کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

ساید استوری ۶ / نویسنده‌ها و شاعرهایی که جوان‌مرگ می‌شوند

۲۲ مرداد ۱۳۹۲

چند سال پیش یکی از دوست‌های طنازم، توی وبلاگش نوشته بود اولین کتاب شعرش را می‌خواهد بگذارد توی کتاب‌فروشی خانه هنرمندان، تا هرکسی دلش خواست، برود هرچندتا می‌خواهد، مجانی بردارد. هنوز به‌اندازه امروز معروف نشده بود، شعرهایش هم بد نبود، اما نسخه‌های کتابش گوشه اتاق‌خواب خانه‌شان، تا سقف رفته بود بالا و به قول خودش شده بود: «آینه دق». خب، بعضی‌ها بعضی کارها می‌کنند که آدم نمی‌تواند درست و حسابی بفهمد انگیزه‌شان چیست، یا دلیل‌شان، یا محرک‌شان. اما به هر حال آن کارها را می‌کنند -نه آن دوست نویسنده و شاعرم را نمی‌گویم- و گرچه درک انگیزه و دلیل و محرک‌شان برای خیلی‌ها ممکن است سخت یا حتی محال باشد، حق آدم‌های زیادی را هم پایمال می‌کنند. نمونه‌اش؟ نمونه‌اش، همین ناشرهایی که کتاب‌های نویسنده‌ها و شاعرهای تازه‌کار را چاپ می‌کنند و توزیع نمی‌کنند. بعضی‌ها هستند که برای چاپ کتاب پول می‌گیرند، این‌ها کارشان -خب انسانی و اخلاقی و حرفه‌ای نیست، نه آن پول گرفتن، نه آن توزیع نکردن- اما هرچه باشد، قابل درک است. می‌شود اسم این‌ها را گذاشت مقاطعه‌کاران بی‌اخلاق؛ پیمان‌کارانی که پول خدمات و کالا را از مشتری تمام و کمال می‌گیرند، اما آن‌قدری ادب حرفه‌ای ندارند که وظایف‌شان را تمام و کمال انجام دهند. غیرقابل‌درک، آن ناشرهایی هستند که پولی هم از مولف یا مترجم نمی‌گیرند، به عبارت دیگر برای چاپ و نشر کارش وقت می‌گذارند و هزینه می‌کنند، اما بعد از چاپ کتاب را می‌گذراند توی انبار خاک بخورد. باز ناشرهای تازه‌کاری که برای قطعی شدن مجوزشان یا عبور کردن از سایر پیچ‌وخم‌های اداری نیاز به آمار و ارقام دارند، قابل‌درک‌اند، اما آن‌هایی که اسمی دارند و رسمی… این‌جاست که آن‌قدر همه‌چیز مبهم و خاک‌آلود می‌شود که آدم هیچ دلیل یا محرک یا انگیزه‌ای را نمی‌تواند پیدا کند. یک دوستی که خیلی بدبین بود و از اهالی سرسخت تئوری‌های توهم توطئه، معتقد بود این ناشرها علی‌رغم چهره فرهنگی مستقل و آزاداندیشانه‌شان از فلان نهاد و بهمان فرد پول می‌گیرند تا این‌طوری نویسنده‌ها و شاعرهای تازه‌کار را جوان‌مرگ کنند. این نظر زیادی از حد تندروانه است، اما کاش آن ناشرهایی که از این کارها می‌کنند، بدانند کسانی هم هستند که از این جور قضاوت‌ها درباره‌شان دارند. من آدم‌های زیادی را در میان نویسنده‌های تازه‌کار می‌شناسم، که این بلا سرشان نازل شده و خیلی‌های‌شان آن‌قدر سرخورده شده‌اند، که عطای کار ادبی را به لقایش بخشیده‌اند. این درست که کسی اگر واقعا عاشق ادبیات باشد، با این نامردمی‌ها و بی‌اخلاقی‌ها دلزده نمی‌شود و از میدان به در نمی‌رود، اما واقعیت امر این است که همه آدم‌ها لزوما به شکلی افلاطونی عاشق نیستند. ممکن است صرفا پدیده‌ای -بخوانید ادبیات- را دوست داشته باشند. و شاید خردک شرر و استعداد و خلاقیتی هم داشته باشند، که اگر توی مسیر درست قرار بگیرد و ابر و باد و مه و خورشید و فلک هم دست به دست هم بدهند، و البته ناشرهایی سر راه‌شان قرار نگیرند که معلوم نیست چی تو سرشان می‌گذرد، ممکن است آن‌ها را تبدیل به نویسنده‌ها یا شاعرهای خوبی کند. (به موقعش درباره وزارت فخیمه ارشاد و اداره محترم کتاب و سایر دست‌اندرکاران و الطاف‌شان به نویسنده‌ها و شاعرهای تازه‌کار هم خواهم گفت.) می‌خوام نقبی بزنم به ساید استوری هفته پیش: این‌جاست که اگر اهالی قلم، صنفی سندیکایی، اتحادیه‌ای چیزی داشته باشند که حامی منافع حرفه‌ای‌شان باشد، می‌توانند در مواجهه با چنین عملکردهای غیراخلاقی‌ای، از معاونت حقوقی صنف، سندیکا، اتحادیه یا هر چیز بخواهند که موضوع را برای‌شان پیگیری کند. هیچ می‌دانید این رفتار غیراخلاقی چقدر نویسنده و شاعر تازه‌کار را جوان‌مرگ کرده؟ من می‌دانم، متأسفانه.

گروه‌ها: سایداستوریز

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد