کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

ساید استوری ۹ / اثر ادبی یا کلکسیون بهاره بنتون

۱۲ شهریور ۱۳۹۲

خوب است که آدم اول یک سوزن به خودش بزند، بعد جوالدوزش را حواله این و آن کند. چند روز پیش دوست روزنامه‌نگاری برایم یک نظرسنجی چندسؤاله برایم ارسال کرد. این بماند که هنوز جواب سوال‌هایش را نداده‌ام، اما ذهنم مدام درگیر سوال‌هایش بوده است. سوال اولی‌اش درباره علت یا علت‌های سرانه پایین مطالعه در ایران بود و این‌که طبق آخرین اعلام رسمی مدیر نهاد کتاب‌خانه‌های کشور، این سرانه در سال ۹۱ به هیجده دقیقه در روز رسیده است. این تازه آمار رسمی است؛ آمار رسمی‌ای که گرفتن کتابی از کتاب‌خانه را به منزله خوانده شدن آن کتاب تلقی می‌کند، آمار رسمی‌ای که معمولا تویش خواندن آگهی روزنامه و ورق زدن کاتالوگ‌های تبلیغاتی هم جزو مطالعه محسوب می‌شود، و خلاصه آمار رسمی‌ای که خصلت بیشتر آمارهای رسمی کشور ما را دارد. هیچ‌وقت هیچ‌ نهادی مطالعه دقیقی انجام نداده که بدانیم از این میزان نه‌چندان زیاد، چقدرش به ادبیات اختصاص دارد. در آن‌صورت ممکن است ایده هاراگیری دست‌جمعی اهالی ادبیات پیشنهاد بهتری باشد. اما راستی‌راستی خوب است که آدم اول یک سوزن به خودش بزند، بعد جوالدوزش را حواله این و آن کند. این‌که بسیاری از مردم حاضر نیستند پول‌شان را صرف خرید کتاب کنند به‌جای خود، این هم که رسانه ملی بیشتر از تلاش برای بالا بردن فرهنگ مطالعه ترجیح می‌دهد تنوع برنامه‌های آشپزی و ورزشی‌اش را بالا ببرد هم به‌جای خود، خیلی چیزهای دیگری هم که ممکن به ذهن هر کدام از ما برسد به‌جای خود، اما بیشتر و پیشتر از این‌ها سوال من این است که آیا واقعا همه آثاری که چاپ و منتشر می‌شوند، ارزش خواندن دارند؟ منظورم آن کتاب‌هایی نیست که نویسنده‌ها و ناشرهای مشخصی دارند و به ادبیات مبتذل معروفند و همه‌شان کپی‌هایی از روی دست همدیگر یا آثار درست‌ودرمان‌تر غربی هستند، نه منظورم آن‌ها نیست. منظورم همین کتاب‌هایی است که توسط ناشرهای نام‌آشنا درمی‌آیند و توی صفحه‌های ادبی روزنامه‌ها درباره‌شان می‌نویسند و با نویسنده‌های‌شان مصاحبه می‌کنند و جایزه می‌گیرند و غیره. واقعا همه این‌ها ارزش خواندن دارند؟ یک بار با دوستی درباره یکی از کتاب‌هایش که سه سال پیشتر منتشر شده بود، حرف می‌زدم. گفت «بابا اون که دیگه قدیمی شده.» این «قدیمی شده» را یک جوری گفت که انگار دارد درباره کلکسیون بهاره بنتون صحبت می‌کند. وقتی نویسنده‌ای ساختار ذهنش این‌قدر مصرفی باشد، این‌قدر تاریخ‌مصرفی باشد، معلوم است که نگاهش به نوشتن و خلق ادبی چطور می‌تواند باشد. این درست که یک نمونه را که نمی‌شود تعمیم داد، اما واقعیت این است که اگر بخواهم فقط درباره نمونه‌هایی از این دست بنویسم، می‌توانم یک سال تمام توی این «ساید استوری» هیچ‌چیز دیگری ننویسم. تلخ است، اما واقعیت دارد. تلخ‌تر هم می‌شود اگر بدانیم که دارد شکل اپیدمیک به خود می‌گیرد. بسیاری از نویسنده‌های جوان‌تر بی‌که توجهی به کیفیت آن‌چه می‌نویسند داشته باشند، صرفا تحت‌تأثیر نگاه آمارگرایانه‌ای که به‌خصوص در این هشت ساله گذشته مدام توی ذهن ملت فرو شده، فقط به چاپ کتابی جدید فکر می‌کنند و یکی از کلیدواژه‌های این‌دست رفقا، همین جمله است که: «بابا اون کتابم که دیگه قدیمی شده.»

گروه‌ها: سایداستوریز

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد