کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

سلام کتاب ۱۸۵ / بازخوانی یک مقاله

۷ اردیبهشت ۱۳۹۴

جان آپدایک / کاوه فولادی نسب

داستان چیزی نیست به‌جز زیرکانه‌ترین ابزاری که بشر تاکنون برای محک زدن و نمایش دادن خودش اختراع کرده است. روان‌شناسی و اشعه ایکس بعضی حفره‌های بدیمن را نشان می‌دهند، تصویرهای علمی و نمودارهای آماری تجزیه‌وتحلیل‌هایی مفید را ارائه می‌دهند، ولی برای درک تمام و کمال انسانیت، برای نزدیک شدن به پیچیدگی‌های زندگی، برای هوا رساندن، مقاوم کردن، گرم کردن و پیش بردن زندگی روزمرة مهلک انسان امروز هیچ‌چیز مثل داستان نیست: داستان کاری می‌کند که جامعه‌شناسی آراسته به نظر بیاید، تاریخ پیچیده و رسانة سینما دوبعدی.
نویسنده مدعی‌العمومی است که مدام دربارة وضعیت و موقعیت حقیرانه و آکنده از تردید بشری بحث می‌کند. آیا دفع مدفوع، مستی و یاوه‌گویی، تراکم شکست‌های کوچک و روابط زناشویی توأم با بیزاری و بی‌وفایی جزیی از وجود ما هستند؟ اولیسس می‌گوید مثل هومر آن‌ها را به هیأت ادبیات درآورید. آیا زندگی‌ای در خودستایی، بطالت، خستگی روانی یا اندوهی هم‌جنس‌خواهانه تباه شده است؟ در جست‌وجوی زمان ازدست‌رفته می‌گوید آن زندگی را تبدیل به کلیسایی از کلمه‌ها کنید. از این‌که تلاش‌های خودتان یا دیگران به نتایجی ناامیدکننده می‌رسند، عصبانی می‌شوید؟ شبیه ویرجینیا وولف بنویسید و در مسیر روشنگر و پویای نوشته‌تان واقعیت را به ما نشان دهید. آیا احساسی بدتر از عصبانی بودن دارید و فکر می‌کنید جهان به‌تمامی یک بی‌نظمی عظیم است؟ شبیه لویی فردیناند سلین بنویسید و روح دوباره‌ای در زبان بدمید. هیچ نفس و هیچ محلی آن‌قدر حقیر نیست که نتواند مکان داستانی سرگرم‌کننده و آموزنده باشد. واقعیت این است که در داستان -اگر همه عوامل دیگر در شرایط مساوی قرار داشته باشند-زمینه‌های غنی و فریبنده کمتر از زمینه‌های فقیر و مفلوک قدرت باروری دارند. گوشه‌های گردوخاک‌گرفته جهان جذاب‌تر از جاهای درخشانش هستند و کمتر هم درباره‌شان صحبت شده، در نتیجه این ارزش را دارند که زودتر به سراغشان بروید.
گرچه داستان را صرفا به خاطر اطلاعات نمي‌خوانيم، اما داستان مي‌تواند اطلاعات‌دهنده هم باشد. برخلاف روزنامه‌نگاري، تاريخ يا جامعه‌شناسي، داستان واقعيات را در شكل اصلي و حقيقي‌شان به ما نشان نمي‌دهد تا مثل دارو استفاده و جذبشان کنیم و مطمئن باشیم که حالمان بهتر خواهد شد. وقتی داستانی را می‌خوانیم، خودمان آن را به شكل حقيقي درمي‌آوريم. داستان مي‌تواند فكر ما را مسموم كند؛ همان‌طور که مادام بوآري و دون كيشوت با بعضی‌ها این کار را کردند. داستان دنياي ما را گسترش و توسعه مي‌دهد و هر توسعه‌اي نوعي خطر كردن است. خويشتني كه بعد از بستن كتاب با آن تنها مي‌مانيم، شايد يك من قابل استفاده و قابل فروش نباشد. داستان قدرت درک وضعیت و موقعیت‌های مختلف را توسعه و خواست آزادي را افزایش می‌دهد. و آزادي خطرناك است.
من شخصا معتقدم كه داستان انعطاف‌پذيرترین و پرظرفيت‌ترین شکل هنری است و هنوز هم فضاي بيكرانش را براي تخيل ما از دست نداده و هنوز هم می‌تواند به آرزوي دروني ما براي ماجراجويي بيشتر پاسخ دهد. اگر فرديت انسان مهم نیست، پس چه چيزي مهم است؟ و كجا بهتر از دروغ زیبای داستان مي‌توان با فرديت انسان روبه‌رو شد، آن را محک زد و از آن لذت برد؟

گروه‌ها: سلام کتاب

تازه ها

امتناع آخرین معجزه بود

مغازه‌ی معجزه

فراموشی خود در سایه‌ی نگاه دیگری

باری بر دوش

درباره‌ی تغییر شخصیت‌ها در داستان «تعمیرکارِ» پرسیوال اورت

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد