود. به‌عنوان مثال در آثار نویسنده‌ای مثل ارنست همینگوی (۱۹۶۱ – ۱۸۹۹) که به نظر می‌رسد انتخاب داستان‌هایش بر مبنای شرایط محیطی است -اسپانیا، آفریقا، میشیگان و غیره- می‌توان این موضوع را بررسی کرد که چرا هر داستانی در آن مکان مشخص اتفاق می‌افتد. اگر ملاحظات زندگی‌نامه‌ای را کنار بگذاریم، متوجه می‌شویم که در داستان‌های همینگوی چیدمانی درست و تمام‌عیار انتخاب می‌شود که در خدمت تحقق وحدت داستانی است. اولین تصمیم هر نویسنده‌ای در ارتباط با چیدمان گزینش مکان است. به‌این‌ترتیب بعضی از ویژگی‌های معین چیدمان مشخص می‌شوند. این ویژگی‌ها ممکن است به‌خودی‌خود در مکان وجود داشته باشند یا ممکن است در تصور نویسنده از آن مکان وجود داشته باشند. اگر کسی این فرصت را داشته باشد که تعداد زیادی از داستان‌های نویسنده‌های مختلف را که همگی دربارة مکان مشابهی نوشته‌اند، بررسی کند، ممکن است به بهترین شکل متوجه این موضوع بشود. به‌عنوان مثال می‌توانیم مقایسه‌ای میان داستان‌هایی داشته باشیم که دربارة نیویورک نوشته شده‌اند. بیشتر نویسنده‌های آمریکایی دست‌کم یک داستان دارند که در نیویورک می‌گذرد: هرمان ملویل (۱۸۹۱ – ۱۸۱۹)، استفان کرین (۱۹۰۰ – ۱۸۷۱)، هنری جیمز (۱۹۱۶ – ۱۸۴۳)، اسکات فیتزجرالد (۱۹۴۰ – ۱۸۹۶)، برنارد مالامود (۱۹۸۶ – ۱۹۱۴)، جان چیور (۱۹۸۲ – ۱۹۱۲) و خیلی‌های دیگر. خیلی جذاب خواهد بود که ببینیم چطور یک عنصر ثابت مشابه، یعنی چیدمان، در آثار هرکدام از این نویسنده‌ها به‌شیوة منحصربه‌فردی به نتیجه و موفقیت می‌رسد. دقت در توصیف مناسب و درست مکان به‌اندازة دقت در گزینش آن اهمیت دارد. واقعیت این است که تمهید توصیف به خاطر استفاده‌های نادرستی که بعضی نویسنده‌ها از آن کرده‌اند، بدنام شده است. وقتی کارهای والتر اسکات (۱۸۳۲ – ۱۷۷۱) را می‌خوانید، ممکن است توصیف‌ها را نخوانده بگذارید و عبور کنید. او قهرمان زنش را در زندان می‌اندازد و بعد دو صفحه توصیف دربارة یک قلعه می‌نویسد و دربارة این صحبت می‌کند که چه موقع، چطور، با چه هدفی و از چه مصالح ساختمانی‌ای ساخته شده. این کار، توصیف برای توصیف است یا توصیف برای واقع‌نمایی یا پایبندی به تاریخ یا هرچیز دیگر. این دست توصیف‌ها به‌سادگی قابل حذفند، چون هیچ نقشی در روایت ندارند. کار درست را کسی انجام می‌دهد که آن‌ها را نمی‌خواند و ازشان می‌گذرد. اما این موضوع دربارة یک قطعة توصیفی در آثار توماس هاردی (۱۹۲۸ – ۱۸۴۰) یا بسیاری دیگر از نویسنده‌های خوب صادق نیست. در این دست آثار توصیف با ارائة نشانه‌ها یا با انتقال احساس، تنوع شیوه‌های به تصویر کشیدن داستان را بالا می‌برد و در خدمت کلیت اثر است. در داستان‌های امروزی به‌ندرت به قطعه‌های توصیفی برمی‌خوریم؛ دست‌کم قطعه‌های توصیفی طولانی. ولی هر توصیفی که ارائه می‌شود، می‌تواند تجزیه‌وتحلیل شود و به شکلی مفید، غیرمستقیم و آکنده از احساس داستان را در رسیدن به نتیجه کمک کند. زبان به کمک توصیف می‌تواند به‌نحو مؤثری غنی شود. بر اساس هدفی که نویسنده در ذهن دارد، جزییات مکان می‌توانند مورد استفاده قرار بگیرند یا کنار گذاشته شوند. به‌عنوان مثال شخصیتی که داستان از زاویه‌دید او روایت می‌شود، می‌تواند با دوربینی به چیدمان نگاه کند که در آن توصیف‌های متناسب با خواست نویسنده وجود دارد. این یکی از شیوه‌هایی است که نویسنده می‌تواند با کمکش چیدمان را از آب دربیاورد و تأثیر مورد نظرش را خلق کند. یک قطعة توصیفی باید دربارة عمل داستانی -به شکل نمادین یا به هر ترتیب دیگر- به خواننده پیش‌آگهی بدهد. چیدمان باید به قوام یافتن شخصیت کمک کند؛ چه شخصیتی که داستان از زاویه‌دید او روایت می‌شود و چه هر شخصیت دیگری. هنری جیمز وقتی دربارة تصنعی بودن عناصر بی‌ربط به‌هم در داستان صحبت می‌کرد، می‌گفت که «نمی‌تواند قطعه‌ای توصیفی را که در جهت رسیدن به مقصود روایت نیست یا گفت‌وگویی را که در جهت رسیدن به مقصود توصیف نیست، درک کند.» بنابراین چیدمان باید با تک‌تک اجزای داستان و همچنین با کلیت آن در تعامل باشد. (بخش‌هایی از مقاله «چیدمان» نوشته راست هیلز، از کتاب «حرفه: داستان‌نویس» (در دست انتشار) / مترجمان: کاوه فولادی‌نسب و مریم کهنسال نودهی / ناشر: نشر زاوش)
  2. «فارسی بخند» اولین مجموعه‌داستان سپیده سیاووشی است؛ مجموعه‌ای با نه داستان کوتاه، که انتشارات ترگمان و نشر قطره در سال ۱۳۹۰ در همکاری با یکدیگر منتشرش کرده‌اند. سیاووشی در داستان‌های مجموعه‌اش زبان روان و خوبی دارد که اگر ناشران هم ویراستاری خوبی را روی آن‌ها پیاده می‌کردند یا اگر اصلاً ویراستاری‌شان می‌کردند، حتماً روان‌تر و بهتر هم می‌شد. ایرادهای سجاوندی و فاصله‌گذاری و غیره را می‌شود -و باید هم- به‌تمامی پای ناشر نوشت. از این که بگذریم، سیاووشی در داستان‌هایش نشان می‌دهد که روایتگری را بلد است و می‌تواند برای هر داستانی چیدمان مناسبی را انتخاب کند و با کمک توصیف‌های اندک اما تأثیرگذار، شخصیت‌پردازی‌های نه‌چندان پیچیده اما خوب، و پیرنگ‌های ساده اما خوش‌ساختش آن داستان را به انجام خوبی برساند. داستان‌های «فارسی بخند» همه‌شان -به‌جز یکی- ساختاری واقع‌گرا دارند و نگاه خاص نویسنده‌شان را به انسان معاصر و مسایلی که در زندگی‌اش با آن‌ها درگیر است، به تصویر می‌کشند. در این داستان‌ها یک اتفاق کوچک بیرونی عاملی می‌شود برای کشمکش‌ها و درگیری‌های عمیق درونی، و به این ترتیب داستانی خلق می‌شود، که روایت‌های عینی و ذهنی را درهم‌می‌آمیزد و از امتیازهای هر دو نوع روایت بهره می‌برد. سیاووشی برخلاف بسیاری از زنان فعال در عرصه‌های اجتماعی، دچار نوعی فمینیسم افراطی پس‌زننده نیست. او داستان‌هایش را تبدیل نمی‌کند به محلی برای تکفیر مردان و تقدیس زنان. در داستان‌های «فارس بخند» زنان پابه‌پای مردان و مردان همگام زنان، زندگی‌شان را می‌کنند و خوبی‌ها و بدی‌هایشان را به نمایش می‌گذارند و به خواننده اجازه می‌دهند که فارغ از جنسیت، به انسانیت فکر کند، و وضعیت و موقعیت‌هایی را که دیده، برای خودش تجزیه و تحلیل کند. این، مهم‌ترین دلیلی است که «فارسی بخند» را تبدیل می‌کند به پیشنهاد این هفته «سلام کتاب». کاش یکی‌دوتا داستان ضعیف مثل «تاریکی» و «گمشده» توی مجموعه نمی‌بود و آن‌وقت لذت خواندن مجموعه‌داستانی یک‌دست و خوب برای خواننده فراهم می‌شد.
  3. بی‌ارتباط به کتاب، اما مرتبط با مقولة فرهنگ: پاییز دارد تمام می‌شود و کم‌کمک زمستان با پیراهن سفیدش مهمان خانه‌های‌مان خواهد شد. کاش در این زمستان هم‌وطنان‌مان -به‌خصوص در منطقه‌های زلزله‌زده- سرپناه امن و گرمی داشته باشند و کاش وقتی اولین برف بارید، بتوانیم با خیال راحت بگوییم: «برف نو، برف نو، سلام، سلام / بنشین، خوش نشسته‌ای بر بام».

گروه‌ها: سلام کتاب دسته‌‌ها: پرویز شهدی, فیلیپ کلودل, نوه آقای لین

تازه ها

پری‌های مهاجر

دریچه‌ای به‌روی دیاسپورا

ادبیاتی که وام‌دار معماری شد

ادیسه‌ای در بزرگ‌راه

گذار

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد