کاوه فولادی نسب

وبسایت شخصی کاوه فولادی نسب

  • کاوه فولادی نسب
  • یادداشت‌ها، مقاله‌ها و داستان‌ها
  • آثار
  • اخبار
  • گفت‌وگو
  • صدای دیگران
  • کارگاه داستان
    • جمع‌خوانی
    • داستان غیر ایرانی
    • داستان ایرانی
  • شناسنامه
  • Facebook
  • Instagram
کانال تلگرام

طراحی توسط وبرنو

سلام کتاب – ۱۴۴ (زندگی را به آواز بخوان)

۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۳

 

سلام آقای میرصادقی عزیز

بازهم همان مزاحم همیشگی، که گاه بی‌که کاری داشته باشد، فقط برای شنیدن صدای‌تان است که زنگی می‌زند خانه‌تان، یا گاهِ دیگر، تنها برای این‌که ازتان بشنود دارید روی این رمان یا آن داستان یا آن یکی مقاله کار می‌کنید و ازتان دل بگیرد و به خودش نهیب بزند که: «از آقای میرصادقی یاد بگیر. هنوزم که هنوزه، از تو و امثال تو هم روحیه‌ش بهتره، هم میز کارش شلوغ‌تر.» بگذارید اعترافی کنم. هروقت دست می‌دهد و می‌آیم توی اتاق کارتان، یکی از لذت‌هایم این است که کتاب‌ها و یادداشت‌های روی میزتان را دید بزنم. از به‌روز بودن منابعی که دارید و می‌خوانید و ما را هم مستقیم و غیرمستقیم بهره‌مند می‌کنید ازشان، همیشه ذوق‌زده می‌شوم.

بودنِ شما برای ادبیات داستانی ایران غنیمتی است مغتنم. همیشه بوده، اصلا چیزی است فراتر از بودن. حضوری است مدام، در ذهن و عین: توی همه تأثیری که از «درازنای شب» و «بادها خبر تغییر فصل می‌دهند» و «آتش از آتش» گرفته‌ایم یا همه آن‌چه که از «ادبیات داستانی» و «عناصر داستان» و «راهنمای داستان‌نویسی» و «راهنمای رمان‌نویسی» آموخته‌ایم.

هیچ‌وقت نتوانسته‌ام -و فکر هم می‌کنم اساساً نمی‌شود- که شما را یک نفر بدانم. وقتی «درازنای شب» و «اضطراب ابراهیم»تان را می‌خوانم با نویسنده‌ای روبه‌رویم که قلم روان و شیرینی دارد و زبان را درست استفاده می‌کند و گاهی با خودم فکر می‌کنم چطور می‌شود این‌قدر روان بود مثل رود، وقتی آثار تئوریک‌تان را می‌خوانم با پژوهشگری روبه‌رویم که چیزی حدود چهل سال از زندگی‌اش را صرف پژوهشی عظیم کرده برای تئوریزه کردن مبانی نقد علمی داستان در ایران، وقتی سری به کارگاه‌های هنوزگرم‌تان می‌زنم معلمی مسئول را می‌بینم که تعارف ندارد با کسی و مماشات و اغماض در کارش راه ندارد، و وقتی هرازگاه سری یا زنگی می‌زنم به‌تان، دوستی مهربان را می‌بینم که همیشه رویی خندان و آغوشی باز دارد و لذت همنشینی‌اش را از آدم دریغ نمی‌کند. شما چند نفرید آقای میرصادقی عزیز، چند نفرِ ارزشمند.

برای کمتر هنرمند و پژوهشگری پیش می‌آید که در زمان بودنش کلاسیک شود. شما شده‌اید. این کاری که شما در تئوریزه کردن مبانی نقد علمی داستان در ایران و برای این ادبیات مدرن هنوز‌کم‌سن‌وسال کرده‌اید، از آن کارستان‌هایی است که تا همیشه بر تارک داستان و ادبیات فارسی خواهد درخشید و می‌ماند این افسوس که در جامعه‌ای زندگی می‌کنید / می‌کنیم که در حرفْ هنر و هنرمند را بر صدر مجلس می‌نشاند و در عملْ کارش را تجملی غیرضروری یا تفریحی -در بهترین حالت- سالم می‌داند.

خوشحالم که یک بار دیگر می‌توانم تولدتان را تبریک بگویم و بابت همه آن‌چه که شما را تبدیل می‌کند به نویسنده / پژوهشگر / معلمی تأثیرگذار، ازتان تشکر کنم.

عزت‌تان مدام و دل‌تان همیشه شاد.

بیست و دوم اردیبهشت هزار و سیصد و نود و سه

گروه‌ها: سلام کتاب

تازه ها

راه بلند آزادی

از مسجد شیخ‌لطف‌الله تا پارک خیابان لورنسان

مقایسه‌ی تطبیقی دو داستان کوتاه «برادران جمال‌زاده» و «بورخس و من»

جمال‌زاده‌ای که اخوت ازنو آفرید

کارکرد استعاره در داستان «پیراهن سه‌شنبه»‌

لینک کده

  • دوشنبه | گزیده جستارها و ...
  • ایبنا | خبرگزاری کتاب ایران
  • ایسنا | صفحه‌ی فرهنگ و هنر

پیشنهاد ما

درخت سیاست بار ندارد